همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

آغاز محرم

بازهم محرم اومد. محرم یه غم شیرین تو دل من میگذاره . غمی که عزاداریش رو دوست دارم  و ماتمش برام تکراری نمیشه . می دونم که به شخصه خیلی کوتاهی دارم و محرم و اصل واقعه اون رو ، اونطور که شایسته است نشناختم ، شاید منم درگیر ظواهر این عزاداری هستم .اما نمی خوام باور کنم که فقط غم این ماه رو میبینم . همیشه سعی ام بر این بوده که درس بگیرم و ترسم از آن که مبادا تو زیارت عاشورا که می خونیم لعنت بر اولین و آخرین کسی که به شما ظلم کرد ، به خودم لعنت فرستاده باشم.شاید جهل من هم به نوعی ظلم در حق این خاندان پاک باشه .

این دهه اول رو خیلی دوست دارم . اصلاً فکر کنم نه فقط من شاید در مورد بیشتر افراد ، یاد امام حسین علیه السلام یه شور دیگه ای تو دلشون برپا می کنه . نسل امروز رو نمی دونم اما تا سن و سال من و قبل از اون که غیر ممکن بوده بک گراند خاطراتمون عزاداری محرم نبوده باشه .

منم چونکه از وقتی که یادم میاد روزهای تاسوعا خرج میدادیم و این سنت رو مادرم از سال 58 – 59 شروع کرده و کماکان داره ادامه میده ، برام حال و هوای دیگه ای داره .

10 ، 12 سالی میشه که دیگه کسی رو دعوت نمی کنیم و همه افرادی که خبر دارن خودشون میان .یه جورایی در خونه بازه . تعداد مهمونها بین 100 تا 200 نفر متغیره و ناهار هم هست .3 مدل غذا با مخلفات . تا امروز که همه غذا ها رو خود مامانم درست کرده و از خدا می خوام بیشتر از قبل هم بهش قوت بده تا بتونه بازم این سنت رو ادامه بده .

گله ای که هست اینه که ما فقط غذا میدیم و مداحی یا دعا یا چیزهای دیگه نیست و این شاید دلیلی باشه واسه اینکه همیشه فکر کنم اینجوری که صحیح نیست ولی بعدش میگم من اصلاً در جایگاهی نیستم که بخوام صحت یه عمل رو بسنجم . مهم نیتیه که تو قلب ماست و اونم  یه قدم در راه برپایی عزاداری امام حسین علیه السلام است .البته که برای همه ما واضح و مبرهن است که کثرت مهمون ها هم بخاطر همین عدم حضور مداح و نوحه خوان و ... است !

وقتی که ازدواج کردم ، تا اومدم جلوی همسری بادی به غبغب بندازم که خرج دادن روزهای تاسوعا ،‌سنت دیرینه است تو خونه ما ،  همسر گل فرمودند الآن 13 ساله که خادم افتخاری یکی از مساجد معروف شهر تو دهه محرم هستم .من اون موقع حساب کردم حدوداً از 12 – 13 سالگی دیگه شروع کرده بود به مسجد رفتن ! هر وقت که این مکالمات دوره نامزدی یادم می افته ، همون روزهایی که دو طرف می خوان فقط خوبی هاشونو نشون بدن ، برای بار هزارم تو ذهنم تداعی میشه که دست بالای دست بسیار است . اینقدر به خودت غره نشو.حالا من که تو خونمون ناهار میدادیم و اگر هم نمی خواستم درگیر این ماجرا میشدم  ولی همسر ( یا امثال او ) به اختیار خودش پا میشده می رفته مسجد .پس دیگه نباید فکر برتری دینی و غرورهای کاذب  دیگه ای کنم .

هفته آینده ایشالا خواهر و برادرهام برای تاسوعا میان و خوبه که باز واسه این روز هم که شده دور هم جمع  میشیم . عزاداری همه قبول باشه و حاجت های همه روا .

سفر به ترکیه 1

اول اینکه به نظرم ترکیه تابستون خیلی بیشتر لذتبخشه اما من بخاطر اینکه محجبه هستم خودم این فصل رو انتخاب کردم تا پوششم با دیگران آنچنان تو ذوق نزنه .

زیبایی های شهر زیاد بود و البته جای خیلی افسوس برای ما . تفاوت هاشون با ما کاملاً به چشم میومد . مثلاً اگه ساختمونی رو در حال ساخت بود ، دورتا دور اون یه دیوار چوبی بزرگ می زدن و روی اون تبلیغات می کردن . هم نمای ساخت و ساز محفوظ بود و جلوه بدی نداشت و هم زیبایی چشم نوازی رو ایجاد می کرد.

میدون « تکسیم » که یکی از میدونهای معروفش بود و هتل ما نزدیک اونجا بود قراره دیگه ماشین از اون میدون تردد نکنه و همین علت بستن بخشی از میدان برای عابرین شده بود .روزی که رسیدیم ، بعد ازظهر تونستیم از میدون رد شیم ،‌همون شب که از مسیر قبلی رفتیم دیدیم اون بخشی که باز بود رو هم بستن و ما مجبور بودیم دو تا خیابون پائین تر از میدون بریم و دوباره بیایم سمت میدون .شب که هوا بارونی بود که راهی که از جدول وسط خیابون رد میشدیم گل آلود شده بود . صبح فردا که همین مسیر رو رفتیم دیدیم اون قسمت از جدول وسط خیابون رو آسفالت کردن !

تمام ساختمان های قدیمی شهر رو حفظ کرده بودن ،‌البته چون یونسکو نظارت داره و آثار باستانی محسوب میشن نمی تونن کاری بکنن اما تمیزی ساختمانهای مخروبه هم چشم نواز بود . و مرمت کردنشون ، نشان از توجهی که به قدمت آنها داشتند بود. یه ساختمان بسیار بزرگ دو طبقه رو دیدیم که داخل آن رو به شیشه سکوریت یه چیزی شبیه یه مکعب بزرگ درست کرده بودن ،علت رو که پرسیدیم . قضیه ازین قرار بود که چون حفظ قدمت بنا خیلی اهمیت داره ،‌داخلش رو با شیشه که محفظه ای درست می کنن و اون رو هر جور که بخوان بصورت مدرن طراحی می کنن .

تمیزی شهر چیز بود که واقعاً به چشم میومد.یه جورایی عجیب تمیز بود . با اینکه پر از ماشین بود و ترافیک های سنگین هم داشت اما فکر می کنم چون یه شهر ساحلیه از دود و هوای آلوده خبری نیست .از آشغال و زباله که اصلاً . تعجب می کنم اگه فرهنگ تزریق کردنیه خوب به ما هم تزریق کنن . ما که همه می گیم ایت ترکها تا 50 سال پیش چیزی نبودن حالاچرا باید از ما جلو بزنن؟

چیز دیگه ای که اونجا به نظرم جالب اومد این بود که برای خرید بلیط مترو یا موزه یا ورود به مساجدی که آثار باستانی بودن باید صف می ایستادیم . صف های طویییییل . که در بدو ورود گریه ات می گرفت اما مردم که اکثراً هم توریست بودن چنان نظمی رو تو صفها اجرا می کردن که به سرعت صف پیش می رفت . حتی از موندن تو یک دونه از صفها هم خاطره سختی ندارم.

و جالب قضیه اینه که بیشتر ایرانی ها اونجا‌ ،‌حالا تو فرودگاه یا اماکن دیگه ، چه محجوب رفتار می کردن .من تعجبم ازینه که بابا شما که خودتونین فقط محیط عوض شده پس چرا این با فرهنگی و نظم رو تو  کشور خودمون اجرا نمی کنیم ؟  نتیجه می گیریم تاثیر پذیری مردمان ما از محیط زیاده . (‌محیط خوب ،‌ رفتار خوب ، محیط ناهنجار ، رفتار ناهنجار )

اینها استنباط های شخصی من از حضورم در یک مملکت غریب بود !

ادامه دارد

بازگشت به خانه

سلام . بعد از یک هفته برگشتم خونه .

الآن که سر کارم ، چشمام بدجوری از خواب  می سوزه ، اما کارهای عقب افتاده یک هفته شرکت و خونه ، رو سرم ریخته و فکر نکنم تا آخر هفته بتونم یه استراحت کامل داشته باشم.

دیشب که رسیدم ، خونه رو نگاه می کنم میبینم کثیف شده ، جالبه کسی هم که نباشه گرد و خاک همه جا تشریف داره .واقعاً نمیشه خونه رو حتی 1 هفته ول کرد .

از سفر بگم ، که خوش گذشت .تقریباً خیلی .استانبول شهر قشنگی بود و جاهای سیاحتی واقعاً قشنگی داشت اما متاسفانه بخاطر ارزش پائین پول ما ، هزینه ها فوق العاده بالا بود. اصلاً نمیشد خرید کرد. نه فقط من بلکه میشه گفت 95 ٪ کسایی که دیدم خرید نکردن . چون دقیقا ً هر چیزی که تو ایران خودمون هست اونجا 2 الی 3 برابر بود و به نظر من اصلاً ارزش نداشت که صرف خرید کردن ، آدم پولش رو حروم کنه . میشه گفت با هرکی که صحبت می کردیم متفق القول همه می گفتن حاضریم این پول رو تو مملکت خودمون خرج کنیم و اونجا خرید کنیم .

برندهای معروف هم که قیمتش معلوم بود . چون ما برای گردش رفته بودیم و هتلمون هم تقریباً قسمت گرون شهر بود تمام فروشگاه های اطرافمون برند های معروف دنیا بودن . ما هم که خرید کلی نداشتیم یا جاهای که بصورت عمده می فروختن نرفتیم واسه همین اصلاً اصلاً نشد که چیزی بخریم. الآن دیگه قدر همه فروشنده هامون رو می دونم و با سپاس تمام ازشون خرید می کنم و بجای چونه زدن واسه تخفیف ، یه پدر آمرزی بهشون می گم .

راستش حتی سوغات هم نخریدم . امروز باید برم واسه شرکت و مادر شوهرم اینا یه چیزی بگیرم و یه جورایی سمبل کنم که باور کنید سوغاتتون ته چمدون بود دیشب هم دیر وقت بود نتونستم از چمدون در بیارم. حال خدا رو شکر بقیه فک و فامیل ازم دور هستن تا ببینمشون فرصت دارم که برم سوغاتی براشون بگیرم !

در کل تجربه خوبی بود .سر فرصت توضیحات بیشتری می دم .

آخیش ... دلم واسه ایجا تنگ شده بود . هیچ کجا خونه آدم و شهر و کشورش نمیشه . با همه بدی ها و خوبی هاش .......


پی نوشت : دیشت دچار دوگانگی شخصیت شده بودم . نیمه های شب از خواب پاشدم . پرده رو زدم کنار هرچی فکر می کنم این ساختمان روبروم ، ساختمان کدوم هتل بود یادم نمیاد . عجیبه که تو اون خواب و بیداری با خودم می گم چه خیابون های تمیزی ، چه پنجره های شفافی ! که فک کنم بعد از دو سه ثانیه فهمیدم کجام . اینه که مرغ همسایه غازه . تو خواب و بیداری هم ذهنیتم این بود که خیابون های اینجا کثیفه ؟!

خوبه حال 4 روز اونجا بودما !!!.......

مثل اون دختره که تو فرودگاه استانبول می گفت یه هفته روسری سرم نبوده الآن برام سنگینه ! نمی تونم روسری رو سرم تحمل کنم . اون یکی هم گفت آره منم همین جوریم .


سفر عجله ای ترکیه

خیلی سریع و عجله ای جور شد که به امید خدا بریم ترکیه .

البته خیلی وقت بود که تصمیم داشتیم اما فرصتش رو از قبل هم برای آبان در نظر گرفته بودیم . دیدیم تهران همه روزه پرواز داره همسرهم  که این هفته تهران بود گفتم یهو از همون جا بلیط بگیر . با برادر بزرگ ( داداشی ! ) مشورت کردیم . چون اون خودش خوره این مسافرت هاست ، یکی دو روز همه اطلاعاتی رو که می تونست از پرواز و هتل و ... برامون گرفت .بعدشم گفت تصمیمتون رو بگیرین تا من براتون انجام بدم .مشکل مرخصی من بود . چون همکارم قراره هفته بعد بره بندرعباس ، در نتیجه من فقط 1 هفته وقت مرخصی دارم.که دیرز تاییدش رو از رئیس گرفتم. خلاصه تا شب ، من و همسری هم  با کلی زنگ زدن و اس ام اس به نتیجه رسیدیم که هفته آینده دو شنبه مرخصی بگیریم تا شنبه بعدش .

ظهر برادرم زنگ زد و گفت پروازتون سه شنبه  از تهران و برگشت هم شنبه است . ولی ما برای گرفتن ارز و ... دوشنبه می ریم تهران . داداشی کلی نصیحت کرد که قول سوغاتی به کسی نده . با د ل ا ر 3500 تومانی دیگه جایی واسه سوغاتی نمی مونه .من گفتم چشم .ولی آخه مگه میشه رفت مسافرات و واسه خواهر شوهر خوبم و مادر شوهر ، مامانم، خواهر زاده و برادر زاده کوچولوم چیزی نیارم ؟! اونایی هر بار جایی رفتن واسه من هر چند کوچیک سوغاتی آوردن ؟

خیلی دلهره دارم چون همه چی عجله ای شد .فردا و پس فردا که تعطیله باید وسایلم رو جمع بکنم . شاید من مدلم اینه که باید واسه همه چی از قبل یه زمینه ای داشته باشم ، یه کم دلشوره دارم .اما عزیزک دلم مثل همیشه آرومم کرد . همسر جان برخلاف من خیلی آدم منعطفیه .کم پیش میاد که اضطراب داشته باشه ، همیشه راههای نگرانی مال منه و راههای آرومکردن مال اون .می خوام واقعاً قدرشناسی کنم ازش . اینکه مثلاً کارت اعتباریش رو میده به داداشم و به قول خودش بهش میگه ریش و قیچی دست خودت ، اینکه روزهای مرخصیشو با من هماهنگ می کنه ، اینکه در جواب دلهره من میگه : ما هر وقت یهویی رفتیم جایی بیشتر بهمون خوش گذشته ، اینکه به من می گه خودم میام همه چمدون رو جمع می کنم و ... خیلی چیزای دیگه آىومم می کنه و در درون خودم منو بیشتر مدیون همسر.

سعی می کنم تمام این قدردانی ها رو که تو دلم دارم به زبون هم بیارم و به خودش هم بگم . مطمئناً هم خوشحال میشه و هم نظر بهتری به زندگی پیدا می کنه . این چند روزه که نبود ، یاد دفعات ، یا بیشتر لحظه  هایی که با هم هستیم کاملاً حس کردم که زن و شوهر سر و سامان همدیگه هستن .البته زن خوب و مرد خوب . واقعاً که زن لباس مرد و مرد لباس زنه .ای خدا ممنونم ازت  که بزرگترین نعمت بعد از سلامتی رو بهم دادی . امنیت دادی ، آرامش دادی . خدایا همه زن و شوهرها رو خوشبخت کن و عشق بینشون رو هزار برابر.خدایا بهمون یاد بده از همدیگه نرنجیم ، رنجیدیم زود ببخشیم ، بخشیدیم زود فراموش کنیم .ای خدا خوشبختی خیلی ساده است . به همه ما  یاد بده خوشبختی رو حتی تو خوردن یه لیوان آب حس کنیم .

خدایا فهیمم کن . شعورم بده . بزرگم کن

عید غدیر مبارک

دو روز دیگه عیده . عید بزرگ ما .

عید بر همه مبارک باشد انشاءالله . امیدوارم همه به حاجت هاشون برسن و عیدی شون رو از رسول خدا و امیرالمومنین و خدا بگیرن.

    الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی علیه السلام