همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

خدایا این رو از من بگیر

با وجود اینکه تابستون رو همیشه به زمستون ترجیح میدم اما در کنار سرماش که اذیتم هم میکنه ، شیفته خوراکی ها و میوه های زمستونی هستم .

نمی دونم چرا اینجوری شدم .قدیم ها خستگی کار مجال هیچ کاری بهم نمیداد ،‌ اما ازوقتی که تایم کاری ام رو کم کردم بجای اینکه به خودم و سلامت جسمم برسم ، که یکی از اهداف کم کردن ساعت کاری ام همین هم بود‌ ، چسبیدم به خورد و خوراک .

همین جا از تمام کسانی که احیاناً مثل من هوس می کنن معذرت می خوام .

انار ، آی آی هرشب یا دونه می کنم می خوریم یا آب میگیرم .

لبو ،‌ هفته ای یه بار پخته میشه .

کدو حلوایی ، هفته ای یه بار پخته میشه .

آب پرتقال طبیعی ، در طول هفته هر شبی که مجالش برامون باشه .

عشق هویچ پخته دارم اما چون همسر همراهم نیست ، کمتر سراغش میرم .

آش ! آی خدا من اینقدر شکمو شدم از دیشب که نخود و لوبیا رو خیس کردم ، دلم داشت ضعف میرفت و خدا خدا میکردم فردا بارون بیاد تا آش بیشتر بهم بچسبه .

خوب اینها پای ثابت برنامه غذایی ام بود .بگذریم که هر روز هوس های جدیدی میاد سراغم و متاسفانه متاسفانه به همشون هم تن میدم و میخورم .بدبختانه قر و قاطی هم میخورم .فکر کنید در آن واحد هم دلم قهوه میخواد ، هم آجیل ، هم بستنی زمستونی ،‌ هم پشمک ، هم شیر موز ، هم حلوا

این حالا یکی از مثال هام بود .که جداً این مدلیا هوس می کنما .........

آی خدا هوس حلوا کردم چه جور .وقت بکنم درست کنم .

اما ازین وضعیتم ناراحتم .نمی دونم به کجا میرسم با این شیوه غذا خوردن .

یا می شینم یه جا می گم آخ الآن شیر داغ می چسبه ها .

آخ اگه لبو بود چه کیفی میداد .

وای آش داغ چه لطفی داره تو این سرما .اینچنین دختر شکمویی شدم من .

خدا خودش به فریادم برسه و بهم رحم کنه .

خدایا این هوس های غذایی رو از من بگیر .بگیر .بگیر .هر چه سریعتر هم بگیر .

راستی یه کار جالب هم کردم .البته اصلاً به مطلب بالا ربطی نداره ها .

اونم اینه که بالاخره به آرزوم رسیدم و یه قرعه کشی وام خودم راه انداختم . با تعدا اعضاء 6 نفر

مدتها بود که میدیدم اطرافیان ازین وام های دوره ای میگذارن و مثلاً هر ماه یکیشون نوبتش میشه و استفاده می کنه .خودم همیشه دلم میخواست یه چند نفر پیدا کنم هم زود تموم بشه هم مبلغش زیاد اذیت کننده نباشه .خلاصه با همکارم حرفش رو پیش کشیدم دیدم خیلی راغبه . این شد که من و مامانم ، همکارم و مامانش ، اچید و همسایه طبقه بالایی ام ،‌ مریم ،‌ 6 نفری دور هم جمع شدیم و برای شروع ماهی 50 هزار گذاشتیم تا انشاء الله هر ماه یکی نوبتش بشه .من نظرم رو 100 هزار بود که دیدم همکارم سختشه .گفتیم باشه حالا 50 می گذاریم تا بعد 6 ماه یه کاریش می کنیم .

نوبت ها رو هم قرعه کشی کردیم .

مامانم اول ،‌ من دوم ، همکارم سوم ، اچید چهارم ، مریم پنجم و مامان همکارم ششم شد .منتهی من با اجازه همکارم نوبتم رو با مریم عوض کردم .احساس کردم شاید قبل عید بیشتر نیازش بشه .بنده خدا وقتی بهم زنگ زد گفت : اولین باره یه جا زود نوبتم میشه .همیشه یا آخری هستم یا یکی مونده به آخری .تو دلم بهش گفتم : خبر نداری .این بار هم یکی مونده به آخری بود .ولی خوب خدا رو شکر که اونم خوشحال شد . مبلغ کلش 300 تومنه. شاید خیلی کم باشه ولی لااقل یه چاله کوچیک رو که می تونه پر کنه .


نظرات 5 + ارسال نظر
شهره دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

خوش بحالت میتونی هر چی هوس کردی سریع آماده کنی و بخوری. اصلا زمستون با همین خوراکی ها معنا پیدا میکنه
من وقت این کارهارو ندارم و به همین خاطر سعی میکنم خیلییی کم هوس چیزهای پردردسر کنم

این پرخوری منو توجیه نمی کنه شهره جان .من دارم حرص میخورم که اینقدر پرخور شدم

مینا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:26 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

من که تمام طول سالف هفته ای یه بار آش ، خوراک همیشگیمه..اما بعضی وقتها آش هام خوب در نمیاد..نمی دونم چرا..یه بار بصورت خلاصه بهم میگی چطوری می پزی؟ ممنونم

جداً .پس شما هم آش دوست هستی ؟
گلم من فقط آش رشته بلدم .که میام برات توضیح میدم .
اما آش جو یا آش ترش که مخصوص شماله ،‌ تا حالا نپختم ولی عاشقشون هستم

آلیس سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:13 ق.ظ

به به و به به پس به سوی پولداری هم رفتین.
گلم خوردن این چیزایی که تو میگی بد نیست فقط اگر میتونی یکم پیاده روی کن که لااقل هضم بشن. والا کدو و لبو و شیر و... همه عالین.
آشو دیگه نگو که دلمان ضعف رفت.

می دونستم تو هم آش دوستی خواهر .داشتم می نوشتم تو دلم گفتم الآن آلیس هم هوس می کنه .
ولی اصل مطلب اینه که قر و قاطی می خورم .همه اینا خوبن ولی نه دیگه با هم که منو به مرز انفجار برسونه

صبا سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ

چه کار خوبی کردی نوبتت رو دادی مریم
نوش جونت همه چی

بس که دخمل گلی ام من . مـــــــــــــــــــــــرسی .
خیلی دیگه خودمو لوس کردم

mahtab مامان علیرضا چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

نوش جانتون
اشتها داشتن خوبه عزیزم، البته به این شرط که آدم مراقب باشه ...
اما نداشتنشه که خیلی بده

آی آی آی .
امام از مراقبت اشتها ............ که دلم خونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد