همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

داستان سفر ما

ماجرا ازون جا شروع شد که از سال گذشته همین موقع ها برادرم و خانمش که داشتند می رفتن دبی ، به ما هم گفتن که همسفرشون باشیم .

ولی ازونجایی که ما پارسال آبان رفته بودیم ترکیه و دیگه در توان ریالی ما نبود به فاصله 2 ماه سفر خارجه داشته باشیم ، بهانه آوردیم . از طرفی به علل و عواملی که نگم تا خدای نکرده غیبت نشه ، نمی خواستم با برادرم اینا برم .حالا فکر نکنین خواهر شوهر بدی هستم و میگم با خانم برادرم جایی نمی رم ، نه .ولی در همین اندازه بگم که همسفر باید خوش سفر باشه ودیگه ادامه نمیدم و توضیح اضافه نمی گم .

خلاصه ما از پارسال با خودمون گفتیم : ای وای من ، پیچوندن برادر رو چه کنیم ؟؟

گذشت و گذشت تا به امسال رسید .

از اول پاییز برادر بزرگم گفت امسال دبی هستین دیگه ؟

منم گفتم هستیم ، ولی تو رو جون هرکی دوست داری به کسی نگو تا برادر کوچیکه نفهمه .خلاصه زشت میشه .2 سال بنده خدا داره به ما میگه و ما نمی ریم باهاش .

راستش رو بگم ، آنچنان هم شیفته دبی رفتن نیستم .چون این یک ماهه مصادف میشه با فصل حراج دبی ، تصیم داشتم تو همین زمان برم تا خریدی کرده باشم .وگرنه که بقیه تفریحات اونجا نه به درد من میخوره نه به درد همسرجان .

دلم هم نمیخواست حکایت ترکیه رفتمون بشه . که نتونستیم حتی 1 جوراب بخریم بس که گرون بود .یعنی زمانی بود که قیمت دلار بالا بود و حراج و آف هم در کار نبود .

دی ماه امسال برادر کوچیکم باهام تماس گرفت و گفت ما داریم میریم ، شما هستین یا نه ؟

منم تاریخ رفتنش رو پرسیدم که همون موقع گفتم قصد داریم بیایم اما باید حتماً یه تعطیلی باشه که بتونم مرخصی هام رو کنار اون تعطیلی بگیرم .برای اینکه شرکت ما خلوت .در نبود من کارها لنگ می مونه .تازه اگه یه زمان رئیس بخواد بره ماموریت و شهرستان باشه دیگه به هیچ وجه من نمی تونم بیام .همه این شرایط هست .رو این حساب هیچ قولی نمی تونم بهت بدم .

ولی راستش رو بگم خودم برای 29 دی تا 2 یا 3 بهمن داشتم برنامه ریزی میکردم .

البته از ابتدای دی ماه امسال تعطیلات زیاد بود ، ولی چون مصادف با شهادت یا اربعین و اینا بود ، دلم نمی خواست تو اون زمانها برم مسافرت .واسه همین بازهم بهانه مرخصی نداشتن تو اون روزها رو می آوردم .

ضمن اینکه چون نیمی از همکارهای همسرجونم ،‌ درحال تحصیل هستن و الان هم فصل امتحانات ترمشونه ، در مرخصی بسر میبردن و مرخصی آقای همسر تو دیماه خود به خود ملغی بود .

گذشت و گذشت تا هفته پیش که گفتیم خوب ، بریم برای بلیط گرفتن اقدام کنیم که یهو یه امتحان ضمن خدمت برای همسر جان مورخ 2 بهمن گذاشتن !

برنامه ما کنسل شد .

بردارجان گفت خوب عیبی نداره ، بیاین از 26 دی بریم تا 29 دی . گفتیم باشه ، تو که آشنا اترای زحمت بلیط رو بکش .

صبحش یهو داداش جان من زنگ زد و گفت : اگه من نیام شما میرین ؟

من : .آخه چرا ؟

هیچی دیگه انقد شما دست دست کردین ،‌ دیگه ولش کن و ازین حرفها .بعدش کاشف به عمل لومد شب قبلش یهو دندونش شکسته بود و باید میرفت برای کشیدنش جراحی کنه .اونم که مثل من از دندونپزشک فراری ، اعصاب خوردی اون رو داشت .

ما هم گفتیم : خوب ، پس ما میریم .

که اینجا ،‌ دفتر هواپیمایی برای ما اما آورد !

دلیلشون هم این بود چون که تاریخی که انتخاب کردین ، 2 تا تعطیلی داره از مدتها قبل مسافرهای زیادی رزرو کردن و جا پیدا نمیشه و اگرهم بشه بلیط حداقل 300 تومن گرون تره و شاید بشه ، شاید نشه .......

که ما کلاً بیخیال شدیم .

ازون اول که مرخصی اچید جور نمیشد ، من بهش گفتم اگه دبی جور نشد ، نشد . آنچنان هم شیفته دبی نیستم که . میریم جای دیگه. تازه بهتر ، پولمون بیشتر برامون میمونه می تونیم عید هم بریم سفر .

به صرافت افتادیم حالا که مرخصی و توان مالی اش جوره ،‌ بریم بندرعباس یا کیش .که هوا هم خوبه اونجاها .

عزیزانی که شما باشین صبح جمعه هلک و هلک راه افتادیم رفتیم آژانس مسافرتی یه قصد سفر به کیش که هزینه ، هتل 3 ستاره رو 1/800/000 تومن و 4 ستاره رو 2/200/000 تومن داد .

در صورتیکه مادرشوهر رفته بود کلاً 350/000 تومن شده بود .فهمیدیم که بله چون تو ماه صفر بوده ،‌ تخفیف ویژه ویژه حساب شده بود براش .

با یه حساب سرانگشتی فهیمدیم که پاشیم بریم دبی فقط یه کم گرون تر میشه.

دیگه کلاً کلاً‌بیخیال شدیم .

تا اینکه دیروز صبح خواهرجانمان زنگ زد و گفت : ما داریم میریم مشهد .خیلی خیلی دوست داریم شما با ما بیاین .از اول هم میخواستم بهتون بگم ولی دیدم شما عازم دبی هستین .حالا که رفتنتون منتفی شد ، رو پیشنهاد ما فکر کنید .

راستش رو بگم خودم دلم داشت برای مشهد پرمی کشید .این چند وقته هم ، دقیقاً بعد از سالروز شهادت آقا ، دلتنگی ام بیشتر شده بود . و یکی دوبار از آقا خواستم ما رو دعوت کنه .

قربون کرمش ،‌ قربون لطفش ،‌ دعوتمون کرد .

من راستش اصلاً امسال دلم با سفر دبی نبود .راضی نبود انگار .دلم مشهد میخواست ، زیارت میخواست که الحمدلله جور شد .

 سریع با آقای همسر در میون گذاشتم و ایشون هم رضایت کامل داد و درجا زنگ زدم دفتر هواپیمایی ، اونم پرواز خالی داشت و بلیطها رزرو شد و همه چی دست به دست هم داد تا ما راهی پابوسی آقامون بشیم .

انشاء الله پنج شنبه صبح حرکت میکنیم به سمت مشهد الرضا و یکشنبه ظهر هم برمیگردیم .



نظرات 10 + ارسال نظر
وبلاگچه خاطرات یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ب.ظ http://veblogchekhaterat.persianblog.ir

دعوت شدید...خوش به سعادتتون...ان شا الله به خوشی برید و برگردید...سلام مارو هم برسونید به آقامون...

چشم خانمی .سلام شما رو می رسونم و حتماً‌حتماً دعاگوتون هستم

آلیس دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ق.ظ

قربون امام رضا بشم میبینه چه جوری بی صدا آدمو میطلبه. کلی چشمام پر اشک شد.
منو فراموش نکن لطفا

حتماً .یادم می مونه .
آی گفتی .نمی دونی چقدر بالا و پایین شد تا قسمتمون این وری چرخید

بهار (فرصت دوباره آفتاب) سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 ق.ظ http://yegran.blogfa.com

پس امام رضا طلبیده، دبی نطلبیده بود
رفتی اونجا دعا کن قزوین هم ما رو بطلبه!

الهی آمین .
ایشالا زود زود قزوین بطلبه تو رو اون فسقلی نازت رو

صبا سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:00 ق.ظ

رزماری جون الان جشنواره های کیش شروع شده بلیط ها سر به فلک کشیده.برای کیش باید دنبال فصول تخفیفش بود.خداروشکر مشهد خیلی خوبه ایشاله بهتون خوش بگذره ما رو هم دعا کن عزیزم

ما به خیال خودمون ، رو قیمتی که مادرشوهرم رفته بود حساب کردین یهو دیدیم دوبل و سوبل شد .
ولی خوب اینا همش دلیلی بود تا جای دیگه ای دعوت بشیم شکر خدا.
ممنونم

مامان علیرضا mahtab سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:37 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
یک بار کامنت گذاشتم اما ثبت نشده

به قول پدرم تو موارد مشابه مثال شما و تصمیمات سفرتون:
اون موقع که شما داشتین به این ور اون ور میزدین برا هماهنگی سفر دبی، کیش و بندرعباس و ... خدا از اون بالا داشته بهتون میخندیده(نعوذا بالله، البته این طنز رو بیشتر مواقعی که داریم جلوجلو یه تصمیمی میگیریم و بعدش 180درجه جابحا میشه با خنده میگه) که رزی خانم و آقا اچید کجای کارین؟ قراره برید زیارت و خبر ندارین! و چه کیفی داره این مدلی طلبیده شدن...
کاش میشد منو هم ببرین، اگه به یادم باشی انگار من رو هم بردی، دعا میکنی برای من؟
پیشاپیش میگم زیارت قبول

مهتاب جانم ،‌ یه احساس خوبی به آدم میگه هنوزم دوستت دارن .این از همه دنیا بالاتره .
ما کجای کار بودیم و قسمتمون ما رو کجا کشوند .
حتماً‌ دعاگوت هستم

مراری سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:26 ب.ظ http://mi-myhusband.blogfa.com

سلام چقدر خوب!
قربون کرمت امام رضا! اینطوری با قلب ما بازی میکنی و ملت رو عاشق خودت کردی!
برا ما هم دعا کن عزیزم

سلام خانمی .
محتاجیم به دعا . چشم

بلورین سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:40 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

چه قدر برنامه تغییر کرد تا به اونجا برسید که باید می رسیدید...
از اولش امام رضا خودش طلبیده بودتون...
من و هم دعا کن خواهش می کنم...ایشالا بهتون خوش بگذره

واقعاً ، هزار تا چرخ خوردریم تا رسیدیم به اونجایی که دلم هم همونجا رو میخواست .
چشم عزیزم

ساناز چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام.التمای دعا خانومی.ما رو از دعا محروم نکنید

سلام گلم .چشم ،‌ حتماً

فهیمه پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام عزیزم چطوری م
اومدی مشهد؟ کاش یه شماره ای چیزی ازت داشتم خوش بگذره خانومی

سلام مامان فهیم .کاشکی زودتر میومدی بهم سر میزدی ...........
حیف شد .ایشالا دفعه بعد

محبوبه پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ http://mzm7072.persianblog.ir

سلام عزیزم آدرس جدیدمه ممنون میشم عوضش کنی

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد