همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

هفته گذشته

انقدر سرم شلوغه که حد نداره .

البته این جمله انگار جمله تکراری هم شده ، اما به جهت نبود همکارم در پی تصادفی که 1 ماه پیش براش اتفاق افتاد و تنها بودن من در شرکت ، واقعاً روزها وقت نمی کنم آپ کنم یا حتی نظرات دوست جونام رو جواب بدم .

غروب هم که میرم خونه ، انقدر درگیر خانه و خانواده هستم که حد نداره .

هفته گذشته شنبه همره همسر و مادرهمسر رفتیم تا مادرشوهر گوشی موبایلش رو عوض کنه و یه دونه جدید بگیره . به نیت سامسونگ مگا رفته بود که سامسمونگ نوت تری خرید . واقعاً هم گوشی خوبیه .

یکشنبه میزبان خانواده خودم و همسرجان بودم .خیلی وقت بود دعوتشون نکرده بودم .هی میخواستم بدون تکلف و ریخت و پاش باشه ، اما مهمون که میاد برکت رو با خودش میاره ، تنقلات اون شب اونقدر زیاد شد که دیگه هیچ کس من جمله خود من جایی برای خوردن نداشت . مهمونا بندگان خدا ساعت 11:30 رفتن .اما تا خونه رو تمیز کنم و ظرف های کثیف رو سر و سامون بدم شد ساعت 1 شب .

دوشنبه یه عالمه خرید داشتم که به لطف دیر تعطیل شدنم از سرکار اونم بخاطر کار زیادی که داشتم به بیشتر خریدهام نرسیدم و هرجا رفتم به در بسته خوردم .یا طرف بسته بود یا اون جنسی رو که میخواستم پیش پای من تموم کرده بود و ....

البته بی نصیب بی نصیب هم  نبودم .

آقا جان ما ( منظور همون همیر جان ماست ) دو سه هفته پیش که ساری رفته بودن هیچی برام سوغاتی نگرفته بود .واسه همین یه کادو طلب داشتم ازش .

بنده خدا برام عطر خرید که من اون رو زیاد نپسندیدم و ازش خواستم با هم بریم همون مغازه و من خودم یه چیز انتخاب کنم .که باز هم وقت نکردم و بعد چند روز با شرمندگی رفتیم پیش فروشنده و یه عطر دیگه من برداشتم .اما چون همیشه ازون جا خرید می کنیم ، صاحب مغازه چیزی نگفت .عطر جدیدی هم که من انتهاب کردم گرون تر بود و ما دیگه شرمنده تر نشدیم .

سه شنبه که آخرین تعطیل رسمی وسط هفته تا پایان سال بود ، کمی رفتیم گردش خارج از شهر . که چون هوا آفتابی بود خیلی خوب بود و خوش گذشت .

امروز هم که در خدمت شما هستم .تا هم اکنون اتفاق خاصی نیفتاده . ولی برنامه ام از الآن برای بعد از ظهر پُره .

باید همراه مامانم اینا برم تا برای خونشون مبل بگیرن .مبل قبلی هاشون رو فروختن و می خوان جدید بخرن .

 گزارش هفتگی خوبی بود ؟

نظرات نخونده رو خوندم .مال مهتاب مهربونم ، سحر جون ، بلورین خوبم و زهرای نازنین بود .سر فرصت جواب میدم .

معذرت

نظرات 8 + ارسال نظر
صبا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:43 ب.ظ

منم دیروز حدود 30 تا مهمون داشتم،شب رسما بیهوش شدم :|
خوش باشی عزیزم :)

ســـــــــــــــــــــــــی تا
مادرجان خدا قوت

mahtab مامان علیرضا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:50 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
اعتقاد من اینه که تا باشه از این سر شلوغی ها

گوشی نوی مادر همسر و مبل مادرتون مبارک
و همینطور هدیه ی معطر همسرتون
راستی گفتی گوشی جدید.. گوشیم شنبه طی یک عملیاتی... سوخت
مدتی بود همسرم میخواست برام گوشی جدید بخره و میگفتم گوشیم نوز خوبه.. تا اینکه دیگه باید به اجبار به خرید تن بدم...گوشی مادر همسرتون خوبه؟ ازت کمک میگیرم بعدا

این عملیات سوختن یه جورای به علیرضا که ربط نداشته ؟؟؟
آره عزیزم ، کارایی اش خیلی خوبه و واقعاً راضی کننده است .حتماً در خدمتت هستم

بهار(فرصت دوباره آفتاب) پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

چه اکتیو! موفق باشی

ما اینیم دیگه

فهیمه پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:09 ب.ظ

خوشم میاد حتما خیلی خوش سلیقه ای خانوم خانوما که همه واسه خریداشون تو رو میبرن
ماشالا داری

نه در این حد که تو فکر می کنی .مامانم اینا خیلی به من وابسته هستن . گاهی اذیت میشم اما خوب مجبورم همراهیشون کنم دیگه.
اما جالبش اینجاست که بالاخره بدون من مبل خریدن .تعریف می کنم براتون

شیوا دالان بهشت شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ب.ظ

خدا قوت رزماری عزیز. میگم این همه کار روی حقوقتون تاثیر داشته ؟

مرسی شیوا جونم .
روی حقوق دریافتی که نه ، اما پاداش چرا

آلیس شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

به به میبنم آخر هفته پرباری داشتین.
پس حسابی خوش عطر و بو شدی. مبارکت باشه عزیزم.
انشالا سرتم سبک شه.

خوشـــــــــــــــــــــــــــــش بوی خوش بو .مرسی گلم .
بیام ببینم تو رفتی دیدن قوم شوهر چه خبرا بود (‌فضولی ام گل کرده )

ساناز شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:00 ب.ظ

سلام عزیزم
انشالله سلامت و خوش باشی .
بابت فعالیت و مشغله های زیاد هم خسته نباشی

سلام نازنینم .
تو هم خسته نباشی .گل پسرت چطوره ؟
میام بهت سر میزنم دوست خوبم

مرضی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ب.ظ http://khatkhati-92.blogfa.com/

سلام عزیزم خوبی
از کار و زندگی خسته نباشی
راستش 4 شنبه که اقامون برمیگرده تا خود جمعه تا اخر شبش همش با همیم . یا خونه ما یا خونه خاله
بقیه روزا هم که اینقد شعبه شلوغه دیگه حس و حال نیست بیام نت
یا بعداز ظهر تا غروب میرفتم خیابون اینه شمعدون میدیدم و...
بالاخره دیروز کلی خرید کردم. ببخش نتونستم بیام این مدت
خودمم میبینی که خیلی کم پست میذارم
الان میرم پست جدید بنویسم
ایشالا هرجا هستی شاد و سلامت و موفق باشی
راستی امیدوارم روزای برفی بهت خوش گذشته باشه
من 2 روزش رو سر کار نرفتم
یه روز مریض بودم زنگ زدم رییس
روز بعدشم گفتم نمیتونم بیام
خوشبختانه موافقت کرد
اقامونم اون روزا تعطیل بود
کلی با هم بودیم

ای جانم .این روزهای نامزدی دیگه تکرار نمیشه .نهایت لذت و استفاده رو ازش ببر .
تموم وقتت رو برای با هم بودن بگذار .پشیمون که نمیشی هیچ نهایت رضایت مندی رو هم داره .
فکر کنم ته دیگ زیاد خوردی که تا عقد کردی برف به این سنگینی بارید عروس خانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد