همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

اما فردا

فردا هم تولد عشقمه ،‌ همسر نازنینم ، همیشه مهربون من .

به امید خدا فردا هم سپری بشه ، زندگیمون یه روال عادی به خوش بگیره . ناشکری نباشه ، اما از ابتدای ماه رمضون بنده کاری به جز روزه داری نکردم .نه دعایی نه قرآن خوندن مرتبی نه هیچی ، چرا ؟به علت مهمونی های پیاپی.

روز اول ماه رمضون مهمونی دوره ای مامانم بود .40 یا 45 نفر مهمون داشت .

روز دوم ، مادرشوهر گفت : تشریف بیارین افطار منزل ما .

روز سوم ، تولد خودم بود که مثل همیشه با تولد اچید برگزار شد و مامان اینا ( دو طرف ) اومدن .البته با وجود اینکه افطار آماده کردم اما گفتند چون سرکار میری افطار مزاحمت نمیشیم .بعد افطار تشریف آوردن .

روز چهارم ، خواهرم از تهران اومد و در نتیجه ، بعد از سرکار رفتیم خونه مامانم ، که خواهر جانمان رو هم زیارت کنیم .

روز پنجم ، چون خواهر از عید نیومده بود ، شب مهمونش کردم و از عصری در تدارک افطار و شام بود .

روز ششم ، که دیروز بود ، به حول و قوه الهی تا غروب در منزل بودم و جمع و جور مهمونی شب قبلش رو داشتم اما غروب رفتیم خونه برادرم که تازه این خونه رو گرفته .خودش گفته بود من که وسایل رو میگذارم شما بیاین نظر بدین و جای وسیله ها رو معلوم کنین .منم دیدم روزی غیر از جمعه نمی تونم برم .

امروز هم به امید خدا افطار خونه مادرشوهر هستم ، چون هفته گذشته چندین بار زنگ زد بنده خدا . خداییش همش زنگ میزنه میگه از سرکار میاین فکر افطار نباش .بیاین پیش ما .

فردا شب هم که تولد نازنین همسرمه ، دوستامون تو نوبت هستن تا بیان پیشمون .

خدایا بازم میگم ناشکری نباشه ، شکرت .شکرت که این مدت سرم به مهمونی و اینا گرم بود و همه اش خیر و شادی بود .شکرت .

راستی نماز روزه هاتون قبول درگاه حق .طاعاتتون مقبول .التماس دعا از همتون دارم دوستای گلم

نظرات 13 + ارسال نظر
mahtab شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:16 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

ان.شاالله همیشه خوب و خوش باشید
پیشاپیش تولد همسرتون مبارک
نماز روزه هاتون قبول
التماس دعا

ممنونم ازت مهتاب جان .
قربونت برم که همیشه بهم لطف داری گلم

آلیس شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:20 ب.ظ

عزیزم همیشه به خوشی و جشن و شادی
تولد همسر مهربونت مبارک. شکر نعمت بخاطر این نعمت که خدا بهت داده و همیشه باعث آرامشت بودن عزیزم.
این روزها دم افطار اگر وقت کردیو یادت موند منو از یاد نبر
دوست دارم .بوس بوسی...

مرسی آلیس خوبم .ممنونم گلکم .
خانم ما باید بیایم پیش شما التماس دعا بگیم .شما مجاور یک همسر سریع الجابه هستی .
قربونت برم چشم .یادم میمونی حتماً حتماً

شهره شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:40 ب.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

عزیزم تولد هردوتونو تبریک میگم چه جالب که اینقدر بهم نزدیکین!
آرزو میکنم سالهای سال بشادی و سلامتی در کنار هم باشید و عشقتون هر روز پررنگتر بشه و ایشالا سال بعد در کنار نی نی تون جشن بگیرین
موقع افطار و سحر مارو فراموش نکن
ایشالا همیشه همینطور جمعاتون گرم و شاد باشه ولی خوب درکت می کنم که آدم گاهی نیاز داره خلوت و تنهایی رو بچشه که از درون به آرامش برسه بخصوص توی این روزهای پربرکت

ممنونم شهره جان .
خودم هم ازینکه تولدهامون نزدیک ِ خیلی خوشحالم .متشکرم از لطفت .ایشالا شما هم همیشه کنار همسر و عسل جونت خوش باشین .
منم التماس دعا دارم ازت .
آره گاهی دلت میخواد یه کم دور و برت خلوت داشته باشی

ساناز یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام.نماز و روزتون قبول.
تولد همسرت هم مبارک.انشالله همیشه سایه اش بالا سرت باشه

سلام سانی جونم .
ممنونم عزیز دلم .چه دعای خوبی کردی .کیف کردم

صبا یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:27 ب.ظ

تولدش مبارک ایشاله همیشه خوش و خرم باشین

مرسی صبا جونم .قربونت برم

مونا دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:51 ب.ظ

سلام گلم
بیا نطرت رو در مورد مشکلم بده دوست مهربون و با تجربه ام...

ببخش نشد بیام اسم بنویسم واسه قرآن. منم یه هفته اس مامانم رفته بود مسافرت و خونه داری می کردم!!!

سلام مونا جون .
اشکالی نداره .ایشالا دفعه بعد قسمت میشه تو هم شریک میشی .
الآن میام خانم خونه .
مرسی از لطفت

مونا سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام
وای رزماری جون ممنون بابت حرفات. آرومم کرد خیلی....
فهمیدم اشتباه کردم که در این موارد باهاش صحبت کردم. دیگه تجربه شد کلا دخالتش ندم و الانم تصمیم گرفتم پیشش تنها نباشم. یا پیش همسرم باشم یا کلا تو جمع با همه باشم.
ارتباطم با داداشم هم به همین نسبت کمرنگ شده بود که اشتباه می کردم و امروز سعی کردم با داداشم گرمتر از قبل بگیرم. چون واقعا گناه داره....

مرسی عزیزم

التماس دعا

سلام مونا جونم .
خواهش می کنم عزیزم قابلی نداشت .
داداشت این وسط چه گناهی کرده بنده خدا .بهترین کار رو کردی که با داداشت گرم گرفتی

برای تو چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام خانومی
انشالله که همیشه به مهمونی و شادی باشید و انشالله که توی این روزهای رحمت حاجت روا باشید خانومی

سلام دوستم .
ممنونم ازت خواهر .شما چطوری ؟اوضاع بر وفق مراد هست انشاء الله ؟

سمانه چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام امروز من تازه با وبلاگت اشنا شدم خیلی از حس و حالت خوشم اومد امیدوارم خدا به من هم یه همسر خوب بده و من هم یه وبلاگ اینطوری درست کنم

سلام عزیز دلم .
ممنونتم گلم .
انشاء الله .به امید خدا یه همسر خوب و همه چی تموم قسمت میشه

برای تو چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

خانومی می تونم بپرسم چرا حدس شدی گرگانی یا اهل شمال باشم ؟؟؟
عزیزم من اصفهانی هستم

جدی ؟
پس حدسم اشتباه بود .شرمنده
الآن میام برات میگم .

مراری چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:38 ب.ظ

خداروشکر ... چقدر خوب و قشنگه مهمون داری
مهمونا با خودشون روزی میارن انشالله همیشه خونه تون و سفره تون پراز برکت حلال باشه که به تنت بچسبه!
تولد همسریتو پساپس تبریک میگم انشالله همیشه شاد و سلامت کنار هم زندگی کنید...
متولین تیر خییییییلی ماهن!

متولدین تیر حرف ندارن
قربونت برم مراری جون .چه دعاهای خوبی .انشاء الله
مرسی عزیز دلم

مونا چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام مرسی عزیزم
راستش کامنتهای پستم رو تایید نکردم چون پستم هم رمزی بود با کامنتها مشخص می شد در مورد چی صحبت میکنم. ولی اگه تو پستت گذاشتم و خصوصی نزدم آزادی گلم. ممنون به خاطر درکت.

خیلی فهمیده ای...واقعا آروم شدم. خدا رو شکر. دقیقا بعضی ها نگاه نمی کنن بابا برگرد به پشت صحنه هم یه نگاهی بنداز تا علت ارامش وآسایش طرف رو بفهمی. مطمئنم هر اتفاقی تو زندگیمون پیش بیاد همش فکر میکنه با پوله که خوشبختیم!
رزماری، ما سه چهار روز بعد از عقدمون رفتیم سفر. اونم با بخشی از پولهای نقدی که تو مراسممون بهمون هدیه داده بودن. ولی این بنده خدا فکر می کرد پدرشوهرم کل هزینه رو داده!!! خدایی اونا هم میتونستن سفر برن ولی سبک زندگی رو جور دیگه میخواد.
به قول شما از زندگی چیز دیگه ای متوجه شده و بهترین راه حل دوری ازش هست.
دیروز اومدن خونمون و من لحظه ای تنها پیشش نشستم و رفتم کمک مامان یا پیش همسرم نشستم. خیلی خوب بود خدا رو شکر.
حس می کنم خودشم فهمیده بود کار زشتی کرده و سکوتم یه جورایی شرمندش کرده بود و هی میخواست با من گرم و صمیمی بگیره ولی من کاملا طبیعی و نرمال برخورد کردم.

سلام گلم .
قربونت برم چرا تو انقدر شرمنده ام می کنی .
مونا دیدی اینجوری بهتر شد .بگذار یه کم متوجه رفتارش بشه .شاید به خودش بیاد و انشاء الله دیگه اون راه و روش قبلش رو دنبال نکنه

بهار (فرصت دوباره آفتاب) پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:34 ق.ظ

کجایی خانوم گل پیدات نیست!

نمی دونم چرا به بی حرفی رسیدم .همین الآن میخواستم یه پست از زنده بودنم بگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد