همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

چاه کن همیشه ته چاهه

سلام عزیزان دلم .

نماز و روزه و طاعاتتون قبول باشه انشاء الله.

به امید خدا عید فطر هم داره از راه می رسه . پیشاپیش عیدتون مبارک .

انشاء الله که همه با دست های پر ازین ماه عزیز خداحافظی کنیم .

منم بد نیستم .تونستم با پرخوری تمام بر گرسنگی های بی حد و اندازه ام غلبه کنم .جداً تو ماه رمضون سخت ترین کار روزه خواریه .والا به خدا .

روزه میگیری انگار خدا بهت یاری می کنه و لی امان از وقتی که روزه خواری کنی .

دیگه کارم فقط شده زیر میز خوردن و یواشکی برم تو حیاط بگردم یه نقطه کور پیدا کنم که تو دوربین ها نباشم و یه چیزی بخورم .

دیروز صبح که خواستم بیام سرکار یه صحنه نیمه غم انگیز نیمه خوشحالی اومد سراغم .مانتوی کارم برام تنگ داره میشه

البته دور از ذهن هم نبود .منی که صبحانه، سالی 1 یا نهایتش 2 بار اونم وقتی با خانواده بودم ، خامه می خوردم ،‌ الآن تنها چیزی که یه کم دلم رو پر میکنه خامه صبحانه است .وای فکر کنم من اضافه وزن پیدا کنم حسابی .

حالا یه چیز دیگه ،

از روزی که فهمیدم خوب همش فکر میکردم این دوران چه اتفاقاتی می افته و من چه کار خواهم کرد .همش به زمستون و سرماش و اینکه کاپشن سایز بزرگ از کجا گیر بیارم و این چیزها فکر میکردم .درضمن به مراسم روز تاسوعا هم خیلی فکر میکردم .مامانم هر سال روز تاسوعا ناهار میده .جمعیت بالا ، چیزی حدود 100 تا 200 نفر میشه .من آشپزی نمی کنم ولی پذیرایی و سفره گذاشتن برای ناهار و جمع کردنش دست منه .بشتر کارها رو هم خودم انجام میدم ..چند وقته همش به این فکر میکردم که آیا می تونم کار کنم یا نه ؟دولا راست می تون بشم یا نه ؟

که بعد پیش خودم گفتم ، امسال دیگه دست مریم ( همسایه بالایی مون و دوستم ) و مهیار رو میگیرم و با خودم میبرم اونجا بعنوان نیرو کمکی .خودم که کار نمی کنم عیبی نداره با مریم که رودربایستی ندارم .

خلاصه تمام فکرم همین بود .تا دو روز پیش که دیدم مدتی از مریم خبری نیست .اصلاً خونه نیست .فقط مهیار رو میدیدم که شب می اومد و صبح می رفت .بهش زنگ زدم تا حالشو بپرسم .......

دیدم بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !

مریم خانم هم حامله است

حالا خوشحال و شادم ولی خنده ام گرفته از فکر خودم .که چی فکر میکردم چی شد .قربونش برم امسال من و مریم باید بشینیم همدیگه رو نگاه کنیم و فقط دستور بدیم فلانی ، فلان کارو بکن .بهمانی ،‌ بهمان کار رو بکن .

حالا فهیمدین چرا میگن چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی یا اینکه چاه کن همیشه ته چاهه

نظرات 15 + ارسال نظر
سحر دی زاد یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com

سلام خانمی مبارک باشه نی نی کوجولوتون انشالله به سلامتی دنیا بیاد. دیگه الان باید حسابی پادشاهی کنی

سلام سحر جونم .کجا بودی این همه وقت .
قربونت برم گلم .
ممنونم

شهره یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:15 ب.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

چقدر جالب! دوتا نی نی تو یک ساختمون بدنیا میان خدا به داد همسایه ها برسه
ولی هر دوشون خوش شانس بودن همبازی خوبی میشن
عزیزم نگران مراسم نباش بلاخره فامیل و همسایه و آشناهاتون نمی زارن دست به چیزی بزنی
سعی کن این مدت هرچقدر میل داری غذا بخوری تا ویارو طی کنی. چون معمولا اون دوره بی اشتها میشی و الان باید ذخیره کنی بعد از اون دوره دیگه حساب شده بخور که وزنت کنترل بشه. همین روزها هس که یهو حس های جدید میاد سراغت و ذاعقه ت دگرگون میشه
راستی سونو رفتی؟ چند هفته هستی؟

آره شهره جون .میبینی چه حسن تصادفی ؟
حالا ما طبقه 2 هستیم مریم اینا 4 .یعنی بالا تا پایین ساختمون رو باید صلوات بدیم ما .بیچاره همسایه ها تعطیلات عید امسال خواب ندارن
چشم عزیزم .مرسی که بهم امید میدی.
امروز تازه دکتر برم سونو نوشت .ببینم کی بهم نوبت میدن .بهتون خبر میدم حتماً

محبوبه یکشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ب.ظ http://mzm7072.persianblog.ir

خخخخخ واقعا یعنی با این جمله که مریم حامله است کلی خندیدم.

حال کردی محبوبه ؟

مونا دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:48 ق.ظ

بله ، خنده هم داره

صبا دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 ق.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

وای رزماری منم همینطور دارم وزن اضافه میکنم.عین تو ام به خدا فقط بخور بخور.منم از الان فکر زمستونم که چی تنم کنم و هزار تا فکر و خیاله دیگه.چه خبر؟ سونو بالاخره دادی؟ دکترتو عوض کردی؟
مانتو که دیگه نگو الان اصلا دکمه های مانتوهام بسته نمیشه.تازه یه ماه دیگه عروسی هم در پیش داریم.یعنی چی بپوشم!!!

تو هم اینجوری هستی ؟ صبا 1 کیلو اضافه کردم .نوبت سونو ام هم شنبه است .
دیشب مادرشوهرم میگه چاق شدی ، میگم نمی دونم .کله ام رو تکون میدم .آخه هنوز بهشون نگفتم .پروژه اعلام بعد ماه رمضونه .
صبا جان باید پیراهنی انتخاب کنی که از سینه کلوش میشه .خرجمون رفته بالا، باید یه سری کامل لباس بگیرم . هم لباس تو خونه و بیرون

آلیس دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ب.ظ

ای خداااااااا از دست تو؟؟ از الان نشسته به چه جیزایی فکر میکنه.
اصلا خودم پا میشم میام همه کارای مامانتو میکنم . خوبه؟؟ منکه دست به شمال اومدنم خوبه عزیزم
فکر کاپشنم نکن. ی سر میای تهران چیزی که زیاده کاپشن سایز بزرگ. همون شهر خودتونم که سرماش زیاده مطمئنا پیدا میکنی قول مردونه میدم.

آلیس حالا این فکرها که خوبه ؛‌
اگه برف شدید بیاد ، راه بسته بشه ، بعد من حالم بد بشه چی ؟اگه سرما بخورم چی ؟
اگه گاز خونمون قطع بشه و سرما یخ بزنیم چی ؟بازم بگم .می بینی در درونم چقدر منفی باف هستم ؟
قربون تو برم که انقدر ماهی .شما قدمت رو چشم .پاشو بیا در خدمتت باشیم

ساناز دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:07 ب.ظ

سلام.رزی چه قدر فکرتو درگیر کردی.بابا اون موقع انشالله خواهرت از تهران میاد و یا فک و فامیل جمع میشن کمک میکنن و تو ریاست میکنی
اخه پس مریم هم حامله است.بسلامتی انشالله هردو فارغ میشید

ساناز خل بودم ،‌ خل تر هم شدم انگار .انقدر گفتم زمستون سردِ سرد ِ ؛‌ من لباس گرم سایز بزرگ از کجا گیر بیارم دیگه خودم خنده ام میگیره از حرفهام .
آره مریم هم مامان شد .2 هفته کمتر از منه

صبا دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:02 ب.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

من چند تا مانتو خریدم اما بعدا به خاطر ویارم حالم ازشون به هم میخوره.همینطور کفش.یعنی الان به این نتیجه رسیدم که اصلا خرج اضافی بابات لباس بارداری نکنم.فقط دو دست لباس راحتی خریدم واسه تو خونه.بعدا همه اینا میمونه رو دستم.منم کلا اهل پوشیدن لباسهای گشاد نیستم.هیچ جوره با روحیاتم سازگار نیست که بگم بعدا میپوشمون.به نظرم تو هم تنها در صورت لزوم چیزی بخر که خدای نکرده پولت الکی هدر نره.ایشاله که میری سونو و با خبرهای خوب میایمراقب خودت باش

اتفاقاً منم خواستم خرید بکنم دیدم پیش پیش هیچی نمی تونم انتخاب کنم .آخه من چه میدونم سایزم چند میشه .حالا فعلاً با همون لباس قبلی هام دارم سر می کنم .
دقیقاً افکارت عین منه ، منم دلم نمیاد بیخودی چیزی بخرم و بعداً استفاده نکنم .واسه همین گفتم هر زمان چیزی لازم لازم بود بنا به اقتضای اون موقع ام میخرم

فهیمه چهارشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:20 ب.ظ

مریم زن داداشته؟ یا خواهرت
ولی خیلی خوبه که تنها نیستی
اگه یادت باشه من و زن داداشم هم به فاصله یه روز زایمان کردیم
همه جا با هم میرفتیم
دکتر و کلی اطلاعات بهم میدادیم
خیلی خوبه با همین
اون چند وقتشه
چه جالب من و زن داداشم که اونم اسمش مریم بود

دوستمه .یعنی اول همسایمون بود بعد دوستم شد .
2 هفته از من کمتره .
آره اتفاقاً وقتی جریان مریم رو فهمیدم یاد تو افتادم

برای تو شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:01 ب.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

رز ماری جونم بازم مامان شدنت رو تبریک میگم یک حس خاصی داره مگه نه
حس اینکه کسی رو داری درون پرورش میدی فوق العاده است
راستی حالا هفده جندم هستی

می گم دعای زن باردار واقعا گیرا است دعامون کن خیلی

ممنونم دوست جدیدم .
هفته 8 - چشم گل نازم ، من اگه قابل باشم دعاگوت هستم

mahtab شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:32 ب.ظ http://mynicechild.niniweblig.com

عجب تقارن جالبی!
به نظرم خیلی خوبه بچه ی ادم با بچه ی دوست صمیمیش هم سن و سال باشن...اگه همجنس هم باشن نورعلی نوره
دستوربدی میرسم خدمتتون برای اطاعت امر در مجلستون

شما قدمت رو چشم ما عزیز دل
آره خیلی جالبه .ایشالا همجنس هم باشن .اما یه کم می ترسم .مریم خیلی دلهره داره .همش فکر می کنه ، بارداری اش پوچ باشه

ساناز یکشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام.فدای تو خاله رزی
خاله پسرمو میپسندی؟ اگه دختر بیاری به دومادی قبولش داری؟

سلام خاله .
اگه دخمل بیارم ، مادرزن پسندیده ، می مونه فقط نظر عروس خانم

maryam دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:08 ب.ظ http://coffeetalkh12.blogfa.com/

سلام رزای عزیزم
منو ببخش درگیر کارو درس بودم
الان کامنتتو خوندم ممنون که اطلاع دادی واسه ی ختم قران
سعادت نداشتم شرکت کنم..انشاالله دفعات بعد

راستی دوست خوبم تغییر دکوراسیون وبلاگت مبارک

سلام مریم جونم .عیبی نداره عزیزکم .
ایشالا که درگیری کار و درست جواب بده و حسابی موفق باشی /
ممنونم

maryam دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:13 ب.ظ

وووواااااای رزای عزیزم
مبارک مبارک نی نی توو راهت مبارک
چقد خوشحال شدم خدارو شکر عزیزم
انشاالله این نی نی خوشگل مامانو زیاد اذیت نکنه و صحیح و سلامت و خوشگل به دنیا بیاد

مـــــــــــــــــــرسی گلکم .
انشاء الله .به دعای خوب شما .
دوستت دارم مریم جونم

raha یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 04:27 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد