سلام دوستای خوبم .
نمی دونم چه حکمتیه که این مریم طفلی اینقدر آزمایش های الهیش سخته .
بله ، مریم از روز پنچ شنبه دیگه مامان نیست .یعنی نی نی اش از بین رفت .
منم دیشب فهمیدم ،
این دو روز گذشته مدام مهمون داشتن و من فکر کردم که سرش به مهموناش گرم باشه براش بهتره ،نگو مامان و خواهرش اومده بودن پیشش تا تنها نباشه .
باهاش که صحبت کردم خیلی سعی کردم آرومش کنم . نشد که برم دیدنش .چون حال جسمی خوبی نداشت و باید استراحت میکرد .حقیقتش از روبرو شدن باهاش فرار می کنم .همش می ترسم قصه بخوره .کاش بارداری هامون همزمان نمی شد .
روزهای سختی رو میگذرونه .
خدایا خودت کمکش کن . نکنه یه وقت به تو شک بکنه ، نکنه به دعاها و قرآن هایی که خونده شک بکنه .خدایا خودت میدونی امتحان سختیه .خودت کمکش کن .
سلام
خدا بهش صبر بده خوب به خاطر تغییر هورمونی و حالت های که داشته یک دوره افسردگی رو داره منو یاد دوستام انداختید دو تایی با هم حامله بودن از اتفاق اسم یکیشون مریم هست و اون هم بچه اش رو از دست داد دکترها میگویند که به خاطره الودگی ها محیط این خیلی در زنان باردار شایع هست
الان اون یکی دوستم 7 ماهش شده ، به هر حال امیدورام که خدا به هر دوشون لطف کنه و یک نی نی خوشگل به هر دو تا مریم بده هم دوست من و هم دوست شما
چه تشابهی .
الهی آمین .ایشالا خدا به هردوشون به نی نی سالم بده دوباره هدیه بکنه .
مطمئناً به قول شما افسردگی براش پیش میاد .این وسط من یه جوری ام .نه می تونم ازش دور باشم و هم اینکه می ترسم بهش زیاد نزدیک بشم
عزییییییییییزم :( نمیدونم چرا دفعه اولی که اومدم اینجا پست پایینی رو خوندم یادم رفت از این بالایی. ایشاله خدا به همه مون کمک کنه.
انشاء الله .
واقعاً وجود خدا رو حس می کنیم ما .انگار به یه لحظه اراده خدا بستگی داره .بودن یا نبودن یه جنین در وجود در یک مادر
سلام
براش نگران بودم و یه ترسایی داشتم از همین اتفاق
چون برای خودمم پیش اومده بود
امتحان سختیه و برای شما هم سخته مطمئنا به قول خودت اگه با هم نبودین از اول بهتر بود اما اشکالی نداره بهش بگو من هم همینطور بودم و بعدش دوباره ...و الان صاحب یه علیرضا هستم
سلام مهتاب جان .
خلاصه این مشکل کم و بیش تو اطرافیان ما دیده شده .خودم چندین مثال داشتم که براش گفتم .اما خوب فکر کنم کمی به زمان هم نیاز داشته باشه تا فراموش کنه و دلش آروم بگیره .
خدا علیرضات رو برات نگه داره بانو
آخی چقدر بد کاش خدا براش ی جور دیگه می خواست حالا هرروز تورو واسه خودش تصور میکنه که اگه نینی بود چی میشد
خیلی ناراحت شدم
آره عزیز دلم .من خودم همش تو فکر اینم اون بیچاره هر وقت منو می بینه یاد درد خودش می افته .یه جورایی موندم چطور باهاش مواجه بشم
سلام.اخه چقدر ناراحت شدم.فکر میکردم به لطف خدا مشکلی نباشه.واقعا امتحان سختیه.انشالله خدا کمکش میکنه و دوباره مادر شدن رو تجربه میکنه. ولی حتما صلاح خدا بوده .
سلام سانی جان .خدا فرنام رو برات سلامت نگه داره .
مسلماً صلاح خدا این بوده .
منم مطمئنم که دوباره مامان میشه .اما خوب این روزها براش سخت میگذره حتماً
خدا واقعا بهش صبر بده خیلی ناراحت شدم.
انشاء الله .واقعاً ناراحت کننده هم هست محبوبه جانم
ایشاله همه نی نی ها سالم بیان بغل مامانهاشون
انشاء الله صبا جون
وای عزیزم ناراحت شدم
حتما حکمتیه
آره عزیز دلم .مسلماً حکمتی بوده .خدا به هیچکس نشون نده