همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

شروع زودهنگام مرخصی

دل کندن گاهی اوقات خیلی سخت میشه .حتی از چیزی که بعضی وقت ها برات اذیت کننده است . 

دروغ نگم من به وضع حاضر زندگی ام که درش هستم حسابی عادت کردم و خو گرفته ام .به اینکه هر روز بیام سرکار ، به اینکه شاید حتی زود هم خونه نباشم و بیشتر وقتم بیرون از خونه بگذره .به اینکه تا الآن فکر بچه زیاد غلغلکم نمی داد و به زندگی دونفرمون کاملاً انس گرفته بودم .اعتراف می کنم حتی نگران رابطه خودم و اچید بعد از تولد نی نی مون هستم .حالا که اون بنده خدا هیچی نمیگه و حسودی و اعتراض و این صحبت ها تو کارش نیست من فکر می کنم بچه مون که بیاد برای مدتی هم که شده یه فاصله ای بین ما می افته .راستش من هنوز اچید رو بیشتر دوست دارم . یا شاید زندگی الآنم رو بیشتر دوست دارم و دنبال تغییر نیستم .

گفتم کار، انگار من با تمام سختی هاش کارم رو دوست دارم که حالا که قراره دیگه بیام بیرون دلتنگشم . 

آره ، بیرون اومدنم خیلی یهویی شد .به عبارتی مرخصی من زودتر از اونی که فکر می کردم داره شروع میشه . 

جریان ازین قراره که شنبه آزمایشم رو بردم پیش دکتر .دکتر هم دختر عموی پدرشوهرمه و فکر می کنم ازین بابت خیلی داره وسواس به خرج میده .یه آزمایش طولانی و بلند بالا برام نوشته بود . الحمدلله تست جنین سالم بود . فقط خودم باید احتیاط بیشتری بکنم تا بیماریهای ویروسی رو نگیرم .یه جورای به من گفت بشین تو خونه و زیاد تو جمع های شلوغ شرکت نکن تا مریض نشی .حتی گفت حالا که شاغلی کارت کمی سخت میشه باید ماسک بزنی سرکار . 

من خیلی شوکه شدم ، یهو بیام بشینم تو خونه؟ روانی میشم که !

مدتی هم میشد که فشار کاری ام خیلی اذیتم میکرد و چون همکار خانم دیگه ای هم تو شرکت ندارم هنوز جریان بارداری من سکرت باقی مونده بود . در نتیجه کسی مراعات حالمو نمی کنه .

این دست اون دست میکردم که چطور به رئیسم بگم ، لااقل به فکر یه جایگزین برا من باشن .تا اینکه دیشب آقای همسر گوشی رو برداشت و خودش تلفنی جریان رو به آقای رئیس گفت . 

گفت که ممکنه سرکار اومدن براش سخت باشه و ازین صحبت ها .ضمن اینکه یه کم از شیوع بیماری های ویروسی حرف زد و گفت خانم های باردار بیشتر در معرضش هستن .( منظورش بیشتر گربه های نگهبان شرکتمون بود که تازگی ها هم دوباره بچه آورده ) 

من پیش خودم گفتم خوب مدتی ساعت کاری ام رو کم میکنم و بعدش چون خودم دقیقاً نمی دونم تا کی کشش سرکار اومدن رو دارم هروقت از توانم خارج شد حالا یک الی دو ماه دیگه کلاً میام بیرون . 

اما دیروز صبح اول وقت آقای مدیر که تشریف آوردن اومدن تو اتاقم ضمن تبریک وشادباش ( که من مردم و زنده شدم از خجالت و یهو تمام وجودم داغ شد و عرق کردم ) گفت از همین امروز هم میتونی بری خونه .سلامتی شما واجب تر از هرچیز دیگه ای و من نمی تونم در این مورد هیچ دخالتی بکنم . 

منم که در ادامه همون داغ شدن و اینا بودم حرفی نتونستم بهش بزنم .اصلاً پیش خودم گفتم شاید نخواد که من ساعتم رو کم کنم یعنی کارمند پاره وقت نخواد .برای همین موندم  تو یه موقعیتی که احساس میکنم دستی دستی از کار بیکار شدم . 

همش می ترسم بشینم خونه بهم سخت بگذره .با توجه به اینکه خانواده شلوغی هم نداریم که خواهر و برادرو خواهر شوهر اینجا باشن تا وقتم با اونها پر بشه .  

از طرفی هم دکتر بهم هشدار داده  بیرون نرو تا مریض نشی .منم که تو سرما خوردن ید طولائی دارم دیگه ترس افتاده به جونم .پاییز بیاد و منم شروع کنم به سرما خوردن و ..... واویلا   

این شد که یهویی دوران کار منم به سر رسید و باید بیام خونه .حالا سعی میکنم تا پایان شهریور بمونم و یه کم کارهام رو تموم کنم .این وجدان کاری لعنتی منم بدجور داره اذیتم می کنم .بس که نگران کارهای نیمه و نصفه خودم هستم . 

فعلاً هیچ برنامه ای برای خونه موندن جز کمی پیاده وری به فرمایش مامان جان که حتماً باید روزی یک ساعت انجام بدم و چندتا کتاب نخونده ، چیز دیگه ندارم . 

دلم میخواست کلاس زبان ثبت نام میکردم و وقتم اینجوری پر میشد اما ترس همون محیط های شلوغ و بیماری های واگیر دار و ویروسی منو دو دل کرده . 

شاید هم این خواست خدا بوده تا زودتر از سرکار بیام بیرون و بیشتر وقتم رو به خودم و نی نی بگذرونم .تا براش بیشتر وقت بگذارم .نمی دونم چجوریاست .اما دعا میکنم هرچی که هست برام خیر باشه و اونی باشه که خدا برام در نظر گرفته

نظرات 10 + ارسال نظر
صبا دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:08 ب.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

رزماری جون این شرایط هم خوبه هم خوب نیست دیگه اما عادت میکنی عزیزم.بیا نی نی سایت منکه اگه اونجا نباشه نمیدونم چطور وقتم رو بگذرونم تو خونه.
پیاده روی خوبه اما نه روزی یک ساعت برای یه خانم باردار.هر ورزشی که یه خانم باردار انجام میده باید طوری باشه که اصلا احساس خستگی توش نکنه.من برا عروسیم روزی 45 دقیقه میرفتم پیاده روی تازه با وزن کمتر و راحت تر.هلاک و ظله برمیگشتم خونه.من الان روزی 10 الی 15 دقیقه تو خونه راه میرم و پیاده روی های این مدلی رو گذاشتم برای آخرها که کمک کنه به زایمانم.ممکنه خدای نکرده زایمان زودرس بگیری اصلا به خودت فشار نیار.
از این روزهای تنهاییت با خودتو نی نی لذت ببر

چه جمله جالبی ، روزهای تنهایی با نی نی .
صبا جان یه مامانی دارم از رئیس و مدیر سخت گیر تر .
از آلان باهام اتمان حجت کرده صبح ها نگیری بخوابی ، تنبل میشی .به قول همسر بری سرکار دردسرت کمتره

mahtab دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:00 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
خوب میفهممت وقتی می گی تغییر برات سخته
نمی دونم اون پست من که اوایل نوشته بودم، قبل تولد پسری، به نام "پذیرش تغییر سخته" رو خوندی یا نه؟ یاد اون افتادم با خوندن نوشته هات
عزیزم درسته اوایلش برات سخته تو خونه موندن اما بهت قول میدم بعدا با خودت میگی چقدر خوب که خونه هستی...نمیدونم برنامت برا اینده چیه اما رزی جان باور کن بچه ها یه مامان با شغل تمام وقت نمیخوان...پاره وقت کار کردن رو قبول دارم اما برای ساعات طولانی در کنار بچه نبودن خیلی حیفه..نمیگم ضرر داره چون واقعا شاید اسیبی نرسونه اما میگم حیفه چون این روزهای بزرگ شدنشون واقعا تکرار ناشدنیه
ان شاالله به قول خودت خیر خودت و همسرت و کوچولو در اتفاقات پیش روتون باشه
تا وقتی بچه نیومده همش از این احساسات که ادم فکر میکنه دلش برا رابطه دونفریش تنگ میشه میاد سراغ ادم اما بعدا همه تعدیل میشن و خیلی خوب همه ی بخشها پیش میرن البته اولش کمی به سختی و با برنامه ریزی
موفق و سلامت باشی عزیزم

سلام مهتاب خوبم .
وای دقیقاً احساس ته دلم رو گفتی .خوب شما زودتر از من اینها رو تجربه کردی .
نه متاسفانه من اون زمان وبت رو دنبال نمی کردم .اما دقیقاً همینه که شما میگی .گاهی این احساسات زبونه میکشه و گاهی منطق و عقلم چیز دیگه ای بهم یادآوری می کنه .
ممنونم از حرف ها و دلگرمی هایی که بهم میدی .
ایشالا هممون هرچی خیر و صلاح ِ که خدا برامون در نظر میگیره به همون راضی باشیم .

شهره دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:40 ب.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

رزی جون کار خوبی می کنی بخصوص تو پاییز بیماری های ویروسی زیاد میشه و بهتره که سرکار نری. همون موقع خودت هم تواناییت کمتر میشه و زود خسته میشی بیشتر به استراحت نیاز داری
نگران پر کردن وقتت هم نباش من پیشنهاد میکتم برای بچه یه چیزی درست کنی مثل بافتنی یا خیاطی که یادگاری بمونه برای نی نی. چون بعد از زایمان دیگه وقتشو نداری
جنسیتش هم که قطعی شد باید خریداشو شروع کنی و خونه رو آماده ی ورودش کنی

شهره جان همسر هم همینو میگه .همش میگه تو که میخواستی تا 2 یا نهایت 3 ماه دیگه بره ، خوب این 3 ماه رو بمون خونه و به خودت و کارهات برس .
اما عزیزم دل اصلی همونیه که گفتم .این تغییر یهویی برام کمی سخت شده
ممنونم از راهنمایی ات .اتفاقاً به فکر بافتنی هستم

برای تو سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام عزیزم
انشالله که هر چی خیره پیش میاد اما خانومی اصلا نشین و هی فکر بیماری های ویروسی رو بکن که اگه هی بهش فکر کنی خدای نکرده جذبشون می کنی

در مورد کار هم خوب فکرات رو بکن حتی اگه راحت تر هستی حس می کنی برای روحیه ات بهتره خجالت رو بگذار کنار و پاره وقت برو سر کار منم همین کار رو کردم تا ساعت دو یا دو نیم می موندم و تا 7 ماهگی تونستم برم

اما خو بکسری کتاب راجب کودک هم بگذار توی برنامه ات کیف داره

سلام عزیزم .
می دونی واقعاً اون روز که دکتر بهم اینجوری گفت هول کردم که ای وای دیگه سرکار رفتن برام آسیب می رسونه .واسه همین آقای همسر هم تا دید دکتر اینجوری گفته ، گفت اگه خدای نکرده چیزی بشه دیگه جایی برای پشیمونی نخواهد بود .
اما حالا که یکی دو روز گذشته یه کم بی خیال تر شدم .آره اگه بهش فکر کنم حتماً مبتلا میشم باید اصلاً بهش فکر نکنم .ببینم کارم هم چی میشه و خدا چی می خواد
قربونت برم که انقدر به فکری

ساناز سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام عزیزم.دقیقا منم این دوران رو پشت سرگذاشتم.اگه یادت باشه منم به درخواست همسرم کار را برای مدتی کنار گذاشتم البته مال من قبل از شروع بارداری بود اما خوب خیلی سخته.درکت میکنم.چون زندگی یه خانم کارمند برنامه اش با یه خانم خانه دار کاملا متفاوته.اما انشالله هرچی خیره پیش بیاد برات.تو این دوران اگه برنامه عقب افتاده ای انجام بده که انشالله با حضور نی نی ات خیلی سرت گرم میشه و بهشون نمیرسی.در مورد رابطه با همسرت هم باید بگم خواسته یا ناخواسته یه تغییراتی پیش میاد که اونم مطمئنم با عشقی که شما بهم دارید براتون مسئله ساز نمیشه.
انشالله براتون همیشه خیر پیش بیاد خانمی.

سلام ساناز جان .ممنون از دلگرمی ات .آره شرایط تو رو یادمه .من همیشه پیش خودم فکر میکردم تو شرایط جدید رو خیلی خوب می پذیری اما من انگار کمی پذیرشش برام سخته .تا دیروز که کلاً همسر رو مقصر می دونستم .همش فکر میکردم باعث بیکاری ام شده .اما خوب الآن میبینم به صلاحم اینه .
در مورد رابطه هم خدا رو شکر اچید خیلی درکش بالاست و همیشه اوقات شرایط منو به خوبی فهمیده و منو همراهی ام کرده .اما من نمی دونم چرا از الآن عذاب وجدان گرفته ام

ال هام پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:40 ق.ظ http://sepehram.mihanblog.com

آخی عزیزم
همیشه ترک کردن عادت ها سخته اما به جاش انقدر چیزای قشنگ جایگزین میشه که دیگه وقتی واسه فکر کردن به کارت و شغلت پیدا نمیکنی
ی عالمه سایت با مطالب مفید میتونه ساعت ها وقتتو پر کنه
فکر کن من تازه تصمیم گرفتم که ی روزی تو سال ها بعد ی نی نی دوم داشته باشم انشالله
باورت میشه صبح که از خواب پا میشم میپرم تو نی نی سایت

ای جانم .شما دیگه خیلی عجله مندی انگار .
ولی ایشالا زود زود خدا بهت هدیه بده .
می دونم اگه برم خونه کلی کار سرم میریزه که وقتم رو حسابی پر می کنه .

بهار(فرصت دوباره آفتاب) پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:07 ب.ظ http://ygran.blogfa.com

خیره انشاءالله.من هم آخرهای ماه ششم تو خیابون خوردم زمین، بعد خواهرشوهرهام گفتند از خونه نیا بیرون و تمام تابستان رو خونه موندم واقعا سخته اما یه خوبی هم داره که استراحت می کنی

وای بهار جان خونه موندن هم خوبه هم بد .
ولی تابستون واقعاً نمیشه تو گرما بیرون بود .همون بهتر که خونه موندی .البته من که سرمایی ام فکر کنم به خودی خود زمستون رو بشینم تو خونه فقط

مونا جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام رزماری جون
عزیزم خیلی خوبه که خونه ای. خیره ان شاءالله
الان دیگه باید به همسر و خونه زندگی و خودت برسی :*

سلام عزیزم .
واقعاً نکته خوبی رو گفتی .خیلی وقته درست و حسابی به خودم و زندگی ام نرسیدم

فهیمه سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:50 ق.ظ

قطعا همینطوره خانومی ، مطمعن باش یه خیری توش هست و اینکه تا میتونی ازین فرصتی که داری استفاده کن ، وقتی نی نی بیاد دیگه فرصت اضافه ای نداری و وقت کم میاری ، پس کارای عقب افتادرو انجام بده و حسابی استفاده کن گلم

فهیمه جون اونجوری که فکر میکردم نشد .احتمالاً تا یک یا دو ماه ساعت کاری ام رو کم کنم و تا ظهر بیام سرکار .
حالا حالا ها این کار دست از سر من بر نمیداره

روزگاری پر از هیچ دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:53 ب.ظ http://hala68.blogfa.com/

سلام بزرگوار
دعوتید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد