همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

اگه دست از سرم برداشت !

بسم الله

آخ اگه این مریضی بی موقع دست از سرم برداره ، چقدر خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم .

سلام دوستای خوبم .ممنونم که احوالم رو می پرسیدین و نگرانم بودین ، اینها کمال لطف و محبت شما رو نسبت به من می رسونه .

اما چی شد که غیبت داشتم ؟

دقیقاً از غروب رو تاسوعا یعنی دوشنبه گذشته بنده مریض شدم تا امروز یعنی چهارشنبه .

البته این وسط یه روز شنبه حالم خوب بود اما دوباره بیماری ام شروع شد .

اوضاع مزاجی ام به هم ریخته بود همراه با تب و لرز و درد شدید .یعنی کل استخوانهای بدنم درد میکرد .

نه میلم به خوردن چیزی می رفت و نه چیزی می تونستم بخورم .

بعد هم که معده درد بهش اضافه شد .معده دردم هم بخاطر بیماری ام بود هم اینکه چون چیزی نمی تونم بخورم و دائم معده ام خالیه درد میگیره .

هرچقدر سعی کردم با داروهای گیاهی و طبیعی خودمو درمان کنم نشد که نشد .آخرش پام به مطب دکتر باز شد و خدا رو شکر الآن کمی بهتر شدم .

حال خودم که داره خوبتر میشه ، فقط کمی نگران نی نی ام هستم که طفلک رو اذیت کردم .اما خوب ، اونقدر شیطونی می کنه که به نظرم حالش خوبه .

در کل خدا رو هزاران هزار بار شکر خیالم از بابت نی نی گولو راحته و تو این زمینه زیاد وسواس نیستم .همش میگم خداوند خودش حافظشه . حالا شاید یکی مثل مامان خودم ، منو به بیخیالی و کم توجهی متهم کنه اما این یه لطف از جانب خداست برام که دلم به کرم و عنایتش قرصه .

هنوز خرید برای کوچولوم رو انجام ندادیم .جز یه کفش خوجگل که بابایی اش براش خرید و یه لباس سرهمی که خاله اش گرفت.(‌انشاء الله عکسش رو سرفرصت میگذارم )

هفته گذشته که رفته بودم دکتر .من که تو مطب بودم همسر جان غافلگیرانه به بهانه کارهای شخصی اش میره و این هدیه رو  برای گل پسرش میخره .

وقتی به من نشون داد تا 5 دقیقه فقط داشتم اشک می ریختم .اونقدر ذوق زده شده بودم که حد نداشت ، یه حس عجیبی داشتم ، نه ناراحتی بود نه خوشحالی .یه احساس غیرقابل وصف .

اون شب تا آخر شب هر بار که کفش رو نگاه میکردم اشکم سرازیر میشد .

ای خدا خودت کمک کن همه اونهایی که دلشون به نی نی گولو میخواد هرچه زودتر به آرزوشون برسن .

انشاء الله سرفرصت دوباره میام .


نظرات 5 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام رزماری جوون خدا بد نده ایشالله زود زود خوب شی ولی خیلی مواطب باش دیگه هوا خیلی سرد شده و آلودگی هوا هم که همیشه تو این فصل ها هست
خیلی مواظب خودت باش کاش میشد سر کار نری و بیشتر تو خونه استراحت کنی
از دعای قشنگ و خیرت هم ممنون

سلام نسیم جان .
آره هوا که سرد شده ، منم همیشه با این فصل پاییز و زمستون مشکل داشتم ،‌ هی مریض میشم .خدا امسال رو به خیر بگذرونه .
فعلاً که میام سرکار .تا ببینم تا کجا میشه پیش رفت

بلورین چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:18 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

سلام رزی جون...وایی مریضی تو بارداری خیلی بده...الان خدارو شکر بهتری؟ مشکلت چی بوده مگه؟...
ایشالا کامل برطرف شده باشه...ما بیشتر خریدارو انجام دادیم خداروشکر فقط مونده چیدنش...ایشالا وقتی چیدم عکساشو میذارم...با دیدن لباسا و وسایل کوچولو موچولو کلی ذوق میکنم...ایشالا سالم باشن همه شون...هم نی نی من هم تو هم مال بقیه

سلام بلورین جان .
کمی بهترم الحمدلله .
به سلامتی عزیزم .خریدهات مبارک باشه خانمی .
انشاء الله ، بی صبرانه منتظر عکس های خوشگلت هستم .
ان شاء الله .نعمت سلامتی بالاترین نعمته

بهار (فرصت دوباره آفتاب) چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:26 ب.ظ

ای بابا دختر بیشتر مواظب خودت باش... تو الان دو نفر هستی ها
منم وقتی با مامانم رفتیم چند تکه لباس برای تارا بخریم از شدت هیجان نفسم بند اومده بود تصور اینکه یه کوچولویی که هنوز نمی دونی چه شکلیه این لباسهای کوچولو رو بپوشه واقعا هیجان انگیزه

باور کن خیلی مراقبت می کنم اما نمی دونم این مریضی ها از کجا دستشون به من می رسه
آره .یکی دو تا لباس که گرفتیم برای نی نی جونم دلمو داره می بره

صبا چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 04:49 ب.ظ

رزی چرا واکسن آنفلانزا رو نزدی؟ یعنی زدی؟
و یه توصیه خیلی مهم اصلا خریدات رو نذار به ماه 8-9 بیوفته تا ماه 7 همه چیت رو بخر
الان من نمیتونم تکون بخورم .مگه میشه بری بیرون و خرید کنی اونم تو این سرما با این شکم گنده و بدتر از همه تکرر ادرار که فجیعه
حالا بذار ذره ذره که همه چیشو خریدی همینطور قندیه که تو دلت آب میشه

بابا این دکتر عزیز دل موافق نبود واکسن آنفولانزا بزنم .
نه تا ماه های آخر که نمیگذرام .
هنوز 6 رو تموم نکردم ولی به امید خدا دیگه دارم شروع می کنم .
راست میگی حق با تو عزیز دل

شهره شنبه 24 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

سلام عزیزم خداروشکر که خبر سلامتی تو میشنوم
امان از این فصل و ویروسهاش که من و عسل هم بی نصیب نموندیم اما در حال بهبودیم
خق داری اولین خرید برای نی نی خیلی شوق داره همین که با دیدن لباسهاش نی نی نازو توش تصور میکنی دل آدمو میبره
سعی کن ذره ذره معده تو عادت بدی به خوردن و خودتو تقویت کن که ان شالله این چندماهو بسلامتی و بدون مشکل سپری کنی

آخی ، پس شما دو نفر هم گرفتار شدین ؟
ان شاء الله که زیاد سخت نگرفته باشن .بخصوص که هم عسل مریض بشه هم خود شما اونجوری بیشتر اذیت میشین .
یکی دو روزه الحمد لله کمی بهتر شدم .ممنونم گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد