همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

تنبلی رو کنار گذاشتم

بسم الله

سلام عزیزای خوبم .

سلام دومم به پسر شیطونم که این روزها واقعاً نمی دونم چند ساعت در روز رو میخوابه ؟ من که همش دارم بیداریش رو حس می کنم . بس که وول می خوره قربونش برم .

ترسم ازونه که خوابش به من رفته باشه و کم خواب بشه بچه ام .کاش تو این زمینه به باباش یا خاله و دخترخاله هاش بره

مامان رزی ، بالاخره تنبلی رو کنار گذاشت و خریدهای پسرکش رو شروع کرد .

با خرید چند دست لباس شروع شد وبا سفارش تخت و کمد و سرویس خواب بچه ام داره ادامه پیدا می کنه .

سعی می کنم عکس حتماً بگذارم .

کلاً که آدم سخت خریدی هستم به همین دلیل در مورد هر چیز چندین بار فکر می کنم .مثلاً همین تخت و کمد ، که بابا اچیدش امروز رفت و سفارش داد ، وای که چه پروسه طولانی ای طی کرد .آخرش هم همونی که اول پسندیده بودم رو انتخاب کردیم .البته این وسط هم نمایندگی فروشی که تو شهر خودمون بود ، بی تقصیر نبود .

سرویس کودکی که بصورت شرکتی فروخته میشه و نمایندگی ها هیچ دخل و تصرفی در رنگ و سایز قیمت و حتی تخفیف اون اجناس ندارن ، تو نمایندگی این خانم  محترم به شکل دیگه ای ارائه میشد .که خدا رو شکر فهمیدم و ازش خرید نکردیم .حالا بحث مالی اش خیلی خیلی زیاد نبود ولی دلم خنک شد که ازش خرید نکردم .

برای خودش سفارش میگرفت که کارخونه به من قول داده کمد رو فلان جور براتون عوض می کنم در صورتیکه همون طور که گفتم اصلاً‌ به سفارش چیزی غیر از مدلهای خودشون درست نمی کنن .یا هزینه نصب میگیره از خریدارهاش که وقتی شنیدم هزینه نصب رایگان هست و خود کارخونه این مبلغ رو به نمایندگی هات پرداخت کرده جوش آوردم .برای اقلام یه سرویس خوای معمولی 90 هزار تومن برای نصب میگیره .در صورتیکه رایگان هست .خوب این زور نداره ؟

برای همین خریدمون چند روزی عقب افتاد .اما خدا رو شکر امروز انجام شد تا ان شاء الله بعد تحویل عکسش رو براتون بگذارم .وسایل بهداشتی و خورده ریزها که البته خرید اونها خیلی سخت تر از اقلام بزرگه ، مونده که به امید خدا این هفته وقت میگذارم و اونها رو هم کم کم خرید میکنیم .

این بود سرح مختصری از کارهای انجام شده .

ببخشید که نمی تونم به موقع و سر وقت بیام به وبهاتون سر بزنم .همش دیر به دیر میام سراغتون و داغی پست های قشنگتون رو از دست میدم .اما قول میدم به همتون که پستی رو جا نمی گذارم .حالا شاید کامنت ننویسم اما سعی ام بر اینه که همه مطالبتون رو بخونم تا از روند وبهای شما عقب نمونم .

دوستای خوبی دارم تو این دنیای مجازی که از هم صحبتی باهاشون لذت می برم ، از شادی شون ،‌خوشحال میشم ، و همه وقت هم سعی می کنم دعاگوشون باشم .

دوستتون دارم دوستای گلم

سررسید ِ " شعر دار "


بسم الله

پنج شنبه شما بخیر باشه .امیدوارم به مرحمت خدا امروز و فردای خوبی داشته باشین و پر از انرژی بشین برای هفته آینده .

بی مقدمه و بی ربط میخوام بگم عاشق اون سررسیدهایی هستم که پایین هر صفحه اش شعر نوشته .

حالا نه اهل شعر حفظ کردن هستم نه آنچنان فرد ادبی هستم .اما ازینکه هر روز یه بیت بخونم شاد میشم و انرژی میگیرم .بخصوص ابیاتی که به شگل گلچین شده ، باشن .

از زمان دانشجویی از بین سررسیدهایی که بعنوان جزوه ازشون استفاده میکردم ، اونهایی که شعر داشتن منو بیشتر ترغیب میکردن برای درس خوندن ، یا جتی گاهی ترغیب به نشستن سر یه کلاس درس بی روح .

حالا بعد 3 سال کار توی این شرکت ، امسال سررسیدم به طور اتفاقی ازون " شعر دار " ها هستش و هر روز یه چند لحظه با خوندن اونها شاد میشم .

بین صفحات چندین بیت رو دیدم که با هم مرتبط بودن ، اما اصلاً نمی دونم شاعر این ابیات کیه و ترتیبشون به چه صورته .

خوشم اومد و برای یادگاری اینجا می نویسم :


اهل عشق و اهل علم و اهل تخت             کار ما کردند هم آسان و سخت

اهل علم آمد به دانایی فزود                     اهل عشق آیین زیبایی فزود

عالمان اندیشه را پیراستند                      عاشقان انگیزه را آراستند

اهل علم آمد طبیبی پیشه کرد                اهل عشق آمد حبیبی پیشه کرد

اهل علم آمد دوا آمد پدید                        اهل عشق آمد شفا را آفرید

استرس همه جانبه

بسم الله

گاهی ازینکه سرکار میام خسته میشم .دلم میخواد بشینم تو خونه و به کارهای عقب افتاده ام برسم .

ازون طرف هم استرس محیط کار منو گرفته .که می تونم کارهامو تا یه جایی برسونم و بعد دیگه تعطیل کنم ؟

هر روز دارم با خودم کلنجار میرم که می تونم از پس کارهام بر بیام یا نه ؟

از اون طرف گاهی پیش خودم میگم خرید کردن که کاری نداره .تیکه های بزرگ که تخت و کمده ، اونها رو که بگیرم بعدش دیگه کم کم هم می تونم برم خرید و باقی وسایل رو بگیرم .

خدا رو شکر فعلاً هنوز سنگین نشدم و می تونم یکی دو ساعتی برای خرید وقت بگذارم .اما همش می ترسم با این روند کارم که نمی تونم تقطه پایان براش بگذارم ، وقتم برای خرید و کارهای قبل اومدن نی نی کم بیاد .

به امید خدا این هفته برای تخت و کمد یه تصمیم جدی میگیرم .بین دو تا مدل مردد هستم تا ببینم کدوم رو انتخاب خواهم کرد .بعد تخت و کمد شروع می کنم به خرید لباس و باقی وسایل .

راستش اصلاً‌نمی دونم تا کی قراره بیام سرکار . همسر که میگه از ماه بعد دیگه نرو .اما خودم نمی دونم که میشه یا نه .یه جورایی گره خوردم .

کمی خسته شدم ، شاید ازینکه روال زندگی یکنواخت شده ،‌ ازینکه مثلاً‌ نمی تونم حتی به یه مسافرت کوچیک هم فکر کنم ، ازینکه نمی تونم حتی یه پیک نیک یک روزه هم برم ،‌ ازینکه جمعه ها هم معمولاً خونه هستم و مثل هر روز کارهام رو می کنم .

ازینکه روزها برنامه هر روزم شده که ساعت 3 تعطیل میکنم و بعدش تا می رسم خونه نماز میخونم و بعد ناهار و استراحت ، دوباره غروب میشه نماز و درست کردن شام و ناهار فردا .

انگار وقتی برای بیخیالی برام نمونده .

هی به خودم میگم نی نی من خوبه ، وقتی بیاد اذیت نمی کنه ، دلخوشی ام همینه . اما هی دوستام میگم تا می تونی بخواب دیگه خواب نداری ، یه کیک درست میکنم بهم میگن ببینم سال دیگه ایم موقع ازین کارها می کنی ؟

میخوام به این چیزها فکر نکنم .نمی خوام حرف دیگران رو من اثر بگذاره .اما مگه میشه .

این شده که همش درگیری ذهنی دارم .دست و دلم به هیچ کاری نمی ره .شور و شوقم کم شده هم شدم استرس روزهای آتی


حرف های پراکنده

بسم الله

وای چقدر دلم برای اینجا ، برای درد و دل کردن و حرف زدن تنگ شده .

از مدتی که کارآموز اومده شرکت کار من بیشتر شده و فرصتی دیگه برام نمی مونه .خونه هم که میرم باز هم به کارهای خونه مشغول میشم و چون زیاد نمی تونم بشینم حتماً باید یه تایمی برای استراحت کامل اختصاص بدم .

این اواخر که هوشیاری نی نی ام زیاد شده متاسفانه برنامه خواب منم بهم خورده و  شب ها دیر می خوابم، ازین بابت ناراحتم .

چون شنیدم اگه مادر عادت به دیر خوابیدن داشته باشه نوزاد هم با همون ریتم عادت می کنه .همین الانش نی نی مون صبحها سر ساعت نماز با من بیدار میشه .گاهی به همسر میگم باید ساعت نماز صبحم رو عوض کنم تا نی نی گولو رو غافلگیر کنم

چند روز پیش مادرشوهر زنگ زد و گفت هی میخوام ازتون بپرسم اسمی انتخاب کردین یا نه ؟ که منم ازون جایی که به شما گفته بودم اعلام کردم .

مادرشوهر من ازون تیپ افرادیه که با چیزهای جدید و نو خیلی موافق ِ .و بسیار استقبال کرد .

تحلیلی هم که آورد گفت مثل اسم یسنا که چند سال پیش که شنیدم برای خیلی عجیب بود اما الان که تعددش زیاد شده عادی شده برام اینم به همون شکله .الآن شاید خاص و تک باشه اما برای چند سال بعد حتماً‌عادی تر میشه و خوبه .

خواهر شوهر هم که بین خودمون باشه از روز اول از وجناتش پیدا بود دلهره داره ما اسم مذهبی برای بچه مون انتخاب کنیم خیلی خوشحال شدم .اما پدر شوهر ، نکته جالب اینه که پدر شوهر اسم رو شنیده بود ! اونم چی وقتی که بچه بود .

یکی از کارمندان بابابزرگ همسر اسمش یونا بوده .بهمون گفت برید از مادربزرگ بپرسید اونم یونا رو شنیده .

حالا مونده خانواده خودم تا ببینم عکس العمل اونها چیه .

نزدیک یه هفته میشه پشت درد و پهلو درد اومده سراغم بخصوص شبها نمی تونم بخوابم ، با یک ساعت دراز کشیدن پهلو درد میگیرم .در حد وحشتناک .جوریه که دیگه ناله ام در میاد .دکتر که رفتم برای سونو گرافی از کلیه داد اما احتمال ناراحتی کلیه رو خیلی ضعیف دونست چون هیچ کدوم علائم دیگه کلیه درد رو ندارم .به احتمال قوی کرفتگی های عضلانی دوران بارداریه که اومده سراغم .جداً گرفتارم کرده ، دعا کنید زودتر خوب شم .اما ایم رویه تا آخر ادامه دار بشه بدجور کلافه ام خواهد کرد .

منم دعا می کنم همه مامانهای باردار این روزها رو به راحتی بگذرونن .

و بالاخره ....

بسم الله 

دوستای خوب و نازم سلام . 

می دونم خیلی کم پیدا شدم و شما هرچی دلتون خواست می تونید بهم غر بزنید .آزاد و راحت باشید .من بهتون کاملاً حق میدم . 

قول داده بودم اسم انتخابی مون رو بهتون اعلام می کنم .  

می دونید بچه ها فعلاً هیچکس از این اسم با خبر نیست .ببینید خاطرتون چقد برام عزیزه که قبل اینکه اعلام عمومی بشه دارم به شماها میگم . 

البته بعد چند باری که ازمون پرسیدن اسم انتخابی تون چیه و من هم در جواب گفتم چون هنوز قطعی نشد چیزی نمی گم دیگه هیچکی ازمون نمی پرسه .

این اسم رو قبل اینکه جنسیت نی نی کوچولومون معلوم بشه در حد یه پیشنهاد بود .قبلاً گفته بودم که رو اسم دختر اطمینان کامل داشتیم شک مون رو اسم پسر بود . 

بعدش که نی نی گولو پسر شد , موندیم و چند تا گزینه نیمه قطعی که آقای بابا ( همسر جانم ) یکی ازون پیشنهادات رو انتخاب کرد و گفت این آهنگش همخوانی بیشتری با اسم فامیل مون داره و معنی اش بهتره . 

علت اینکه من رو این اسم زیاد مطمئن نبودم این بود که می خواستم اسم کمی مذهبی تر باشه اما هر چی پیشنهاد جدید دادم آقای همسر روی همون اولی اصرار داشت . 

خیلی داستان تعریف کردم و اما اسمی که برای پسر خوشگلمون انتخاب کردیم ........

یونا به معنی 

نظرتون چیه ؟ 

حالا هنوز هم من کاملاً مطمئن نیستم .دوست دارم نظر شما رو هم بدونم دوستای خوبم .اگه پیشنهادی هم دارین بفرمایین لطفاً. 

اما بعید می دونم نظر آقای همسر رو بشه عوض کرد .مطمئناً می دونین که آقایون کمتر دو دل میشن و اون انتخاب اولشون همون انتخاب آخرشون خواهد بود