همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

استرس همه جانبه

بسم الله

گاهی ازینکه سرکار میام خسته میشم .دلم میخواد بشینم تو خونه و به کارهای عقب افتاده ام برسم .

ازون طرف هم استرس محیط کار منو گرفته .که می تونم کارهامو تا یه جایی برسونم و بعد دیگه تعطیل کنم ؟

هر روز دارم با خودم کلنجار میرم که می تونم از پس کارهام بر بیام یا نه ؟

از اون طرف گاهی پیش خودم میگم خرید کردن که کاری نداره .تیکه های بزرگ که تخت و کمده ، اونها رو که بگیرم بعدش دیگه کم کم هم می تونم برم خرید و باقی وسایل رو بگیرم .

خدا رو شکر فعلاً هنوز سنگین نشدم و می تونم یکی دو ساعتی برای خرید وقت بگذارم .اما همش می ترسم با این روند کارم که نمی تونم تقطه پایان براش بگذارم ، وقتم برای خرید و کارهای قبل اومدن نی نی کم بیاد .

به امید خدا این هفته برای تخت و کمد یه تصمیم جدی میگیرم .بین دو تا مدل مردد هستم تا ببینم کدوم رو انتخاب خواهم کرد .بعد تخت و کمد شروع می کنم به خرید لباس و باقی وسایل .

راستش اصلاً‌نمی دونم تا کی قراره بیام سرکار . همسر که میگه از ماه بعد دیگه نرو .اما خودم نمی دونم که میشه یا نه .یه جورایی گره خوردم .

کمی خسته شدم ، شاید ازینکه روال زندگی یکنواخت شده ،‌ ازینکه مثلاً‌ نمی تونم حتی به یه مسافرت کوچیک هم فکر کنم ، ازینکه نمی تونم حتی یه پیک نیک یک روزه هم برم ،‌ ازینکه جمعه ها هم معمولاً خونه هستم و مثل هر روز کارهام رو می کنم .

ازینکه روزها برنامه هر روزم شده که ساعت 3 تعطیل میکنم و بعدش تا می رسم خونه نماز میخونم و بعد ناهار و استراحت ، دوباره غروب میشه نماز و درست کردن شام و ناهار فردا .

انگار وقتی برای بیخیالی برام نمونده .

هی به خودم میگم نی نی من خوبه ، وقتی بیاد اذیت نمی کنه ، دلخوشی ام همینه . اما هی دوستام میگم تا می تونی بخواب دیگه خواب نداری ، یه کیک درست میکنم بهم میگن ببینم سال دیگه ایم موقع ازین کارها می کنی ؟

میخوام به این چیزها فکر نکنم .نمی خوام حرف دیگران رو من اثر بگذاره .اما مگه میشه .

این شده که همش درگیری ذهنی دارم .دست و دلم به هیچ کاری نمی ره .شور و شوقم کم شده هم شدم استرس روزهای آتی


نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ق.ظ

سلام رزماری جووون به خدا زندگی همه همینجور یکنواخت هستش و این دغدغه ها که میگی تو زندگی همه هستش حالا یه ذره کمتر یا بیشتر ولی بازم خداروشکر تو قراره یه اتفاق خیلی بزرگ تو زندگیت بیفته که خیلی تازگی داره و مطمعنا خیلی بهتر و شیرین تر میشه زندگیتون به چیزای خوبش هم فکر کن دیگه فقط سختیهاشو داری میگی
به چیزای خوبش بیشتر فکر کن

سلام نسیم جان .
چشم باید رو خودم بیشتر کار کنم تا به چیزهای خوبش بیشتر فکر کنم تا سختی هاش .
یکنواختی هست قبلاً هم بود اما الآن چون وضعیتم خاصه شاید حساس تر شدم و زودرنج .
در هرحال برام دعا کن

شهره دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:04 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

رزی جون تا جایی ک میشه نگرانی کار رو از خودت دور کن. اگه برات استرس زا هست هرچه زودتر بیا کنار.بلاخره هرکسی جانشینت بشه بعد از یه مدت خم و چم کار میاد دستش و اونموقع هست ک همه قدر زحمات صادقانه تو می فهمن. تو فقط مسعولی ک تا زمانیکه سرکار حضور داری وظایفتو بخوبی انجام بدی و نگرانی های بعدی برای تو نیست. تو این شرایط فقط سعی کن از هر استرسی دور باشی چون از حالا اولویت زندگیت نی نی هست و نه کار
از بابت خرید ها هم خیالت راحت باشه که اونقدر وقت داری و میتونی باحوصله طبق سلیقه ت خرید کنی. بخصوص وقتی کارتو ترک کنی وقت خیلی زیاد داری و حوصله ت سر میره باید خریداتو موکول کنی برای اون زمان. ولی بهت توصیه میکنم بیشتر از یکسال خرید نکنی چون بعد از اون خیلی مدلهای جدیدتر میاد و از طرفی ممکنه به سایز نی نی نخوره
اگع براتون امکانش هست چرا یه گردش یکروزه نمیرین؟ نشستن تو ماشین برات مشکله؟

قربونت شهره جان .آخیش یکی پیدا شد بهم استرس نده و منو بی فکر و خیال خطاب نکنه .
خودم از بابت خرید اصلاً نگران نیستم اما اطرافیانم دارن رو اعصابم اسکی بازی میکنن که دیر شد دیر شد ،
تو ماشین نشستن برام مشکل نیست خدا رو شکر اما جایی نیست که تو این بارون و سرمای ممتد بشه رفت .شهر من الان نزدیک 1 ماهه که بارون .برا همین تفریح و اینا تو این فصل سال کمی سخت میشه برامون
باز هم ممنون از دلگرمی هات شهره جونم

شیوا دالان بهشت دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:35 ق.ظ

دوستانت چرا اینقدر دلت رو خالی میکنن رزماری ؟ مخصوصا در دوران بارداری که انقدررررر خانوما حساس و شکننده و تاثیر پذیر میشن ؟؟!!!
تو زیاد خودت رو درگیر حرفاشون نکن و اگه میبینی که دارن ادامه میدن با کسای دیگه که دلگرمت میکنن بیشتر حرف بزن .
والا دوستای من که بچه دار شدن هیچ کدوم از این سختی ها رو نمیگن فقط همیشه میگن که درگیر بچه شدن تازه بچه یکیشون هم که انقدر آرومه ، مامانه راحت به همه کارهاش میرسه .
مهمترین حرفهایی که از دهنشون میشنوم اینه که تا قبل ار بچه دار شدن عشق رو نمیفهمیدن الان معنا و بزرگی و عظمت عاشقی کردن رو احساس کردن .
همش میگن کاش زودتر بچه دار میشدیم . یکیشون هم که بچه ش 4 ماهشه میگه که 1 ساله دیگه یه دونه دیگه هم میاره .
میبینی ؟ درسته سخت هست . ولی تو میتونی مدیریت کنی . به خدا از همه مون هم بیشتر دسر و کیک و شیرینی و غذاهای حدید درست میکنه تازه هم شروع کرد هبه عروسم سازی برای بچه ش .
بچه همین دوستم ساکت هم نیست شیطونه .
میدونم که آدم سپاسگذاری هستی و میدونی که توی همین وبلاگستان چندین و چندتا زن هستن که دارن از روزهایی میگن که منتظر هستن بچه دار بشن و نمیشن . حاضرن همه سختی ها رو به جون بخرن و خونه شون به وجود بچه روشن بشه .
عزیزم روزهای بسیار قشنگ و طلایی در انتظارت هست . به اون فکر کن که بچه میاد و تو میشی تنها پناه یه زیبای دوست داشتنی...

مرسی شیوا جون .آره یکی دوباری شده که مستقیم به کسانی که داشتن منو می ترسوندن گفتم دلم نمی خواد این حرفها رو بشنوم .
خودم قبول دارم راهیه که خودم انتخاب کردم ، سختی هم داره نمیگم نداره اما خوب اینم بخشی از زندگیه دیگه .
درست میگی بابت این هدیه آسمونی که بی دردسر قسمتم شد همش خدا رو شکر می کنم .بله اگه جای اون افرادی که همش در انتظار بودم چی باید میگفتم .
اما همش امیدوارم که نی نی ام مثل الآن که زیاد اذیت نمیکنه بعد دنیا اومدن هم منو اذیت نکنه و پسر خوبی باشه

شیوا دالان بهشت دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:42 ق.ظ

راجع به سرکارت هم نظرم اینه که اگه به پولش نیاز نداری دیگه نرو .
میدونم که خودت بهتر شرایط خودت و محل کارت رو میدونی اما اگه من به جات بودم نمیرفتم .
به قول شوهرت تا آخر این ماه برو و کارها رو تا یه قسمت مشخصی انجام بده و دیگه به این فکر نکن که اگه من برم فلان سند و فلان حساب و فلان مشتری و فلان کار چی میشه .
تو در همه این مدتی که اونجا مشغولی خیلی خوب کارت رو انجام دادی کار رو بسپر بهشون و دیگه ترو . توضمانت نکردی که تا ابد کارشون مرتب پیش بره بلاخره وقتی یه نیرو ترک کار میکنه یه مدت کارها مثل سابق نیستن اما درست میشن .
در ضمن وقتی خونه باشی با خیال راحت هر روز یا چنر روز درمیون میری خرید میکنی و با دقت وعلاقه وسایل نی نی رو میپسندی .
با عشق خرید میکنی نه فقط واسه از گردن باز کردن .
بعدش هم خدای ناکرده اگه دکترت اسراحت تمام وقت بده که دیگه نمیتونی از خونه تکون بخوری کی خریدات رونجام بدی؟ فکر همه جاش رو بکن .
باز هم مطمئنن نظر خودت بسیار مهمه و شرایطت .

وای شیوا این سادیسم به اصطلاح وجدان کاری ام منو کشته .
به قول تو باید بیخیال بشم که بعد من کارها چه جوری پیش میره .شاید هم خوب پیش بره .اصلاً‌ نباید برام مهم باشه .
وای خدا نکنه دکتر بهم استراحت بده .
دعا کن حدااقل تا یه جایی کارهام رو ببیندم و تحویل بدم و با خیال راحت بیام بیرون

بهار(فرصت دوباره آفتاب) دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 06:30 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

روال زندگیت یکنواخت شده؟ تو یه نی نی گولو داری که داره هر روز رشد می کنه تغییر می کنه.
تو داری خیلی خوب پیش می ری... هم کار هم خونه تازه می تونی خریدهای بچه رو هم خودت بکنی من که تا لحظه آخر نمی دونستم بچه داره و چی نداه تازه از ماه هفتم به بعد هم که کامل خونه نشین شدم
حالا اینجور هم که می گند سخت نیست چرا اولش آدم یه خورده ناشیه ممکنه نتونه خونسردی اش رو حفظ کنه یا ندونه با بچه چطور رفتار کنه اما کم کم همه چیز درست میشه وبلاگ پیچ و مهره ها هم عاشق می شوند رو که می خونی اون با امر بچه داری خیلی خوب کنار اومده اگه بخونیش کلی ایده و روحیه می گیری

بهار جونم سلام .بله درست میگی .
کاش بقیه هم یاد بگیرن کمی انرژی مثبت به آدم بدن .خودت خوب می دونی بی توجهی به حرف دیگران زیاد کار آسونی نیست .اینکه هی بهت بگن وای چه خواهی کرد و چی میشه و دیر شده و زود باش و بجنب ...
خودم هم گاهی استرس میگیرم که ای وای هیچ کاری نکردم .بچه که به دنیا بیاد خلاصه دورانیه که باید طی بشه .سختی ها و شیرینی هایی داره .از آلان نمی خوام بهش فکر کنم .
ممنونم که باهام همفکری می کنی عزیز دلم
ممنونم

ال هام سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:43 ق.ظ http://sepehram.mihanblog.com

واااااااااااااااااااااااااااااااای از دست آدمایی که عادت کردن هر دلخوشی رو ی جوری زهرمار کنن واسه ما رزی جون بهت قول میدم نی نی داشتن 99 شیرینی داره ی دونه دل نگرانی اصصصلا به حرف هیچ کس گوش نکن هر اعتقادی که داری همون میشه شک نکن.من از پسری و حضورش توی زندگی جز لذت و شیرینی هیچی ندیدم شکرخدا الحمدلله ب جز مواقعی که حالا مریض میشد یا مثلا واکسن میزدیم ی روز ی تب خفیف داشت .ب همه کارا و تفریحاتمم میرسیدم هیچ سختی هم نداشتم .بدون که افکار خودته که میتونه لحظه ها رو برات سخت یا آسون کنه فکرای الکی و حرفای بیهوده دیگران رو از ی گوش بشنو لبخندی تحویلشون بده و از گوش دیگه در کن

جدی میگی الهام جان .پس گل پسر تو هم نی نی خوبی بود .
آی قربون کلامت .
بابا نظر من اینه که بچه است دیگه یه روزهایی سختی داره یه روزهایی هم آسونی .وقتی خودم انتخاب کردم پس نباید غر بزنم و ناشکری کنم .
منم فکر می کنم پسرم زیاد اذیتم نکنم .حالا با همین خیالات به سر می برم تا ببینم واقیعت چیه .ممنونم از این همه انرژی خوب و مثبتی که فرستادی

صبا چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:03 ب.ظ

عزیییییییییزم تازه رسیدی به یکی از پست های من که کلی دغدغه داشتم توش
هعی این زبون بقیه رو که اصلا نمیشه جلوشو گرفت به نظر منکه فقط حسودن و میخوان اظهار فضل کنن.دیشب کله منو کندن یه عده با این اضهارات فضل و تجربه شون.ایشاله خریدات که شروع بشه حال و هوات عوض میشه.فقط خیلی دست دست نکن و از هر فرصتی که پیش میاد برا خرید استفاده کن.البته خرید تو شهرستان خیلی سخت تر از تهرانه تو تهران میری مرکزش و بالاخره میپسندی اما تو شهرستان مثل من هی مجبوری صبر کنی جنس جدید بیارن شاید بپسندی

وای صبا گاهی دلم میخواد هیچ کجا نرم ، هیچ کس منو نبینه ، تا ازین حرفهای بی مورد نشنوم .من نمی دونم چرا دوست دارم فقط و فقط از تجربیات سختشون بگن ؟مثل اینکه می ترسن بگن مثلاً روزگار ما هم خوش بود و خوش تر شد .
کم کم شروع به خرید کردم .یه کمی لباس و تخت و کمد رو گرفتم .
خیلی دلم میخواد برم تهران اما بعد اون 2 ؛ 3 باری که مریض شدم مامان جانم مسافرت طولانی رو ممنوع کرده برام و فعلاً جلومو گرفته .دلم خیلی میخواد برم تهران برای خرید لباس و خورده ریزها .به قول تو هرچی باشه اینجاها خرید کردن سخت تره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد