همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

حرفهای سردرگم

بسم الله الرحمن الرحیم

یه عالمه حرف تو کله ام میچرخه و داره آزارم میدم .

اولیش این که از دو روز پیش آقا یونا یهو شیر مامانش رو نخورد که نخورد .دارم از غصه دق می کنم .دقیقاً انگار تلخه براش .تا بغلش می کنم شروع می کنه به گریه و هق هق کردن و با دستش که موندم چه قدرتی داره منو عقب میده .اون این کار رو می کنه من میشینم گریه می کنم اونم زار زار .اینم از قسمت ما .بعد از اون همه دردی که کشیدم سر شیر خوردنش حالا که به شیر افتاد اینجوری کرد .

با این حساب باید امسال ماه رمضون روزه بگیرم آیا ؟

خدا منو ببخشه اما از ماه رمضون فراری شدم  , اونم بخاطر خاطره پارسال که اول بارداری ام بود و چقدر اذیت شدم .یادم می افته تنم می لرزه .گرسنگی های بیش از حد وای ............ بهتره دیگه نگم .

مرخصی زایمان ما هم همون 6 ماه موند , یعنی به قول آقای کارمند تامین اجتماعی , شفاهاً همه می دونن اما دستور کتبی اش برامون نیومده .

حالا تکلیف ما , مادران کارمند با یه بچه کوچیک چی می تونه باشه آیا ؟

من که یک ماه و نیم از مرخصی ام رو قبل زایمان مصرف کردم .

برم سر کار یا چند ماهی مرخصی بدون حقوق بگیرم آیا ؟

وضعیت زندگی و کار باهم بعد از اشتغال دوباره چجوری خواهد بود , مطمئناً سخت تر از زمانی که دو نفره بودیم ؟

راستی پس من کی لاغر میشوم , از رژیم غذایی فراری ام ؟

من چرا اینقدر بی حوصله شدم و از هر حرف و حرکت و رفتاری یه داستان برای خودم میسازم و تو کنج تنهایی خودم کز می کنم ؟

نظرات 8 + ارسال نظر
صبا سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:38 ب.ظ

واقعا تو فکر دومی هستی رزی؟ البته الان زوده با اینهمه سختی به دومی فکر کنی.یونا چطوره ؟ هنوزم شیر خودتو نمیخوره؟ مگه پارسال که باردار بودی روزه گرفتی؟
برا لاغر شدن فرصت هست نگران نباش :) سعی کن کمی زمان برا خودت بذاری روزی نیم ساعت پیاده روی به تنهایی چه ها که نمیکنه

آره صبا جان .از قبل هم به 2 تا بچه فکر می کردم الان هم دلم میخواد .نی نی کوچولوها عشق اند و جیگر.
پارسال روزه نبودم اما ویارم به شکلی بود که بیش از اندازه گرسنه میشدم و چون ماه رمضون بود نمی تونستم هیچ جا غذای حسابی بخورم .بعدشم ادای روزه دارها رو هم باید در میاروردم ( خوب اولش بود نمی خواستم به همه بگم ) خلاصه کلی اذیت شدم .
پیاده روی تنها رو اصلاً نمی تونم چون هوا گرمه با بچه نمی تونم برم , اگر هم بچه رو نبرم دلم نمیاد پیش کسی بگذارمش

ندا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:51 ق.ظ http://27esfand.persianblog.ir

من هم رزماری از الان غصه دار شدم برای دو ماه دیگه که باید برم سرکار!من نفهمیدم پس مرخصی کی نه ماه شده؟

بلورین جمعه 5 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:27 ق.ظ http://boloorin.blogsky.com

رزی جان این شیر خوردن بچه ها هم انگار داستانی داره واسه خودش...یعنی اعصاب من و به هم میریزه...خیلی سخته...
منم دلم میخواد رودتر برگردم سایز قبلیم...شکمم خیلی بزرگ شده

mahtab شنبه 20 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:46 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام رزی جان
اصلا غصه نخور
خداخودش حواسش هست بهش
مهربانتر از شماست بهش

شهره شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:21 ب.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com.

سلام رزی جون خوبی؟ گل پسرمون چطوره؟
خیلی وقته نیستی ایشالا که سرگرم خوشی باشید

نسیم یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام رزماری جوونم خداروشکر که به سلامت زایمان کردی امیدوارم پسر نازتون همیشه سالم باشه و زیر سایه شما بزرگ بشه
نمیدونم منو یادت میاد یا نه ولی یادمه بهت گفته بودم ما هم تصمیم به بچه دار شدن داریم ولی متاسفانه یه ساله نشده سه ماه پیش فهمیدیم شوهرم واریکوسل داره و دو ماهه که عمل کرده راستش خیلی نا امیدم تو رو خدا برام دعا کن با قلب مهربونت

بلورین پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:53 ق.ظ http://boloorin.blogsky.com

کجایی رزی
بیا دلمون تنگ شده برات

زودی میام

ارغوان یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:42 ب.ظ

سلام رزماری جونم قدم نو رسیده مبارک انشالله زیر سایه خودنون بزرگ شه

سلام ارغوان
وای خدا جون ممنونم ،‌تو این مدت هنوز دوستهای گل قدیمی ام فراموشم نکردن .ارغوان خودت خوبی ، دختر خوشگلت خوبه ؟
میام بهت سر میزنم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد