همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

باز هم ،‌.......دوباره

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

اینجا چقدر عوض شده ، من چقدر دلتنگ شدم .دلتنگ دوستام و حرفهاشون .

دلتنگ ثبت خاطراتم

دوباره برگشتم سرکار ، همون کار قبلی ام و الان دارم از میز خودم تو شرکت پست میگذارم .چهارمین روزیه که دیگه صبح ها کنار پسرم نیستم .

دلم برای یونا مامانی ام تنگ شده .هر روز صبح همسر منو میرسونه شرکت و یونا رو میبره خونه مامانم و ظهر هم معکوس عمل می کنه .کلی حرف دارم .منتها خونه که اصلاً وقت نمی کنم ، شرکت هم یه همکار مستعد دارم  که فقط در نبودش می تونم چند لحظه ای یه سر به نت بزنم وگرنه تمام تایم رو بدون استراحت کار می کنیم .نمی دونم خودش با هوا زنده است ؟آخه لب به هیچی هم نمی زنه

در هر صورت باید تموم کمبودهای این چند ماهه رو جبران کنم ،‌دوباره بخونمتون ،‌دوباره شما بیاین پست های منو بخونید ، دوستی های قدیم رو از محکم تر ادامه بدیم .

دوستتون ، خیلی زیاد

نظرات 9 + ارسال نظر
ساناز چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:11 ب.ظ

سلام عزیزم.شروع کار مجدد بهت تبریک میگم.دلم واسه شازده ات تنگه.یه عکسشو بزار برامون.خودت خوبی؟یونا خوبه؟
امیدوارم تو کارت و خونه داریت و بچه داریت مثل همیشه پرانرژی و شاد و سلامت باشی .

وای سانی سلام .تو خوبی؟
چه خوب که بعد این مدت تنبلی من ،‌تو اومدی سراغم .فدات شم ،‌چقد دلم برات تنگ شده .
ممنونم از محبتت دختری.
چشم عکس هم میگذارم براتون
فرنام رو ببوس

بهار جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:25 ق.ظ http://yegran.blogfa.com

سلام عزیز دلم... گل پسرت رو ببوس
از خوندن همین پست کوتاهت کلی انرژی گرفتم

سلام بههههههههههههههههههههههههههههههههارم .تارا گلی چطوره .قربونت برم که اینقده مهربونی

شهره جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 05:08 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com.

سلام عزیزم
چقدر دیر اومدی! یونا جون خوبه؟ باید بیشتر از خاطراتش بگی که جبران این مدت بشه
حتما تو شرکت که هستی خیلی دلتنگش میشی ولی خوبه که خیالت راحته پیش مامانته
ایشالا برقرار باشید
راستی هنوز عکسشو ندیدیم

سلام شهره جان ، بله دیر اومدم دلیل اصلی اش هم اینه من تو خونه خیلی به ندرت سمت سیستم میرم ،‌رو این حساب خیلی کم پیدا شدم .حالا ان شاالله بعد این بیشتر فعال میشم .
راستی گفتی عکس ، بله بله ، به شما دوستای گلم یه عکس بدهکارم

صبا شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:55 ب.ظ

به سلامتی. ما همچنان در منزلیم و نی نی داری میکنیم
حالا چرا تو گروه هیچی نمیگی یه وقتهایی یادم میره تو هم هستی

سلام صبا جان ،‌ واقعاً‌برام سواله شماها چطور وقت میکنین که تو گروه فعال باشین .من هر وقت میرسم میبینم کلی پیام نخونده دارم .بعدشم تا یونا که بیداره باهاش در حال سرو کله زدن هستم وقتی هم که میخوابه ،‌تند تند به کارهام میرسم ، کلا زیاد بلد نیستم فعال باشم

mahtab یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:07 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com/

سلام
به سلامتی ان شاالله
یعنی می شه باز مثل قبل شه اوضاع؟
اخه به نظرم خیلی سوت و کوره وبلاگستان

سلام مهتاب خوب خودم
خودت خوبی ، علیرضا جانم چطوره؟ببوسش عزیزم.
راستش فکر کنم با اومدن این همه برنامه های اجتماعی روی گوشی هامون ،‌کمتر دیگه وقت برا وبلاگستان بگذاریم اما اگه بشه که عالیه ،یاد ش بخیر.

اتی سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام . من اولین باری هست که سایتت رو می بینم .منم یه مامان کارمندم و خیلی برام سخته که بچه رو هر روز 6ساعت تنها میزارم . تابرگردم میمیرم و زنده می شم و تعطیلی من فقط جمعه است .فقط از صبر می خوام. بچه ام 14ماهست و از شش ماهگی تنها گذاشتمش .دوست دارم باهات بیشتر صحبت کنم در مورد اضافه وزن بعد از بارداری و..... ان شائ الله دوستای خوبی برای هم باشیم

سلام اتی جون .خیلی خوشحال میشم بیشتر با هم دوست بشیم .تنها میگذاری یعنی پیش کسی نیست ؟من این تیکه رو خوب متوجه نشدم .لطفا اگه وب داری بگو تا بیشتر صحبت کنیم

اتی چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام عزیزم
منظورم این بود که توی خونست سه روز باباش و سه روزم مادرم زحمتشو می کشه

سلام گلم .بله حس کردم که باید کسی همراهش باشه اماگفتی تنها یه لحظه وحشت کردم شاید تنهای تنهاست .
البته مامان بچه کنار نباشه حکم تنهایی بچه رو داره

اتی چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:58 ق.ظ

من همین دیروز بالاخره تصمیم گرفتم وب بسازم . البته وبلاگا ی زیادی می خونم ولی همیشه خاموشم . واین اولین وبی هست که دارم نظر می دم بخاطر اینکه شرایطمون تقریبا مثل همه و تو وب برای دخترم می نویسم و خاطراتش
انشاءالله عکس ومطالب بیشتر می زارم و دوستای خوبی برای هم می شیم

ان شاء الله .کار خوبی کردی اتی جون .ثبت خاطرات همیشه جالب بوده و بعد ها خوندن اون خاطرات جالب تر میشه برات

شیوا دالان بشهت پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:53 ق.ظ

مباااارکه عزیزم شاد و موفق باشی همیشه . دلم برات تنگ شده بود

شیوا جونم دل منم برات یه ذره شده بود دوستم .خیلی وقته خاطراتت رو نخوندم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد