همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

بازهم پاییز و سرماخوردگی

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دونم چرا من اینقدر زمان رو قاطی کردم ، از دیروز تازه فهمیدم تابستون 94 هم به سلامتی داره تموم میشه !

این مسئله که خیلی بدیهی ه  اما نمی دونم من چرا به تصورم هنوز 1 ماه از تابستون باقی مونده ، برنامه های مختلف برای خودم میریختم .شاهد این مسئله هم اینه که همین هفته گذشته ،‌یهویی  رفتم برای یونا 2 تا آستین حلقه ای گرفتم به خیال اینکه تو روزهای گرم باقی مونده از تابستون بپوشه .

حتی امسال تصمیم دارم که واکسن آنفلونزا بزنم ، اما چون همش به خیالم تا پاییز 1 ماه دیگه وقت دارم ،‌هی این دست و اون دست کردم .

هوا ی اینجا از جمعه بارونی و خنک شده .من و پسرم با هم سرما خوردیم ، نمی دونم من ازون گرفتم یا اون از من .از بس که تو بغلمه و دارم ماچش میکنم ، خودشم طفلک عادت کرده  به این ماچ بازی ها .

یونا از دیشب یهو سرفه های خشک می کنه که با هر سرفه اش جیگر من پاره پاره میشه .

هر روز صبح که بیدار میشیم ، سه نفری راه می افتیم به سمت محل کارمون ، اول آقای همسر منو می رسونه بعد یونا رو می بره خونه مامانم و سپس خودش میره سرکار و ظهر هم این روال برعکس  میشه .

معمولاً ظهرها که پدر و پسر میان دنبالم ، وقتی من سوار ماشین میشم و چشم یونا به من میخوره شروع میکنه به خندیدن ، دیروز وقتی یهو برگشت و منو دید شروع کرد به خندیدن و دستهاش رو باز کرد تا بغلش کنم .به همسر گفتم من مریضم ، نمی خوام بغلش کنم .گذاشتش تو کریر و من باهاش شروع کردم به حرف زدن ، دیدم نه راضی نمیشه تا کم کم شروع کرد به گریه .دلم براش کباب شد.این عزیز جون به قدری قلب منو تسخیر کرده که حد و حدود نداره.

خداوند به همه اونهایی که در انتظار نی نی هستن ،‌عنایت کنه و فرزندی سالم و صالح بهشون عطا کنه .

وقتی آدم میاد سرکار ، اونم یه کار مثل اینجا ، یه شرکت خصوصی که چندین نیروی زاپاس نداره تا در نبودت به کارهای تو رسیدگی کنن مجبوری خیلی اوقات ، از مرخصی های استحقاقی ات هم صرفنظر کنی .

مثلاً امروز ، همسر مهربونم قراره با مامانم یونا رو ببرن دکتر .اگه مامانم کمی حال جسمانی اش بهتر بود و این قدر کار و مسئولیت به عهده نداشت ، تا این حد شرمنده نمیشدم ازش .

مهمون هم داره مامانم ، عمه ام اومده ، و وقتی عمه میاد برادرزاده ام هم دایم خونه مامانه .البته که در غیر اینصورت هم بازم همیشه خونه مامان هستش .یعنی مامان با این اوضاع مهمون داری باید بچه داری هم بکنه .

خدا بهش قوت بده و به تمام مادرها سلامتی بده .

یادم نرفته عکس یونا رو باید بگذارم .اما فرصت آپلودش رو پیدا نمی کنم

نظرات 4 + ارسال نظر
اتی دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام به بهترین مادر دنیا
عزیزم ان شاءالله که بلا بدوره. خیلی مواظب یوناجون باش
یه سوال میشه در مورد واکسن انفولانزا بیشتر توضیح بدی من تا حالا نزدم ...

سلام دوست خوبم .کاش شما هم وب راه بندازی تا ارتباطمون 2 طرفه بشه گلم .
نی نی گل شما خوبه ؟
عزیزم واکسن آنفولانزا رو معمولاً اوایل پاییز یا حتی اواخر تابستون که بزنی حدود 1 سال از آنفولانزا ی شدید مصونی .البته زمان تزریق باید کاملاً سالم باشی و البته یه سری تبصره هم داره که راستش دقیق نمی دونم .
مثلاً نمی دونم این واکسن در برابر بیماریهایی ویروسی آدمی رو مصون میکنه یا بیماری های باکتریایی .می دونی که علت بعضی مرضیها ویروسی و بعضی باکتریایی ، برای همین گاهی داروهاشون با هم فرق می کنه .در هر صورت من چون خیلی تند تند سرما میخورم اونم سرماخوردگی های شدید امسال دیگه میخوام بزنم ، لااقل اگر هم گرفتم شدید نباشه

وبلاگچه خاطرات چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 01:55 ب.ظ http://veblogchekhaterat.persianblog.ir

عزیزم....کیف میکنم وقتی از احساستون به یونا مینوسید...من نگران بچه دار شدنم...
چون من همه اش میترسم،بچه امو اونقدی که باید دوس نداشته باشم،یا خسته شم ازش...

سلام بانوی خوب .کم پیدایی خانم ،‌تو وب خودت میگم ،‌مثل من سرت شلوغه مثل اینکه .
اصلاً این فکر رو نکن ، خلاصه بچه که میاد خستگی داره ، کم حوصلگی هست ، اما وقتی عشق زمینه همه اینا باشه ، زود خستگی هات از بین میره دوباره با انرژی شروع میکنی .مطمئن باش .الهی که خدا یه نی نی صالح و سالم و خوشگل بهت بده خواهر جان

صبا چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ب.ظ

رزی من تازه تصمیم گرفتم اکسن بزنم حواسم به پاییز بود اما به واکسن نه.خخخخخ.ایشاله آقا یونا زود حالش خوب بشه.اون آستین حلقه ها رو هم میتونی زیر لباس تنش کنی عزیزم.تو گروه کم حرفی ها

صبا جون راستی شکا پارسال هم موقع بارداری زده بودی .فکر کنم راضی بودی ؟
حتماً امسال واکسن میزنم .آره اون آستین حلقه ای ها رو فعلا تا مدتی تو خونه میپوشونم ،‌ چون یونا حسابی گرماییه خدا رو شکر .
گروه هم آره می دونم خیلی کم فعالیتم من ،‌کلا تنبل بهم بگی بهتره

صبا شنبه 18 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:58 ب.ظ

چند روز قبل واکسن انفلانزا ردم مشکلی نبود خداروشکر

آخ صبا جان خوب کاری کردی .من هنوز وقت نکردم برم بزنم .عصری که از سرکار میام تمام وقتم رو بچه میگیره .فقط غذای اونو و ناهار و شام رو درست میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد