همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

ورود به ماه آخر از سال اول

بسم الله الرحمن الرحیم

این قافله عمر عجب میگذرد ها .دریابیم ، دریابیم که دارد میگذرد .

آقا پسر ما جمعه گذشته نرم و آروم به ماه 12 ام زندگیش پا گذاشت .اونقده نرم و آروم که فراموش کردم ماهگردش رو.

شب قبلش به صورت مخفیانه بردیمش آتلیه

حالا چرا مخفیانه ؟ چون قراره عکس هاش رو برای رو تولدش رونمایی کنیم و ازونجایی که بعضی نزدیکان ، که دقیقاً خانواده همسر باشن ، بیش از اندازه در مورد سورپرایز بی تحمل هستن و اگه عکس ها روببینن بلافاصله تو تمام صفحات اجتماعی و عکس پروفایل تک تکشون عوض میشه ،‌به صورت مخفیانه و سکرت باقی ماند.

جشن تولد هم چون 16 ام اسفند ماه ، یکشنبه است و داخل ایام فاطمیه و من هم وقت آنچنانی نداره موکول شد به تعطیلات عید .البته تولد و دندونی با هم .واقعاً من در توان کاری ام نیست به فاصله به این کوتاهی 2 تا جشن بگیرم بنابراین دو تا رو با هم قراره یکی بکنم و اونم تو عید برگزار بشه .

البته روز تولدش که جشن خودمونی شامل 2 تا خانواده خواهم گرفت .

برای تولدش هم در فکر تزییناتی هستم که خودم درست کنم ، چون اصلاً این تم های آماده ای بیرون میفروشن رو برای این سنش که هنوز هیچ علاقه مندی به شخصیت کارتونی خاصی نداره نمی پسندم و میخوام فقط یه تزیینات شاد براش درست کنم .

بریم سروقت پسرک ، دیگه کم کم چند قدم به تنهایی راه میره و کمی ترسش ریخته .از ابتدای ماه 10 ام میتونست راه بره اما میترسید و هیچ وقت بدون اینکه دستش رو جایی محکم کنه راه نمی رفت اما چند روی میشه که شروع کرده به قدم زدن .

دست و پا و دندون و موش رو میشناسه و نشون میده .

به صدای آیفون و زنگ تلفنها حسابی حساسه .

تازگی ها مخلوطی از بوس کردن و خوردن رو یاد گرفته و به هر کس که بخواد ابراز علاقه کنه دهنش رو باز میکنه و خودش رو میاندازه بغلش .

دیگه حسابی همه حرفها رو متوجه میشه و تقریباً حرف گوش کن هم هست .

هنوز هم به صورت کامل از غذای سفره استفاده نمیکنه و غذای کمکی مخصوص به خودش داره .

با خوردن همه مشکل داره و هر کس هرچی میخوره به یونا هم باید بده .

بعضی صداها و آواها رو میگه اما کلمه دقیقی رو نمیگه .به جز چند مورد جزیی مثل جیز ، دّدّ ، کو .

هرکلمه ای رو بهش چند بار بگی اولش رو باهات همراه میشه و تکرار میکنه اما هنوز نمیتونه کامل ادا کنه .مثل کیف که میگه ک - یا مثل گاو که میگه گ

خلاصه این فسقلی تپلی حسابی همه رو به خودش سرگرم کرده.

نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:40 ق.ظ http://dl1990.blogfa.com

عزیزممممم......پیشاپیش تبریک میگم گلم.....خوشحالم که می بینم انقدر شور و شوق داری و خیلی کار قشنگی کردی که یوناجان رو بردی آتلیه....عزیزم سعی کن از یونا عکس و فیلم زیاد بگیری،سعی کن تمام خاطرات رو یادداشت کنی ولی هیچ وقت هیچ وقت از خودت غافل نشو..از خودت و همسری..چون این روزا می گذره گلم.....یدفه ب خودت میای که ای داد بیداد گذشت...چقدر زود گذشت...امیدوارم که همیشه زندگی بر وفق مراد باشه.....همیشه سالم و خوشبخت باشیی...گلم....

مرســـــــــــــــــــــــــی عروس خانم .تو خوبی عزیزم ؟
ممنونم از این همه دلگرمی و شور و نشاطت .از یادآوری ات هم ممنونم .بله گاهی میشه که خیلی از خودم و خودمون غافل میشیم ،‌ همش هم این فسقلی وقت ما رو گرفته اما حرف شما کاملاً درست و به جا است .
منم برای تو آروزی خوشبختی و روزهای شاد میکنم

شیوا دالان بهشت شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:50 ق.ظ

عزیزه دل منه یونا جون

قربون خاله مهربون با اون نی نی فسقلی اش

mah-tab شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:33 ب.ظ http://myonlinediarybook.persianblog.ir/

سلام رزی جانم

پیشاپیش مبارکه یک ساله شدن یونا جان
واقعا چقدر زود گذشت!!!!
ایشالا به سلامتی و میمنت

راستی یه سوال
چطور باید ریکویست داد تو ایسنتا گرام؟

سلام مهتاب جانم .
ممنون عزیز دلم .بله جداً زود گذشت .هم خوشحالم هم غمگین از گذشت این روزهای شیرین .همیشه یاد حرفهای شما میافتم که از بزرگ شدن علیرضا جان میگفتی و دلتنگ بچگی اش میشدی .
خانمم اگه صفحه ای قفل باشه شما دکمه فالو رو که بزنی یه درخواست برای طرف مقابل فرستاده میشه که اگر تایید کنه صفحه براتون باز میشه .من اصطلاحاً گفتم رکوئست

فنچ بانو یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 08:20 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

عزیز دلمممممممممم چقدر زود گذشت!!! باورم نمیشه تولد یکسالگیشه... ای جانم خدا حفظش کنه رزماری مهربونم
خواهر من شرمنده محبتای توام به خدا این مدت نتونستم جواب کامنتا رو بدم. اما تو هیچ وقت فراموشم نکردی. مرسی برای همه مهربونیات عزیز دل

بله فنچی جان من خودم هم باورم نمیشه تولد یک سالگیشه .انقدر که زود گذشت بر من .
خدا نی نی کوشولوی شما هم حفظ کنه .عزیزم این چه حرفیه میدونم که یا سرت شلوغ بوده یا حسش رو نداشتی جواب بدی .من کاملاً درکت میکنم چون دوستت دارم ناراحت نمیشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد