هفته گذشته که تهران رفتیم اتفاق خاص و ویژه ای نیفتاد . تهران هم که سفرنامه خاصی نداره تا بیشتر توضیح بدم .
برای خواهرزاده ام یه شال گردن و یه جفت مچ بند بافتنی بردم که طرح ابداعی خودم بودم. که خودش خیلی خوشش اومد .
اینم عکسش
و
وقتی دیدم شما انقدر از رولت خرما تعریف کردین براشون رولت خرما هم درست کردم .همینطور ژله موزاییک . ژله خیلی خوب شد .
دیگه هیچی به جز اینکه بازم خدا رو شکر میکنم بخاطر آقای همسر .جمعه گذشته که رفتیم تهران و سه شنبه که تعطیل بود برگشتیم . در تمام طول 10 روز گذشته که زندگیمون از حالت دو نفره خارج شده بود و تو جمع خانواده من یا خانواده همسر که بودیم احساس کردم که چقدر نوع برخورد و ادب و احترامی که تو رفتار همسری من هست ، اون رو شاخص کرده .و ازین بابت واقعاً احساس غرور می کنم .
مسئله دیگه اینکه مدتی که دقیق شدم ، دیدم نزدیک به 90 ٪ وبلاگهایی که باهاشون در ارتباط هستم و با همدیگه دوست شدیم ، عقایدشون نزدیک به منه .تو خیلی از مسائل اتفاق نظر دارم باهاشون. در حالیکه تمام دوستیم تو دنیای مجازی صورت گرفته و واقعاً هم به قول لبخند بانو ،این دوستانم رو دوست دارم .
بهتون عادت کردم و از دنبال کردن حرفهای هرکدومتون لذت میبرم .حالا چیزی که برای خودم خیلی جالبه اینه که این مسئله اتفاقی بوده یا لطف خدا ؟
چقدر جالبه که بدون اینکه انتخابی از قبل در میون باشه کم کم با دوستانی آشنا شدم که نوع رفتار و تیپ اخلاقیشون رو می پسندم و از بودن در کنارشون خوشحالم .بخاطر این هم خدا رو شکر می کنم.
دوستتون دارم
موفق باشی
ممنونم نسترن جون
اخه امروز کارم سبکتر بود.همش در حال پاس دادن بودم
بدهی چیه قربونت برم.فکر کنم در عرض یک هفته تمام حق این چندماه رو وصول کرد
اره از پله ها اومدم پایین اما خدایی خیلی سخت بود با لباس دنباله دار از پله ها پایین اومدن البته بالا اومدنش که خیلی سخت تر بود مخصوصا وقتی خسته شده بودم و دلم گرفته بودچون به هر حال از خونواده جدا میشدم و مراسم تموم شده بودو پایان مراسم احساس کردم از امشب وظایفی بر دوشم گذاشتن.هر چند من و حمید اخر مراسم مثل بچه ها فقط گریه میکردیم.هرچند هر دومون سالها منتظر همچین شبی بودم اما خوب گاهی موقعی که چیزی اتفاق می افته قبولش برات سخته
من برخلاف تو شب عروسیم گریه نکردم .موقعی که از خونه مامانم داشتم میومدم خیلی گریه ام گرفت ولی از بس صبحش تو آرایشگاه بهم گفته بودن گریه دیگه مد نیست ،خودتو لوس نکن، جلو خودمو گرفتم .
سلام.خسته نباشی.ژله موزاییکی دیگه چیه کدبانو جان؟

راستی رولت خرما رو چند بار دیگه درست کردم و حمید خیلی خوشش اومده.
منم چند تا دوست مجازی پیدا کردم که خیلی دوستشون دارم یکیش خودتی.بی تعارف میگم خیلی از دیدگاهت خوشم میاد یعنی تو بعضی چیزا خیلی باهات تفاهم دارم.خودتم میدونی دیگه.مثلا کبودی .درسته؟
واقعا شاید لطف خدا بود که دوستای مجازی خوبی داشته باشیم .راستش بعضی چیزا رو نمیشه حتی به صمیمی ترین دوستای واقعیت بگی چون روزی برعلیه خودت ازشون استفاده میکنن.اما دوستای مجازی همیشه همراهیت میکنن و بهت اسیب نمیزنن
دوست خوبم و مادر زن عروسم خیلی دوست دارم.بوس یه عالمه
شاید تو به اسم ژله خرده شیشه شنیده باشی.اگه خواستی دستور اونم بهت میدم عزیزم .
فدای تو منم خیلی دوست دارم .مطمئن باش اگه ساکن یه شهر بودیم حتماً قرار می ذاشتم که ببینمت .
بله شرم دوستی یا هر چیز دیگه ای باعث نمیشه خیلی حرفها رو به دوستان قدیمی یا مادر و خواهر زد اما اینجا مدلش فرق می کنه
چه شال گردن خوشگلی
مرسی گلم .چشماتون قشنگ می بینه
سلام رزماری جان
من اهل گیلانم
گیل دختر
شما چی
منم اهل گیلان .حالا نه به اون شدت گیل دختر . چون پدرم مال گیلان نیست و خودم هم متولد تهران هستم .چند سالی میشه که اومدیم ساکن گیلان شدیم .من بزرگ شده گیلان هستم عزیز دلم
سلام عزیزم سفر بخیر
زدی به هدف!
برای منم جالبه که بعد از مدتی که از دوستیم با دوستان مجازی ام میگذره ذره ذره دارم میفهمم هر کدومشون یه جورایی خاص و منحصر به فرد هستن، تعدادیشونو که میدونم تحصیل کرده هستن و اکثرشون مهربونن و خلاصه مثل خودت دوست داشتنی
سلام .ممنونم .
بله درسته ،اینجا با زندگی تک تک بچه ها همراه میشیم و این خودش جذابیت خاصی داره
مرسی عزیزم میدونم ک کلا منظورت با من بود

شوخی کردم
منم خوشحالم خداروشکر اگه از بابت هیچی شانس نیاوورده باشم از بابت دوستانم خداروشکر میکنم دوست خوبم
مریم جان ، قربونت برم بابت هیچی شانس نیاوردی یعنی چی ؟
بخاطر همسرت ، سلامتیت ، آسایشت ، اینا همه شانس زندگیت هست
به به خانوم هنرمند . آفرین واقعا .
مرسی از محبتت .اونقدرها هم هنرمند نیستم بابا
ای جانم خانومی .........
منم از خوندن وبت لذت میبرم ، البته اگه من جزء اون دسته از دوستات باشم...
سفر بخیر خانومی، از دوستات بازم بنویس و ببرمون به دوران دانشجوئی
معلومه که هستی . من یه بار نوشتم و اونقدر تو رو ناراحت کردم .دیگه پشت دستمو داغ کردم ازین کارها نکنم
خیلی خوش سلیقه ای خانوم.خوش به حال آقاتون.
بافتنی هم ک میبافی......دیگه چی؟!!!!از هر انگشت شما چندتا هنر میریزه؟
راستی درباره وبلاگ میدونی اونایی ک وبلاگشون رو دوست داری رابطه ات باهاشون بهتر میشه چون هر مطلبه جدیدی ک میزارن رو میپسندی و همیشه دوست داری ببینی چی گذاشتن.
بیشتر وبلاگایی ک من دیدم بهتر بگم همشون.....دم از شکسته عشقی و غم وغصه میزنن....گاهی واقعا خسته میشم غمه خودم کمه غمه بقیه ام میبینم عصبی میشم.
نه بابا .اونقدرها هم خوش سلیقه نیستم .زیاد تعریف ازم نکنین که پررو میشم
آره واقعاً همینطوره .من هر روز آپ شدن وب دوستام هستم .دوستانی که از طریق همین وب باهاشون آشنا شدم .این خیلی برام جالبه
سلام خانمی/
چطوری؟
منم یه عالمه بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس برات میفرستم
مراقب خودت باش
وایـــــــــــــی
چه بوس گنده و آبداری بود.
فدای تو دوست جون خوبم . مرسی که اومدی .دلتنگت بودم
عه!
فکرومی کردم اینجا کامنت گذاشتم!!
کلا وبلاگ باعث تخلیه ناراحتی ها و اشتراک شادی هامیشه و من برای همین خیلی دوستش دارم..
اشتراک شادی ها !
چه تعبیر جالبی .واقعاً همین طوره که تو میگی .من چندین بار شده از خوشحالی دوستای وبلاگیم ، انرژی گرفتم . نکنه خوبی بود مینا جون .
به عنوان گرفتن کارت امتحان اومدم به همتون سر زدم
منم دلم برات تنگ شده
بدجوری معتاد به نت شدم اما فعلا برای بررسی یه سری پرونده از نت دورم
امیدوارم امتحانت خوب بشه ناقلا .
منم بدجوری معتاد شدم .ساناز بد دردیه ها ، نه ؟
البته معتاد دوستای گلی مثل تو
خوشحالم که با حرفات آرومم میکنی عزیزم
خوشحالم ک دارمت
قربونت برم ،ممنون که انقدر به من لطف داری
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه شال گردن قشنگی

آفرین بانو:* دستور اون رولتت رو هم براشتم سر فرصت درست کنم حتما
خواهش می کن . چشماتون قشنگ می بینه . ممنونم عزیزم
ایشالا درست کنی و خوشت بیاد
عزیزم زیاد عجله نکن
چشم عزیزم . برای چی عزیزم ؟
مشکوک می زنی
خیلی خوشکله ها...
این مدل با بافت گیسبافت درست می شه؟
منظورت از گیس بافت چیه ؟ شاید پیچ انداختن دوتایی رو کار که تبدیل به گیس میشه منظوره ات هست ؟
البته این مدل ساده بافته شده .3 تا نوار ساده و بعد در کنار هم به شکل گیس بافته شده و به هم کوک زده شده . همین