همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

اول تابستون و بارون

آیا شما باور میکنین من دیشب تو ماشین بخاری روشن کردم ؟

از صبح دیروز هوا کم کم ابری شد و بارون شروع به باریدن کرد .چندین بار رگبار زد و بارون شدیدی اومد .مضاف بر اینکه هوا هم حسابی خنک شد.جوری که از خنکای نسیم توی این فصل سال ،‌ به اوج لذت میشد رسید .

این هفته برام خیلی هفته خوبی بود .خواهرم که اینجا بود ،‌ دو روز مهمونشون کردم و یه ناهار و یه شام دور هم بودیم .

جمعه ها که طبق معمول وعده ما ناهار خونه مادرهمسر هست ،‌ به علت دست دردی که مامانی همسر داشتند من ناهار اونها رو دعوت کردم تا دور هم باشین .

چقدر هم استقبال کردن .

غروب که مادر و شوهر و پدر شوهر گلم رفتند ، من و آقای همسر هم رفتیم برون دور بزنیم و از هوای خنک لذت ببریم .که دوستش از رشت زنگ زد داریم میام خونتون .ما هم خوشحال ، گفتیم بفرمایین

نخواستم زیاد مهمون بازی بشه واسه همین یه شام مختصر درست کردیم و وسایل رو جمع کردیم بریم لب ساحل .

وای وای چه بادی می اومد .باور نمی کنید ما حتی نمیشد زیر انداز رو پهن کنیم . لیوان کاغذی رو نمی تونستیم رو سفره بگذاریم . هر چی رو میگذاشتیم باد می برد .خلاصه بعد از صرف شام ،‌ به پیشنهاد من میوه رو خواستیم برگردیم خونه بخوریم .

ولی قبلش 4 نفری رفتیم لب آب .

دریا طوفانی ،‌ باد داشت میود و بارون هم کم کم شروع شده بود . من کمی خیس شدیم .سریع رفتیم تو ماشین که دوستامون گفتند ساعت 12 شب هست و ما می ریم خونمون . اما بارون به قدری شدید  بود که بنده های خدا ماشین گیرشون نیومد .خواستند آژانس بگیرن که آقای همسر مرام گذاشتن و گفتند بریم ما شما رو می رسونیم .خلاصه همگی با لباس خیس تو ماشین نشستیم .

تا بریم اونها رو برسونیم رشت و برگردیم شد ساعت 1 ، این شد که مانتوی نمناک من داشت من اذیت میکرد و ....

دست به دامن بخاری شدم

هنوز هم داره بارون می باره و هوا حسابی خنک شده . جاتون خالی بچه ها


نظرات 14 + ارسال نظر
محبوبه شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ

وای خوشبحالت عزیزم ایشالا همیشه به شادی

مرسی .خودم هم خیلی خوشحالم

آلیس شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ب.ظ

وایییییییییییییی خوشبحالت... چه کیفی میده تو این فصل بارون. اینجا از گرما داریم میپزیم.
بازم خداروشکر هفته پیش بارون نیومدو عکسام داغون نشد

پس گرمای هفته پیش بخاطر دعاهای تو بود تا عکس هات خراب نشه .ای ناقلا

صبا شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:22 ب.ظ http://maokhoda.persianblog.ir/

سلام رزماری خانوم.هوا انگار همه جا سرد شده.اینجا همین الان که دارم برای شما این نظر رو میذارم هوا ابریه و صدای باد به گوش میرسه.به شخصه عاشق هوای بارونی هستم.علی الخصوص لب دریا.شمالی نیستم اما دریا رو خیلی دوست دارم.گرچه باد همه چیز رو میبرد اما خاطره قشنگی براتون به جا گذاشت :)
رزماری عزیز از نوشته هاتون خوشم اومد.خوشحال میشم به من هم سری بزنید تا بیشتر آشنا بشیم.گرچه به زیبایی شما نمینویسم.

خواهش می کنم صبا جان .حتماً سر میزنم .
نظر لطفته خانم

نازنین بانو شنبه 1 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://mydays1390.blogfa.com/

من عاشق هوای بارونی ام.اینجا هم چند شب پیش که رفتیم روستای پدر شوهرم ما هم بخاری روشن کردیم سرد بودا

جدی ؟
بخاری خونه ؟
پس حسابی خنک شده بود

mahtab یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام عزیزم
من الان دلم بارون خواست!
چیکار کنم
خوش به حالتون
خوش بگذره
من تا حالا فکر میکردم ساکن رشت هستین! اما انگار نزدیکشین
خوش باشین همیشه
دقایقتون به لطافت بارون، بهاری یا تابستونی فرقی نداره

سلام .وای حالا بارون از کجا برات بیارم ؟
ببین اینجا هم بارون تموم شد .دیگه دلت نخواد . باشه؟
فدای تو

صبا یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:53 ب.ظ http://maokhoda.persianblog.ir/

لینک شدید گلم :)

همین طور شما عزیزم

بهزاد و سمیرا یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ب.ظ http://namzady.blogsky.com

واقعا خوش به حالتون
من عاشق بارونم
اما باید چندماهی صبر کنیم

گر صبر کنی بهتر میشود

سمیرا دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:45 ق.ظ http://dasthaee-namaree.blogfa.com

عزیزم اتفاقا منم هر وقت میرم بیرون و برمیگردم خونه مانتوم خیس خیسه البته نه از بارون بلکه از شرجی و رطوبت هوا اینجا جا داره بگم خوشا به احوالتان

نه عزیز دلم هم چین خوشا به حالمون هم نیست .ما هم توی تابستون چنین شرجی و گرمایی رو تجربه می کنیم
هوای خنک فقط این چند روزه

دودوست مجازی دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ب.ظ http://220stecyberi.blogfa.com/

سلام رزاجونی من گلی ومریم هستیما ماباهم وب گروهی ساختیم بدو بیااااااااااااااااا

مبارکه مریم و گلی

بهار (فرصت دوباره آفتاب) سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

دلم رو آب کردی واسه اون هوا.
یکی از تصورات همیشگی اینه که با دختر تازه راه افتاده ام لب ساحل قدم بزنم. قبل از اینکه ازدواج کنم و خدا بهم یه دختر بده همیشه به آقای همسر می گفتم یه روزی با بچه مون لب این ساحل قدم می زنیم و تخمه می خوریم اون هم جلوتر از ما می دوه و هی پشت سرش رو نگاه می کنه تا مطمئن بشه کنارش هستیم و به ما می خنده ...
یعنی منتظرم که دنیا بیاد 3- 4 تا مسافرت رو هم حتما باید برم شمال یکی از اونهاست...

شما که اون طرفا هواتون خنکه.
وای وای یعنی هوس کردی .من چیکار کنم ؟ دلت رو آب کردم ؟معذرت
چه رویای شیرینی .ایشالا زود زود محقق میشه .شمال اومدی بیا مهمون خودم

کلاسیکـــــــ سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ http://220stecyberi.blogfa.com/

رزا جونم کجایی تو؟
چرا بهم ایمیل نزدی عزیزم؟
خیلی دلم واست تنگ شده بود

عزیزم منو گلی جون باهم توی یه وبلاگ هستیم
البته همه ی زحمت هاش با گلی بوده من فقط چندتا پست گذاشتم

عزیزم حتما لینک کن
منتظر حضور گرمت هستم رزاجون

چشم مریم بانوی ناز

پری سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:07 ب.ظ http://0o0o0o0o.blogsky.com/

اینجا هم بارون بود چند روزی....من تو بارون دلم میگیره....اما خوبه خنک میشه هوا.....خوش میگذره ها .....خوش باشی ایشالا همیشه خواهری خودم.....

به به خواهر پری ِ گل پری .
آىه گلم بارون که میشه هوا تاریک میشه دل منم میگیره ولی به خنکی اش می ارزه

صبا چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ق.ظ http://maokhoda.persianblog.ir/

آپ نمیکنی رزماری

ببخش گلم

بلورین یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ق.ظ http://boloorin.blogsky.com/

کاش اینجا بارون بیاد

البته الآن دیگه اینجا هم هوا گرم شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد