چند روزی هست که سرماخوردم .خیلی هم طولانی شده .دیروز بعدازظهر از فرصت بیماری ام استفاده کردم و از ساعت 2 مرخصی گرفتم .
با ساعت کاری که من دارم خیلی کم پیش میاد که زودتر از شوهرم خونه باشم .شاید سالی جند بار که به تعداد انگشتهای دست هم نرسه .
وقتی رسیدم خونه ، دست به کار شدم تا برای ناهار غذای گرم آماده کنم .لوبیا پلو درست کردم .خودم داشتم از لحظه لحظه درست کردم غذا و سالاد و تمیز کردن آشپزخونه و اپن و این وسط نگاه کردن تلویزیون لذت می بردم .
تو همین گیر و دار بودم که همسری کلید انداخت تو در و در رو باز کرد . فکرش رو بکنید خونه ای که هر روز میومد سوت و کور بود حالا هم پرسر و صدا ( به واسطه تی وی ) بود هم عطر برنج در حال دم کشیدن توی خونه موج میزد .
فقط بهم لبخند میزدیم . می دونم هم من سرشار از عشق بودم هم او . احساس میکنم برای یه زن ، زنانت گری لازمه . غذا پختن و مرتب کردن خونه و آماده کردن اون برای ورود همسر و یا بچه هاش یکی از واجب ترین نقش هاست که باید همیشه داشته باشه .این شاید در ذات وجودی یک زن نهفته است . اینکه عشق بورزه تا عشق ببینه .
حس خیلی قوی و خوبی داشتم .خوبه که سرماخوردگی ام بهم اجازه داد که یک ساعتی بتونم خانم خونه باشم .آخه بعدش دیگه ولو شدم و از سردرد خوابم برد .
ایشالا زود زود خوب شی عزیزم.....این کار خانم ها بیرون خونه هم دردسریه ها.....منم حتما همین شرایط رو خواهم داشت در آینده....
چه روز قشنگی داشتید
واقعاً پری جون کار بیرون خانمها رو توی دو راهی بدی قرار میده .از طرفی زندگی شخصی ات ،از طرف زندگی اجتماعی ات
امیدوارم بهتر باشی عزیزم
آره حس خیلی قشنگیه
مرسی محبوبه جون .آره گلم بهترم خدا رو شکر
من به شوهرم گفته ام که هرگز دوست ندارم دیرتر از اون برسم خونه! دوست دارم قبل از اون خونه باشم تا دستی به سرو روی خونه بکشم، شامی آماده کنم و وقتی یماد بوی برنج و شام توی خونه باشه و من با شادی برم استقبالش..
حالا که دیدی چقدر شیرینه، قلقلکت نداد که بشینی خونه؟؟
چرا خیلی هم قلقلک داد .یه خانم با همین چیزها توصیف میشه .هرچند اگه به کار دیگه ای بیرون از خونه مشغول باشه .
به به میبینم توام لوبیاپزون راه انداختی!!!
گلم الان حالت چطوره بهتری عزیزم؟؟؟
من عاشق این حس و حالتم. خیلی دوست دارم اما متاسفانه همسری منم زودتر از من خونس. اصلا دوست نمیدارم اما به هر حال باید این شرایطو بپذیرم.
البته ناگفته نماند که بیشتر این عشق بخاطر لوبیا پلوستا. قبل داری؟؟؟؟
نه به اندازه جشن شما خواهر .
امروز کمی بهتر شدم آلیس جان .
خلاصه درسال 3 ، 4 باری که پیش میاد اونم خودش غنیمته
عزیزم سلام
بلا دوره ایشالا
امیدوارم زودتر خوب شی
میفهممت عزیزم، من هم از اون دسته خانمها هستم که وقتی خانم ِ خونه هستم در نزدیکترین حالت به خود ِواقعیم قرار میگیرم
مدتی بیرون از خونه هم کار میکردم اما الان که به خاطر پسرم تو خونه هستم دیگه دوست ندارم ...
موفق باشی عزیزم
سلام مهتاب خانم .الحمدلله بهترم .
البته من همیشه این جور نیستما . راستش رو بگم موندن یکسره توی خونه کلافه ام می کنه .شاید چون مثل شما مشغول نیستم و بیکارم اینجوری ام
زنانت گری دیگه چه صیغیه؟!
کارت واقعا سخته رزماری جان
خدا بهت قوت بده
هه هه
یعنی قلق های مختص خانم ها
یعنی زنانت گری دیگه خواهر
ممنونم ازت مرضی جون
ایشالا بهبودی حاصل بشه
واقعا همینه زن ستون خونه اس مایه آرامشه
ممنونم عزیز دلم .
کاملاً درسته حرفت خانمی
عزیزم کامنتت هست
ندیدیش چون برای اولین باره که تعداد کامنتها زیاد شده و به صفحه دوم کشیده
شرمنده .پس حسابی منو روزه گرفته به جای اینکه من روزه بگیرم
آخییی عزیز دلم چقدر ساعت کاریت زیاده که ی روزهم که سرما خورده بودی و زود اومدی خونه اینقدر حال کردی!
همیشه سرشار از عشق باشین گلم.
ساعت کاری من از 8 تا حداقل حداقل 5 عصر ِ .
دیگه ما با همین شادی های الکی ، سرخوش میشیم دیگه
زنانت گریت تو حلقم خانم.ایشاله همیشه در کنار هم خوب و خوش باشین
این زنانت گری تکیه کلامه منه .مثل اینکه متعجبتون کردم .
سلامت باشی خانم
واقعا پراحساس و پرانرژی بود
خیلی انرژی گرفتم
ممنونم ازتون
خیلی حس خوبیه...اینکه بخوایی چیزی رو تجربه کنی که برات لذت بخشه و البته همیشه برات مقدور نیست...یه چیزی هم هستا...اینکه برات امکانش نیست و این کار برات روتین نشده لذتش چند برابر میشه وگرنه اگر این کار برات همیشه تکرار می شد شاید تکرارش دیگه اون لذت و برات به همراه نداشته باشه
دقیقاً همین طوره که میگی .
اگه هر روز سر ساعت خونه بودم مطمئنم از درست کردن غذا بیزار میشدم .ولی حالا که به قول تو بعد چند وقت فرصتش میشه برام خیلی کار جذاب و شیرینیه
سلام عزیزم خوبی رزا جون؟
عبادت ها قبول باشه
سلام مریمی من .کجایی دختر
من خوبم .امیدوارم تو هم خوب باشی .عبادات شما هم قبول