ممنونم از تمام مهربونی هات که انقدر در برابر خواسته هام انعطاف به خرج میدی .
ممنونم از اینکه در جواب sms ام که پرسیدم فردا چه روزیه ، زنگ و زدی و پشت تلفن نگران این بودی که چه مناسبتی رو فراموش کردی .وقتی گفتم یه اتفاق جهانیه، خندیدی و گفتی : ولنتاین رو سر تخته بشورم .باشه حالا چی باید برات بخرم ؟
ممنونم ازینکه خالصانه گفتی قول داده بودم برای عید برات طلا بخرم. اینم عیدی امسالم ، برو هرچی می خوای بخر
ممنونم ازینکه انقدر خوب جواب احساساتم رو میدی
ممنونم ازینکه به فکرمی .
ممنونم .چی باید بگم جز اینکه همسرم ، منم دوستت دارم .
مادربزرگ خدا بیامرزم روز ولنتاین فوت کرد و فرداش به خاک سپرده شد .همیشه برای من ولنتاین یادآور رفتن همیشگی چشم آبی و مو بلند مهربونم است .
خدایا خودت رحمت بیشتری بهش عنایت کن .
دلم برات تنگ شده مامان بزرگ . کاشکی بودی و میدیدی من عروس نوه عموت شدم .کاشکی بودی و خوشحال میشدی .
مادرشوهرم دیشب بدون هیچ مناسبتی یه بلوز خوشگل برام گرفت .2 هفته پیش هم یه کارت هدیه برام فرستاد و به همسری گفت : این برای عروسمه .ممنونم مامان خوب .کار منو سخت کردی .نمی دونم چجوری جبران کنم ؟
پی نوشت : دوستان عزیز بهتره بگم این داستان طلا خریدن من حرف 2 ساله . از پارسال هی پولهام رو جمع میکنم ،هی طلا گرون تر از قبل میشه . دوست هم ندارم طلاهای قبلی ام رو بفروشم .واسه همین امسال هم چون خیلی گرون شده فکر نکنم بخرم . دلم نمیخواد فکر کنید اهل خودنمایی و این حرفها هستم
چند روز پیش که تاکسی نشته بودم ، برای اولین بار بود که دیدم راننده تاکسی که مرد جوانی هم بود ،در جواب خانمی که پول خرد برای کرایه نداشت ، گفت : مسئله ای نیست .بمونه دفعه بعد باهام حساب می کنید .دختر جوان گفت : آخه اینجوری که نمیشه .من دیگه چطور ممکنه شما رو ببینم ؟
راننده : عیبی نداره ، من این کرایه رو بخشیدم .
خلاصه از دختره اصرار و از راننده انکار .همش هم میگفت : من حلال کردم .
تو دلم گفتم آفرین ، خدا پدرت رو بیامرزه .معمولاً راننده تاکسی ها که همیشه می گن : اگه قرار باشه به هرکس اینجوری ببخشم ،چیزی برام باقی نمی مونه.
خانمه ، پیاده شد و بلافاصله به جاش یه آقای دیگه سوار شد .اسکناسی به راننده تاکسی داد و گفت مسیرش تا کجاست .راننده تاکسی بقیه مبلغ رو خواست به مسافر جدید برگردونه که آقاهه گفت :بمونه .قابل شما رو نداره .
راننده تشکر کرد .و همین طور که داشت پول رو بر می گردوند ، دیدم دقیقاً همون مبلغی بود که از اون خانم نگرفته بود و چندین بار ازته دلش گفت من حلال کردم.
یه چند لحظه فکرم درگیرش شد .شاید که نه مطمئناً تمام زندگی ما هم همینطوره . مثل ضرب المثل قدیمی ِ (از یه دست بدی از یه دست دیگه میگیری ). فقط دیر و زود داره .اگه صبرمون زیاد باشه و به تمام زندگیمون اینجوری فکر کنیم ، دنیای اطرافمون خیلی قشنگ تر میشه .
به خودم کلی نهیب زدم .کاش بفهمم ، کاش یادم نره ، کاش خوب باشم .کاش دستم برسه و اونهایی رو که می دونم دستشون تنگه تنها نذارم .کاش غرورم زیاد نشه .
بچه ها نزدیک عید ِ .اطراف همه ما یه عده ای هستند که به کمک ما نیاز دارن.بگذاریم تو این اوضاع سخت ، شادی برای همه ما باشه .یه نگاه به اطرافتون بندازین . مطمئن باشین یه قدم برای کمک به نیازمندی بردارین ، حتماً نتیجه اش رو تو زندگیتون میبینین .
راههای کمک زیاده .هرکدومتون راه جدید و خبی برای کمک سرغ دارین بگین تا بقیه هم ازون راهکار شما استفاده کنن
علت اصلی نوشتن این مطلب مسئله ای بود که همکارم مطرح کرد و دیگر مسائل کوچک و بزرگی که اگه دقت کنید ، هر روز با اونها مواجه میشیم .
دیروز همکارم گفت : رفتم برای مسابقات بولینگ ثبت نام کنم ، گفتند که باید حتماً متاهل باشی . ( همون همکارم که یکی دو ماه پیش از خانمش جدا شده بود ) و چون مجرد هستی اجازه ورود نداری . همکارم به مسئول اون باشگاه میگه : تو که خودت میدونی تا چند وقت پیش متاهل بودم ولی خوب الآن مجردم ،حالا چیکار باید بکنم ؟
اون طرف هم بهش گفته باشه ،حالا این یه بار بیا برو ولی از دفعه بعد دیگه اجازه ورود نداری .
گفت رفتم داخل ، یه خانمی اونجا بود که بهم گفت تنها اومدی ؟ گفتم : آره .بهش گفته : یه نامزدی ،یه دختری پیدا کن دستش رو بگیر بیار اینجا دیگه .
اصلاً دست یه بچه رو بگیر بیار .همکارم هم گفته آخه 10:30 شب کدوم بچه یا دختری رو زابه راه کنم بیارم ؟
در نهایت اون مسئول اصلیش بهش گفته از صفحه اول شناسنامه ات فتوکپی نداری ؟ که توش فقط عقدت ذکر شده .همون رو بیار یه کارت عضویت یک ساله بهت میدم دیگه هر دفعه برای ورود این دنگ و فنگ رو نداشته باشی .
آخه اون فردی که این قانون رو برای باشگاهت تصویب کردی .با اینکارت جلو چیو می خوای بگیری ؟ می خوای فرد رومجبور به ازدواج کنی یا نه ، داری راه فریب کاری رو بهش یاد میدی ؟
می خوای محیط باشگاهت خانوادگی باشه ؟ می خوای فرهنگ سازی کنی ؟
یه مسئله دیگه ، مثلاً اشتراک همین ایننترنتهای پرسرعت .تو شهر شما نمی دونم به چه شکل هست ولی تو شهر من ، به غیر از ادارات دولتی که حسابشون جداست ، برای مصارف دیگه (مثل منازل و مغازه و ... ) فقط اشتراک 128 میدن . حالا اگه یه شرکت باشه که اونم باید آگهی تاسیس برای تایید ببره ،یا باید کارت دانشجویی داشته باشی یا معرفی نامه از نهادی که در آن مشغول به کار هستی ،می تونی سرعت بالای 128 هم بگیری . خوب من نوعی که نه صاحب شرکت هستم نه دانشجو ، چه کنم ؟ تشریف می برم یه گواهی جعلی از شرکتم میگیرم مبنی بر اینکه اینجانب بعلت پاره ای کارهای تحقیقاتی نیاز به اینترنت با سرعت بالای 128 نیازمندم .
این معرفی نامه هم از کجا به ذهنمون رسیده ؟ خود مسئول شرکت مربوطه . که در جواب اینکه چه کنم با سرعت پائین اینترنت ،می گه یه نامه از شرکتت بیار ، همه چی حل ِ .
خوب بابا ،این اشتراک ماهیانه رو که همه می دن ،90 ٪ هم که رفتن از شرکت دوست و همسایه و فامیل نامه گرفتن ،خوب چرا بدون چون و چرا ، این اشتراک رو ارائه نمی کنین ؟
آیا قصد نظارت دارین یا نه اسباب دورغگویی و ریا رو دارین آموزش می دین ؟
چرا روال جامعه این شده . از دوران دبیرستان با این مشکلات درگیر بودم .یادمه دبیرستان که بودیم یکی از هم کلاسی هام تو مدرسه چادر می گذاشت ولی بیرون نه . همین باعث شده بود حساب ویژه ای روش بازکنن . ناظم مدرسه میومد میگفت : ازین خانم باید درس بگیرین و چه و چه .بعد ، ما بعد از ظهر طرف رو تو خیابون بدون چادر میدیدم .حالا بیا ثابت کن که این خانم چادر نمیگذاره .
نمونه هایی ازین دست ، من یکی که زیاد سراغ دارم .کسایی که زمانی چوب خوب بودن اونها رو سرمون بود ،حالا که از درس و مدرسه و امتیازات دیگه خبری نیست ، چهره عوض کردن .
خوب اون کادر آموزشی مدرسه ما ،خواسته یا ناخواسته به ما یاد میداد برای رسیدن به اهدافتون ، ظاهرتون رو از باطنتون جدا کنید .این آموزش ریا کاری و دروغ نیست ؟
چه زمانی این مشکلات جامعه ما حل میشه ؟ ما که نتونستیم خودمون رو تو این روال حل کنیم ، امیدواریم مشکلات حل بشه .
ساناز جونی ، من برای تو هم نمی تونم نظر بذارم .ارتباطم باهاتون یه طرفه شده .
هفته گذشته که تهران رفتیم اتفاق خاص و ویژه ای نیفتاد . تهران هم که سفرنامه خاصی نداره تا بیشتر توضیح بدم .
برای خواهرزاده ام یه شال گردن و یه جفت مچ بند بافتنی بردم که طرح ابداعی خودم بودم. که خودش خیلی خوشش اومد .
اینم عکسش
و
وقتی دیدم شما انقدر از رولت خرما تعریف کردین براشون رولت خرما هم درست کردم .همینطور ژله موزاییک . ژله خیلی خوب شد .
دیگه هیچی به جز اینکه بازم خدا رو شکر میکنم بخاطر آقای همسر .جمعه گذشته که رفتیم تهران و سه شنبه که تعطیل بود برگشتیم . در تمام طول 10 روز گذشته که زندگیمون از حالت دو نفره خارج شده بود و تو جمع خانواده من یا خانواده همسر که بودیم احساس کردم که چقدر نوع برخورد و ادب و احترامی که تو رفتار همسری من هست ، اون رو شاخص کرده .و ازین بابت واقعاً احساس غرور می کنم .
مسئله دیگه اینکه مدتی که دقیق شدم ، دیدم نزدیک به 90 ٪ وبلاگهایی که باهاشون در ارتباط هستم و با همدیگه دوست شدیم ، عقایدشون نزدیک به منه .تو خیلی از مسائل اتفاق نظر دارم باهاشون. در حالیکه تمام دوستیم تو دنیای مجازی صورت گرفته و واقعاً هم به قول لبخند بانو ،این دوستانم رو دوست دارم .
بهتون عادت کردم و از دنبال کردن حرفهای هرکدومتون لذت میبرم .حالا چیزی که برای خودم خیلی جالبه اینه که این مسئله اتفاقی بوده یا لطف خدا ؟
چقدر جالبه که بدون اینکه انتخابی از قبل در میون باشه کم کم با دوستانی آشنا شدم که نوع رفتار و تیپ اخلاقیشون رو می پسندم و از بودن در کنارشون خوشحالم .بخاطر این هم خدا رو شکر می کنم.
دوستتون دارم
سلام به همه دوستای گل و خوبم
ممنون از ابراز محبتتون .چون خودتون خوب می دونید فردای برگشت از مسافرت کارها دوبل میشه ،چه کار خونه چه کارهای شرکت ، بنابراین بی صبرانه مشتاقم اول وبلاگ ها ی شما دوستای نازم رو بخونم و بدونم این سه چهار روزه چه جریانات جدیدی رخ داده .تا دوباره بیوفتم رو روال همیشگی.
کامنت هاتون رو خوندم .خیلی ممنون
دوستتون دارم و خیلی خوشحالم شماها رو دارم