همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

احوالات روزهای اخیر

از پنج شنبه دیگه رسماً شروع کردیم به خرید وسایل جهت منزل مامان جون .

آیینه و باکس دستشویی (‌معذرت ) و پرده اصلی خونه رو پنچ شنبه خریدم اما پارچه دکور پرده رو هنوز نخریدم چون باید چند تا پرده فروشی مختلف سر بزنم . کتیبه بالای پرده رو هم سفارش دادم . امیدوارم مامان خوشش بیاد .

رفتیم یخچال هم دیدیم .انشاء الله اون رو زمانی میگیریم که مستقیم ببریم خونه جدید .

لوستر های کل خونه رو دیروز خریدیم و هود هم رو رفتم چند جا دیدم و پسندیدم و مونده خرید و نصبش .

یخچال رو بیشتر مایل بودم ازین مدل دوقلوها بگیرم ،‌ چون جای بیشتری داره و برای مامان من که واسه همه بچه هاش وسایل فریز میکنه بهتره . غیر ازون چون روزهای تاسوعای هرسال خرج هم میده ،‌ وسایل فریزی اش نسبت به بقیه کمی بیشتر هست . اما متاسفانه جایی که توی کابینت برای یخچال تعبیه کرده ،‌ اجازه یخچال فریز دوقلو رو نمیده .

امروز باید برم پارچه دکور بغل پنچره ها رو بخرم و کمی وسایل خورده ریز ،‌ مثل حوله که حتماً حتماً سادیسم دارم همرنگ با کاشی ها باشه و یا چی بهش میگن ؟ کف کابینت ها میگذارن . من خودم فوم کابینتی گرفتم یادم نمیاد اسم درستش چیه ؟

اگه خرید هام تموم بشه و فرصت داشته باشم باید برم کم کم وسایل خونه اشون رو جمع کنم . کمی دلهره ، کمی اضطراب ، کمی امید ،‌ کمی بی خیالی ، کمی فکر خوشحالی مامان ،‌ کمی فکر احسنت و تشویق دیگران (‌خودشیفتگی در من موج میزنه ) همه و همه این فکرها در سرم میپیچه .

تازه خرید هدیه برای مامانم هم مونده .هم کادوی برگشتش از حج و هم کادوی خونه جدیدش.

اولش که تصمیم گرفتیم منو و خواهرم مشترک یه چیزی بگیریم ،‌ دوباره قطعی ازش بپرسم که اگه اون هم اکی داد ،‌ برم کادو هم بخرم .

یادم می مونه تکمیل که شد عکس بگیرم و نشونتون بدم .

راستی بچه ها تو رو جون هر کسی دوست دارین ، هم مراقبت خودتون و خونوادتون باشین ، هم اطلاع رسانی کنید بقیه هم مواظب باشن .

بابای همکارم از منبع موثق خبر داد ،‌ متاسفانه یه راننده آژانس از خدا بی خبر ، به یه دختر 14 ساله با تهدید چاقو ،‌ ت ج //او // ز کرده .

از وقتی شنیدم کلافه ام . یعنب یه آژانس هم نمیشه اطمینان کرد .تو رو خدا مواظبت باشین .

تازه میدونین چه حکمی براش زدن ؟

15 سال حبس که با وثیقه 100 میلیونی هم آزاد شده و الآن داره راست راست میگرده .

من نمی دونم آیا 15 سال حبس با وثیقه ، تاوالان نابودی زندگی یه دختر 14 است . نه فقط اون دختر ،‌ نابودی کل خانوده اش .چه عذاب روحی باید بکشه .من فقط موندم چرا اون بچه رو با تهدید چاقو ؟

خیلی ها هستن که خودشون هم دلشون میخواد ، چرا این دختر بیچاره رو داغون کرده .

وقتی شنیدم ، گفتم نمی گم خدا سر خانوده ات بیاری .اگه خودت دختر داری یا خواهر داری ،‌ یا زن داری اون بیچاره ها چه گناهی کردن .من یکی که آرزو می کنم خدا چنان تقاصت رو بده ، به مصیبتی گرفتار بشی که یه عمر اسیرت کنه همونطور که تو یه عمر یه دختر رو اسیر بدبختی کردی

روانداز قلاب بافی

من از شمال ایران با شما صحبت می کنم .

امروز چهارمین روز بارانی است .

سرما به شدت زمستان ، گریبان ما را گرفته است .به حدی که بدون استثنا همه خانه ها ، وسایل گرمایشی خود را به راه انداخته اند .

اونقدر سرما در مغز استخوانم نفوذ کرده که امیدی به دیدن دوباره آفتاب و گرمای حداقل نسبی هوا هم ندارم .

با این تفاسیر ،‌ در صدد برآمده ام امروز به مغازه کاموا فروشی بروم و جهت بافت یک رو انداز برای پاهایم  ،‌ در محل کار که معمولاً در این فصل یخ می بندد ، کاموا بخرم . یک چیزی شبیه پتو مسافرتی کوچیک .

البته به لطف رئیس میز کارم به رادیاتور شوفاز چسبیده ،‌ اما پاهام باز هم سر میشود .

کار از چاره اندیشی گذشته ، باید با سرمای دست و پاهام در این فصل های سرد ،‌ فقط مدارا کنم .




همون رمز قبلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سرما خوردگی

شنبه عصر ،‌ در عرض 1 ساعت ،‌ گلودردی گرفتم که بیا و ببین .

تعجب کردم .تا حالا اینجوری سریع گلو دردم شروع نشده بود .

یکشنبه حالم خیلی بد بود و بیشتر روز خواب بودم .به عبارتی بیهوش بودم .یعنب اصلاً چشم هام باز نمیشد .

دکتر هم که رفتم ، دو تا پنی سیلین داد بهم .

امروز کمی بهترم .ولی کامل خوب نشدم .دیروز با مامی ام تلفنی حرف زدم .بهش نگفتم سرما خوردم ،‌ گفتم نگران میشه .

در اولین اقدام پارچه پرده خونه مامان رو خریدم ، مونده پارچه دکور بغلش .

به پیشنهاد من و صلاحدید خودش میخواد یه پرده ساده انتخاب کنه ،‌که توی شستشو و نصب خیلی اذیتش نکنه .

رفتم فرش هم دیدم .ولی شاید فرش رو نخرم و بگذارم خودش بیاد . چون فکر میکنم فرش خیلی سلیقه ای هست و ممکنه سلیقه من با مامان یکی نباشه . فرش های قبلی اش هم بد نیست .حالا نمی دونم چه کنم .

خرید های یخچال هم بمونه وقتی کلید رو تحویل گرفتیم .

خونه نو ساز هست و هنوز یه کم کار داره ،البته داخلش تموم شده ولی پارکینگ و اینا هنوز مونده .

یه کمی هم مدل کابینت ها رو میخوایم تغییر بدیم .چون هم به جای گاز رومیزی مامان خواسته بود گاز خودش رو بگذاره ، هم جای ماشین ظرفشویی توی کابینت تعبیه کنه .

اامید دارم که کارها زودتر ردیف میشه .


صبح امروز


صبح تمام شبهایی رو عشقه که با دلخوری از هم می خوابیم اما وقتی آفتاب میزنه ،‌ با اونکه خاطره دیشب رو تو ذهن داریم باز هم ، همدیگه رو بغل می کنیم .

تو بهم میگی بد اخلاق و من مثل همیشه گله می کنم چرا دیشب بغلم نکردی موقع خواب ؟