همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

داستان روزهای برفی ما

خوب عزیز های دل من , بنده دیشب تشریف آوردم خونه خودم .حالا کجا بودم ؟خونه مامانم

حالا چرا ؟ چون گاز خونمون قطع شده بود

ماجرا ازین قراره که روز شنبه رفتم سرکار , لحظه به لحظه بارش برف شدید تر شد , جوری که ساعت 3:30 که همسرجانم اومد دنبالم , به سختی تونستیم با ماشین برگردیم خونه .

یکشنبه صبح که فکر کنم بهتون گفته بودم , وقتی از خواب بیدار شدیم همه جا سفید شده بود و همچنان هم برف داشت می بارید که من دیگه سرکار نرفتم .اما اچید بیچاره تشریف برد .اونم با شرایط کمی سخت .چون خیابون ما بسته شده بود و باید پیاده می رفت .

خلاصه من از فرصت استفاده کردم و داشتم خونه رو تمیز میکردم , تصمیم به خونه تکونی عید داشتم اما ....

ساعت 11:30 صبح بود که همسایه بالایی مون زنگ زد و گفت : میخواد گاز رو موقتاً قطع کنه .چون برفی که از سقف ساختمون ریخته بود پایین اونقدر وزنش زیاد بوده که به لوله گاز اصلی آسیب رسونده .

جریانم این بود که یه بخشی از حیاط ساختمون ما , مسقف بود , البته با شیروانی مسقف شده بود و کار یه پارکینگ رو انجام میداد .لوله گاز که از کنار دیوار رد شده بود به اندازه 40 الی 50 سانت پایین تر از این سقف فلزی بوده .وقتی برف از بالای ساختمون تیکه تیکه جدا میشد و می ریخت پایین , ناچاراً روی این سقف می افتاده .چون شدت سقوط و وزن برف هم زیاد بوده , سقف رو کج کرده بود و کم کم پایه هایی که باعث اتصال سقف پارکینگ موقت به دیوار میشد رو جدا کرده بود و تیرآهن های که برای زیر سازی سقف بوده افتاده روی لوله گاز و اون رو کج کرده بود و یه لوله صاف رو به اندازه 60 الی 70 درجه خم کرده بود . و هر لحظه احتمال سوراخ شدن و به آسمون رفتن ما بود .این شد که گاز رو قطع کردن و زنگ زدن تا شرکت گاز تشریف بیاره , ببینه چچیکار می تونه بکنه .

من که اومدم پایین ببینم چه خبره , دیدم بلللللللللللللله , لاستیک ماشینمون خود به خود پنچر شده , همسایه ها که پایین بودن گفتن ما دیدیم همین جوری برای خودش پنچر شد .این از بدشانسی دوم .

خلاصه دو تا از مردهای ساختمون که بخاطر بسته بودن راه ها به شهرهای اطراف نتونسته بودن برن محل کارشون دست به کار شدن , هرچی برف ها پارو میکردن باز هم نمیشد .دردسرتون ندم ما اون روز تا 7 شب گاز نداشتیم و فقط با اسپلیت ( یا اسپیلت ) خون رو گرم نگه داشته بودیم .که اونم اتاق خواب ها رو نمی تونست گرم کنه . فقط هال گرم بود .تازه داشتیم جمع و جور میکردیم که بریم خونه مامان اینا که از شرکت گاز اومدن , گاز رو وصل کردن و ما هم خوشحال و شاد اون شب با همسایه ها مون مهمونی گرفتیم و شاد بودیم .

دوشنبه صبح , باز هم حدود ساعت 10 صبح بازهم همسایمون زنگ زد و گفت لوله بشدت در حال کج شدنه , باز هم میخوام گاز رو قطع کنم .از اداره گاز هم اومدن بازدید , گفتن باید لوله کلاً عوض بشه تا ما تایید وصل گاز رو بدیم .

حالا تو اون برف و سرما که همه جا بسته است ما لوله کش گاز از کجا گیر بیاریم .

اون روز اونقدر برف زیاد بود که آقای همسر من تا محل کارش پیاده رفت .یعنی حتی 1 ماشین هم تو خیابون نبود و حدود 1 ساعت و ربع پیاده رفته بود .

ما هر چه تا ساعت 7 تلاش کردیم تا گاز خونمو وصل بشه و خونه خودمون بمونیم , نشد که نشد .

به ناچار وسایلمون رو جمع کردیم و راهی منزل مامانم شدیم .

یکی دو روز که بارش برف واقعاً شدید بود و هیچ کس پیدا نمیشد تا بیاد تعمیرات رو انجام بده .تا اینکه شکر خدا هوا یه کم بهتر شد و تعمیر لوله گاز خونه ما انجام شد و ما بعد از 3 روز به خونمون بازگشتیم .اونم یه بازگشت غرور آمیز

انشاء الله سر فرصت چند تا عکس براتون میگذارم

نظرات 11 + ارسال نظر
mahtab جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:06 ب.ظ خhttp://mynicechild.niniweblog.com

عجب! پساینطور...
مبارکه..هم وصل شدن گازتون و هم بازگشت غرورآفرینتون به خونه
ایشالا همیشه جمعتون جمع باشه و دلتون گرم...هرچند این همه برف اومده باشه

وای مهتاب جان ، هرچقدر هم بگی ، هیچ کجا خونه خود آدم نمیشه .
بازگشت به خونمون برام بهترین هدیه تو این چند روز بود .هرچند که وقتی اومدیم تا 24 ساعت خونه هنوز سرد بود و ما داشتیم می لرزیدیم.
ممنونم از دعای خوبت

فهیمه جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

وای رزی جون نمیدونی چقد دلم هوس همچین برفی کرده

قربونت برم یه کم سرم شلوخ پلوخه ، بعد یه هفته اومدم سرکار ،‌ همکارم هم که نیست .ایشالا سرفرصت عکسهای برفی میگذارم

آلیس شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ق.ظ

برف امسال برای شهرای شمالی خیلی دردسر شد.
حالا قطعی برق و یکاریش میشه کرد اما با قطعی گاز جدا دشواره.
آب و هوا الان چطوره؟به احتمال قوی آخره هفته بنده شمالم:)))

به به گل دختر .طرفای ما که نمیای ؟
می دونم میخوای بری خونه خواهرشوهرجونت .
الآن که چند روزیه آفتابیه هوا .اما خوب اونقدر نیست که برفها رو کاملاً آب کنه .سرما هم خیلی کمتر شده خدا رو شکر

صبا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ق.ظ

شهر ما که دریغ از یه برف کوچیک هیچی نبارید :(
خداروشکر که گازتون درست شد :)

شهر ما هم بعد از 5 سال اینجوری برف بارید .ایشالا سال دیگه شما برف داشته باشین

محبوبه شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ق.ظ

حالا خداروشکر همه چی ختم بخیر میشه

بله ،‌واقعاً خدا رو شکر

بهار(فرصت دوباره آفتاب) شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:34 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

بخند خواهر ، ما که مثل شما آمادگی برف رو نداریم

سحر دی زاد دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 07:55 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

خوش به حالتون! حسودیم شد.
اینجا کلی زور زد فقط یک سانت بارید.

آخی .سحر جونم غصه نخور .ایشالا سال دیگه نوبت شما

بلورین دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:27 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

وایییییییییییی تو اینهمه پست داشتی و من نخوندم؟ همه ش تقصیر این وبلاگستانه...سر خود بعضی وبلاگا رو حذف می کنه...من دیگه دو سه روزی یه بار میام فقط به روز شده ها رو می خوندم و به این توجه نمی کردم که ممکنه بعضی هاش حذف شده باشن...حالا می فهمم چرا اینهمه وبلاگام کم شدن...
واقعا که خیلی ازش عصبانی هستم...خیلی
من برم پستات و بخونم

ای وبلاگستان بد
نمیگذاری بلورین جونم زود بم من سر بزنه

بلورین دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 06:31 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

واقعا این برفه خیلی سنگین بوده...
خب خدا رو شکر که درستیده شد

بله .واقعاً‌.خدا رو هزار هزار بار شکر

زهرا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ق.ظ http://az-be.persianblog.ir

به محض اینکه ما ازایران اومدیم این برف اومده ظاهرا! و چه حسابی و خونه خراب کن ! اخبارش رو پیگیری می کردم! ظاهرا هم هیچ کدوم از شهرا آمادگی این برف بی سابقه رو نداشته

طبق معمول ما بدون آمادگی بودیم .
یعنی این هواشناسی و اخبار و اینا هیچ کدوم برای مسئولین ما آمادگی ایجاد نمی کنه .
اینجوری میشه که مردم ، بندگان خدا بدون برق و آب و گاز تو برف اسیر میشن :

پری پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ http://0o0o0o0o.blogsky.com/

یادته تو وب فنچی جون برف دلت میخواست....بفرما....ببین چطور مردم رو از کار و زندگی انداختی رزی خانم....حالا نمیدونی ما تو رامسر با بیشتر از ۱متر برف چی کشیدیم بدون آب و برق!!!!!آخه خواهر ملایم تر درخواست برف میکردی
فدات شم ما که خرمون مدفون شد تو برف و هم اتاقی(هم خونه ای یعنی)ماشینش سر خورد و زد به تیر برق روز اولی که برف بارید البته!
در کل خاطره شد واسمون

تقصیر من بود .خودم می دونم .
ما که 1/5 متر برف داشتیم خواهر .
تازه تو مازندران در 50 سال اخیر این برف بی سابقه بود اما ما 6 سال پیش یه برف خیلی سنگین تر ازین تو انزلی داشتیم خواهر .
ما دیگه شدیم گرگ برف دیده روزگار
ولی برف در کل قشنگه و دوسش دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد