همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

بازهم همکار جدید

بسم الله

سلام به روی ماه همه شما دوستای گلم .

ببخشید که کامنت هاتون رو هنوز جواب ندادم .

راستش دلیل اول اینه که بخاطر بیماری ام که معده درد شدید میگیرم باعث شده حوصله هیچ چیزی رو نداشته باشم و فقط بیام سرکار و بعدش برم خونه و یه گوشه کز کنم از درد .

و دلیل دوم اینکه خدا بخواد یه نیروی جدید پیدا شده و حدود 5 روزه که میاد سرکار به شکل کار آموز .تا ببینیم موندگار میشه یا نه .

از شانس بد منم نیروی صفر صفر هست .یعنی هیچ کاری بلد نیست اما خوبیش اینه که یادگیری اش خوبه .تقریباً هرچی رو بهش میگیم یاد میگیره فقط همونطور که گفتم مشکل اینه که همه چی رو باید بهش بگی .یعنی همه چی رو و چیزی نیست که خودش بگه اینو بلدم .

به همین دلیل کار من از دوبل به سوبل رسیده .به جز کارهای خودم باید بخشی از وقتم رو بگذارم تا به همکار جدید توضیح بدم و بعدش هم کارهاش رو چک کنم .بنابراین اون یه ذره وقت اضافه ای هم که می تونستم بیام وب شما دوستای نازم رو بخونم یا کامنت هاتون رو جواب بدم ازم سلب شده .

معذرت میخوام از همتون.

ان شاء الله در اولین فرصت به دیدار وب همه شما میام .

پست بعدی به امید خدا در مورد اسم نی نی هست .

اگه دست از سرم برداشت !

بسم الله

آخ اگه این مریضی بی موقع دست از سرم برداره ، چقدر خوشحال میشم و خدا رو شکر میکنم .

سلام دوستای خوبم .ممنونم که احوالم رو می پرسیدین و نگرانم بودین ، اینها کمال لطف و محبت شما رو نسبت به من می رسونه .

اما چی شد که غیبت داشتم ؟

دقیقاً از غروب رو تاسوعا یعنی دوشنبه گذشته بنده مریض شدم تا امروز یعنی چهارشنبه .

البته این وسط یه روز شنبه حالم خوب بود اما دوباره بیماری ام شروع شد .

اوضاع مزاجی ام به هم ریخته بود همراه با تب و لرز و درد شدید .یعنی کل استخوانهای بدنم درد میکرد .

نه میلم به خوردن چیزی می رفت و نه چیزی می تونستم بخورم .

بعد هم که معده درد بهش اضافه شد .معده دردم هم بخاطر بیماری ام بود هم اینکه چون چیزی نمی تونم بخورم و دائم معده ام خالیه درد میگیره .

هرچقدر سعی کردم با داروهای گیاهی و طبیعی خودمو درمان کنم نشد که نشد .آخرش پام به مطب دکتر باز شد و خدا رو شکر الآن کمی بهتر شدم .

حال خودم که داره خوبتر میشه ، فقط کمی نگران نی نی ام هستم که طفلک رو اذیت کردم .اما خوب ، اونقدر شیطونی می کنه که به نظرم حالش خوبه .

در کل خدا رو هزاران هزار بار شکر خیالم از بابت نی نی گولو راحته و تو این زمینه زیاد وسواس نیستم .همش میگم خداوند خودش حافظشه . حالا شاید یکی مثل مامان خودم ، منو به بیخیالی و کم توجهی متهم کنه اما این یه لطف از جانب خداست برام که دلم به کرم و عنایتش قرصه .

هنوز خرید برای کوچولوم رو انجام ندادیم .جز یه کفش خوجگل که بابایی اش براش خرید و یه لباس سرهمی که خاله اش گرفت.(‌انشاء الله عکسش رو سرفرصت میگذارم )

هفته گذشته که رفته بودم دکتر .من که تو مطب بودم همسر جان غافلگیرانه به بهانه کارهای شخصی اش میره و این هدیه رو  برای گل پسرش میخره .

وقتی به من نشون داد تا 5 دقیقه فقط داشتم اشک می ریختم .اونقدر ذوق زده شده بودم که حد نداشت ، یه حس عجیبی داشتم ، نه ناراحتی بود نه خوشحالی .یه احساس غیرقابل وصف .

اون شب تا آخر شب هر بار که کفش رو نگاه میکردم اشکم سرازیر میشد .

ای خدا خودت کمک کن همه اونهایی که دلشون به نی نی گولو میخواد هرچه زودتر به آرزوشون برسن .

انشاء الله سرفرصت دوباره میام .


دغدغه گربه ها

بسم الله

سلام دوستای گل تر از گلم .

خوبید ان شاء الله ؟

من خوبم ، همسر خوبه ، پسر گولو هم خوبه .

یه پسری دارم من که یه روز جمعه هم مامانش اگه بخواد بخوابه ، ساعت 8:30 اونقدر وول میخوره تا منو بیدار کنه و بهم بگه مامان جون این ساعت بیدار باش هر روزته ، آخه چرا الآن  خوابی ؟

امروز صبح که بیدار شدم یه آفتاب زیبا داشت طلوع میکرد که تمام انرژی دنیا رو به من هدید داد .هر لحظه هم که میگذره حال منو بهتر میکنه .

من آخرش از دست این گربه های شرکت ، یا دق میکنم یا زهره تر میشم.

میخوام برم دستم رو بشورم یهو می بینم تو سرویس بهداشتی دارن بازی میکنن ، می رم آشپزخونه لیوان بر دارم میبینم پشت پنجره آشپزخونه نشستن (‌پاتوقشون اونجاست دیگه ،‌ با نگهبان اونجا خوش میگذرونن ) میخوام برم تو حیاط شرکت ، از در راهرو که میزنم بیرون یهو می بینم تو باغچه بغل پله نشستن دارن چپ چپ منو نگاه میکنن .

با ریموت درب حیاط رو میخوام باز کنم ،‌4 نفری چسبیدن به در .(‌1 مادر ؛ 1 فرزند بزرگ که قد و هیکلش از مامانه گنده تر شده ، 2 تا غنچه نوشکفته که چندی بعد با تغذیه عالی نگهبان اندازه مامانشون خواهند شد )  هر کدوم از لنگه های درب که داره باز میشه ، اینا رو هل میده و با فشار درب ها تکون میخورن نه اینکه خودشون جابجا بشن .

یعنی میخوام سر به تنشون نباشه ، از بس که ازشون بدم میاد .

خیلی دغدغه کم داریم تو این زندگی ، باید حواسم به این مخلوقات خدا هم باشه .والا

فقط خودم میخوام بدونم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تسلیت ایام سوگواری





بسم الله
دوستای گلم ، عزیزای خوبم ، این عزای حسینی رو به همتون تسلیت میگم و از تک تکتون التماس دعا دارم .
تو این روز و شب ها اگه حال خوشی بهتون دست داد و معنویتتون زیاد شد منم از یاد نبرید .