همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

مربای لیمو ترش

نمی دونم شما ازین مربای لیمو ترش بدون پخت تا حالا درست کردین یا نه ؟

من یه شیشه کوچیک خالی پیدا کردم بعد دیدم لیمو ترش تازه هم دارم ، به فکرم رسید ازینا درست کنم .

ببخشید کیفیت عکس هام خوب نیست چون از نزدیک عکس گرفتم دوربین رو تنظیم درستی نکرده بودم .

حالا بریم سر توضیحات درست کردنش :

لیمو ترش ها رو از وسط نصف می کنین .البته می تونید ورقه ورقه هم بکنید .بستگی به میل خودتون داره .



با توجه به ظرفی که براش در نظر گرفتین یه لایه از لیمو رو ته ظرفتون می چینید .من چون لیمو ترش ها رو از وسط نصف کردم مجبور بودم جوری بگذارم که صاف بمونه ولی اگر ورقه ورقه کردین کمی هم کج شد عیبی نداره .

بعد رو یلیمو ترش ها شکر میریزین .جوری که تمام سطح آن پوشیده بشه .و بعد لایه بعدی و دوباره شکر



به همین راحتی و آسونی .تا جاییکه ظرف پر بشه . 


  



در ظرفتون رو می بندین و میگذارین یک ماه (‌کمی کمتر )  جلو آفتاب بمونه . زمان آماده شدنش بستگی به گرمای محیط و آفتابی که بهش می تابه داره .

آماده شدنش هم به این ترتیبه که کاملاً‌رنگش عوض میشه و شکر ها آب میشن و به صورت شیره در میان . قابل توجه چایی خورها : برای پاییز که لیموی تازه نیست با چایی می چسبه .

مامان قبلنا هر سال درست میکرد اما من تا حالا خودم درست نکرده بودم ، برا همین یه کم به شکل نمونه برای همسر جان درست کردم .بهشم قول دادم که خوشش خواهد اومد و پشیمون میشه چرا بیشتر براش درست نکردم .

به امتحانش می ارزه .

ممنونم دوست جونای گلم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کادوی تولد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ملالی نیست جز بی خوابی

اگه پستی نمی نویسم و چیزی نمیگم ، فکر کنم بخاطر ماه رمضون و روزه داری و بی حالی و کسلی اش باشه .

وگرنه خدا رو شکر زنده ام و روزگار هم بر وفق مراده .

همش کمبود خواب دارم ، چون شبها معمولاً زود زود بخوابم میشه 12:30 ، سحر هم بیدار میشم ، بنابراین در تمام روز بی حس و حالم .

نماز روزه های شما قبول دوست جونای گلم .

راستی گفته بودما که اچید یه مادربزرگ داره که ماما بوده و سالهای سال تو بیمارستان و بعدش هم خونگی به این کار مشغول بوده .

انقده ماه و گل و عشقه که من به اندازه مادربزرگ خودم دوستش دارم خدا بهش عمر بیشتر و باعزت بده .

دیروز پدرشوهرم زنگ زده به همسر میگه مادربزرگ برات پول کنار گذاشته ، خبر دار شده تو برای کارت رفت و آمد میکنی گفته پول راهش با من .

چونکه همسرم در پی اون دست اندازهای کاری ، محل کارشون از شهر خودمون عوض شد و رفت و آمد میکنه . البته با دوستاش به نوبت ماشین می برن و  خیلی فشار مالی بهمون نمیاد . اما خوب اون ماهیانه ِ مادربزرگ بیشتر از کرایه ماشینیه که قراره پرداخت کنه .

هرچی هم بهش میگیم نمی خوایم میگه نه که نه .

حالا این مادربزرگ عشق نیست ؟

نه اینکه بگم فقط فکر مسئله مالی اش هستم نه ،البته دروغ چرا ، کی از پول بدش میاد  اما همین که یه پیرزن 70، 80 ساله این درک رو داره که وقتی کمکی از دستش بر بیاد دریغ نکنه ، آدمو شرمنده میکنه .

البته منم همیشه سعی می کنم در قبال این کارهاش جور دیگه جبران کنم ، دوست ندارم زیر دین بمونم اما محبت های اون کجا و محبت های من کجا .

خدا همه مادربزرگ ها و پدربزرگ های گل و مهربون رو برامون نگه داره .

اما فردا

فردا هم تولد عشقمه ،‌ همسر نازنینم ، همیشه مهربون من .

به امید خدا فردا هم سپری بشه ، زندگیمون یه روال عادی به خوش بگیره . ناشکری نباشه ، اما از ابتدای ماه رمضون بنده کاری به جز روزه داری نکردم .نه دعایی نه قرآن خوندن مرتبی نه هیچی ، چرا ؟به علت مهمونی های پیاپی.

روز اول ماه رمضون مهمونی دوره ای مامانم بود .40 یا 45 نفر مهمون داشت .

روز دوم ، مادرشوهر گفت : تشریف بیارین افطار منزل ما .

روز سوم ، تولد خودم بود که مثل همیشه با تولد اچید برگزار شد و مامان اینا ( دو طرف ) اومدن .البته با وجود اینکه افطار آماده کردم اما گفتند چون سرکار میری افطار مزاحمت نمیشیم .بعد افطار تشریف آوردن .

روز چهارم ، خواهرم از تهران اومد و در نتیجه ، بعد از سرکار رفتیم خونه مامانم ، که خواهر جانمان رو هم زیارت کنیم .

روز پنجم ، چون خواهر از عید نیومده بود ، شب مهمونش کردم و از عصری در تدارک افطار و شام بود .

روز ششم ، که دیروز بود ، به حول و قوه الهی تا غروب در منزل بودم و جمع و جور مهمونی شب قبلش رو داشتم اما غروب رفتیم خونه برادرم که تازه این خونه رو گرفته .خودش گفته بود من که وسایل رو میگذارم شما بیاین نظر بدین و جای وسیله ها رو معلوم کنین .منم دیدم روزی غیر از جمعه نمی تونم برم .

امروز هم به امید خدا افطار خونه مادرشوهر هستم ، چون هفته گذشته چندین بار زنگ زد بنده خدا . خداییش همش زنگ میزنه میگه از سرکار میاین فکر افطار نباش .بیاین پیش ما .

فردا شب هم که تولد نازنین همسرمه ، دوستامون تو نوبت هستن تا بیان پیشمون .

خدایا بازم میگم ناشکری نباشه ، شکرت .شکرت که این مدت سرم به مهمونی و اینا گرم بود و همه اش خیر و شادی بود .شکرت .

راستی نماز روزه هاتون قبول درگاه حق .طاعاتتون مقبول .التماس دعا از همتون دارم دوستای گلم