همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

حرف های پراکنده

بسم الله

وای چقدر دلم برای اینجا ، برای درد و دل کردن و حرف زدن تنگ شده .

از مدتی که کارآموز اومده شرکت کار من بیشتر شده و فرصتی دیگه برام نمی مونه .خونه هم که میرم باز هم به کارهای خونه مشغول میشم و چون زیاد نمی تونم بشینم حتماً باید یه تایمی برای استراحت کامل اختصاص بدم .

این اواخر که هوشیاری نی نی ام زیاد شده متاسفانه برنامه خواب منم بهم خورده و  شب ها دیر می خوابم، ازین بابت ناراحتم .

چون شنیدم اگه مادر عادت به دیر خوابیدن داشته باشه نوزاد هم با همون ریتم عادت می کنه .همین الانش نی نی مون صبحها سر ساعت نماز با من بیدار میشه .گاهی به همسر میگم باید ساعت نماز صبحم رو عوض کنم تا نی نی گولو رو غافلگیر کنم

چند روز پیش مادرشوهر زنگ زد و گفت هی میخوام ازتون بپرسم اسمی انتخاب کردین یا نه ؟ که منم ازون جایی که به شما گفته بودم اعلام کردم .

مادرشوهر من ازون تیپ افرادیه که با چیزهای جدید و نو خیلی موافق ِ .و بسیار استقبال کرد .

تحلیلی هم که آورد گفت مثل اسم یسنا که چند سال پیش که شنیدم برای خیلی عجیب بود اما الان که تعددش زیاد شده عادی شده برام اینم به همون شکله .الآن شاید خاص و تک باشه اما برای چند سال بعد حتماً‌عادی تر میشه و خوبه .

خواهر شوهر هم که بین خودمون باشه از روز اول از وجناتش پیدا بود دلهره داره ما اسم مذهبی برای بچه مون انتخاب کنیم خیلی خوشحال شدم .اما پدر شوهر ، نکته جالب اینه که پدر شوهر اسم رو شنیده بود ! اونم چی وقتی که بچه بود .

یکی از کارمندان بابابزرگ همسر اسمش یونا بوده .بهمون گفت برید از مادربزرگ بپرسید اونم یونا رو شنیده .

حالا مونده خانواده خودم تا ببینم عکس العمل اونها چیه .

نزدیک یه هفته میشه پشت درد و پهلو درد اومده سراغم بخصوص شبها نمی تونم بخوابم ، با یک ساعت دراز کشیدن پهلو درد میگیرم .در حد وحشتناک .جوریه که دیگه ناله ام در میاد .دکتر که رفتم برای سونو گرافی از کلیه داد اما احتمال ناراحتی کلیه رو خیلی ضعیف دونست چون هیچ کدوم علائم دیگه کلیه درد رو ندارم .به احتمال قوی کرفتگی های عضلانی دوران بارداریه که اومده سراغم .جداً گرفتارم کرده ، دعا کنید زودتر خوب شم .اما ایم رویه تا آخر ادامه دار بشه بدجور کلافه ام خواهد کرد .

منم دعا می کنم همه مامانهای باردار این روزها رو به راحتی بگذرونن .

نظرات 7 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام رزماری جوون خدا بد نده حتما سرما خوردی تا میتونی خودتو گرم بگیر و مواظب باش رزماری زودتر برو سیسمونی بگیر دیگه تا سنگین نشدی بیا تعریف کن واسمون

سلام نسیم جونم .دعا کن این دردهام نمیگم قطع بشع چون خلاصه طبیعیه و بخشی از پروسه این دورانه اما لااقل قابل تحمل بشن برام .
به امید خدا اگه بارون ِ شهر من بهم اجازه بده این هفته برم برای خرید

صبا چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 03:40 ب.ظ

رزی جون این درد رو تقریبا همه دارن و هرچی هم جلوتر بری بدتر میشه
من الان گاهی نیم ساعت یه بار بیدار میشم و از درد به خودم مینالم
البته هست زمانی که من دو ساعت خواب باشم اما خب وقتی بیدار شم کلا اون قسمت از بدنم که رو تشکه بی حس میشه و نمیتونم تکون بخورم
درباره ساعت خواب نی نی زیاد تلاش نکن چون هر کار کنی اون ساعتش رو تغییر میده و بعد دنیا اومدن هم که معلوم نیست واقعا چه مدلی باشه و چه مدلی بشه(از تجربیات مادرهای دیگه)
ایشاله که باقی بارداری به سلامت بگذره

وای صبا جان پس طبیعیه ؟
راضی ام به این ولی درد کلیه نباشه که طاقت اون رو دیگه نداره .
البته الآن به قول تو دیگه دستم اومده وقتی 2 ساعت میخوابم دردم بیشتر میشه اما زیر 2 ساعت قابل تحمله .
بخوام نخوام دیگه ریتم خوابم نامرتبه .بس که شب ها دیر می تونم بخوابم و نیمه شب هم هی پا میشم

شیوا دالان بهشت چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:21 ب.ظ

رزماری جام اشالا حالت بهتر میشه و روزای بارداری خوبی رو سپری میکنی . راستی وزنت چطور بود ؟ دکتر راضی بود ؟ وقتی داشت سونوگرافی میکرد میشد بچه رو تشخیص داد ؟

شیوا جان سلام .
ممنونم .ان شاء الله به دعای شما .
وزنم به غیر از اون ماه اول که یهو 4 کیلو اضافه کردم و دکتر دعوام کرد ، دیگه با روند بهتری داره بالا میره .
کلاً تا الآن 7 کیلو اضافه کردم .دکتر چیزی نگفت .منظورت از تشخیص بچه چیه گلم .جنسیت یا وزن و این چیزها رو میگی ؟

شیوا پنج‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:53 ق.ظ

منظورم اینه که خودت فهمیدی چی به جیه ؟
اجزای بدن نی نی رو میگم خب

راستش اون دفعه قبل که فکر کنم نزدیک 1 ماه پیش بود رفتم سونو مونیتور به سمت من برنگردوند و من چیزی از نی نی ندیدم .فقط سه ماهه اول که رفتم تو مونیتور نی نی جان رو دیدم .انگار داشت شنا میکرد .دقیقاً دست و پاهاش عین شنا کردن حرکت میکرد قربونش برم .
به امید خدا نوبت شما بشه شیوا جونم

بهار (فرصت دوباره آفتاب) جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:36 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

امان از این دردهای عضلانی دوران بارداری مواظب خودت باش... همه این سختی ها تا وقتیه که نی نی گولی رو بغل کنی اونوقت که یه لبخند کج تحویلت بده همه دردهات یاد می ره یا وقتی بزرگتر میشه و هی بهت میگه مامان مامان

بهار جان خیلی وقت ها به این فکر می کنم که زنها عجب دل بزرگی دارن .با تموم وجود این سختی ها رو می پذیرن تا به قول تو به یه لبخند بچه شون برسن .خوشحالم ازینکه خدا بهم این لطف رو کرده .
ان شاء الله به همه زنان و دخترهای سرزمینمون این نعمت رو بده

فهیمه شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام عزیز دلم خوبی ؟
امیدوارم اینروزا زود تموم بشه و یونای عزیزمونو به آغوش بکشی و لذت بخش ترین حسو دنیا رو تجربه کنی
آره گلم گرفتگی عضلاته و زود گذره نگران نباش
دیگه مادر شدن سخته

سلام فهیمه جونی .الهی شکر که بهترم .ان شاء الله .
بله گرفتگی عضلانی بود .چون بعد چند روز خیلی کم شد دردش و منم تقریباً فهمیدم چه جور با این دردها کنار بیام .
دیگه مادر شدنه و بهشت زیر پا و این صحبت ها دیگه .البته اگه لیاقتش رو داشته باشیم

برای تو یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:16 ق.ظ http://dearlover.blogfa.com/

سلام
انشالله که بارداری خوب و راحتی داشت باشی و این دردها از بین بره این روزها برای همه ما دعا کن برای منم ویژه
خدا رو شکر که از اسم انتخابیتون خوششون امده

سلام عزیز دلم .
ممنونم خانمی .الحمدلله اون شدت دردهام خیلی کم شده .یا شاید یاد گرفتم باهاشون کنار بیام .
چشم .به یادتون هستم عزیزم .
بله خدا رو شکر که خوششون اومد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد