همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

مهمونی خونه

چهارشنبه ، خدا رو شکر تونستم خیلی از کارهامو انجام بدم .همسر هم البته کلی از کارهایی که مال خودش بوده و انجامش دیر شده بود به پایان رسوند.خدا رو شکر همسر زمانیکه مهمون داریم خیلی بهم کمک میکنه. بخصوص از زمانیکه تو این شرکتی که الآن هستم کارمیکنم به دادم می رسه ، چون بعد از ظهر زودتر ازمن میرسه خونه. البته خودم هم توقعم رفته بالا و هی بهش میگم تو این کارو بهم کمک کن ، اون  کارو برام انجام بده . 

 درکل با همدیگه مهمون داری می کنیم دیگه .

مهمونی دیروز خیلی عالی بود و خدا روشکر به خوبی تموم شد .این مهمونی بخاطر خونمون بود. چند وقتی بود که میخواستم بچه ها رو دعوت کنم که این هفته فرصتش شد.قبل ماه رمضون خانم دوست همسرَ شیفت کاری آزاد نداشت .ماه رمضون هم که برای خودم سخت بود .تا اینکه موند واسه الآن. 

به همه هم خوش گذشت .صبح موبایلمو رو زنگ گذاشته بودم  ساعت 8:30 بیدار بشم ولی 7:40 خودم بیدار شدم و کم کم شروع کردم به کارهام.کارخاصی نداشتم ،برنج و سالاد و سه رنگ باقیمانده ژله ( چون 1 رنگش رو دیشب گذاشته بودم ).با خیال راحت شروع کردم چون بیشتر کارهامو دو روز قبل که تعطیل بود انجام داده بودم.غذا هم که چنجه و جوجه بود که همسر انجام میداد.

بچه ها ساعت 2 رسیدن .چون خانم یکی از همکارای همسر امروز شیفت داشت و می دونستم 12 تعطیل میشه و بقیه هم گذاشتن با همدیگه اومدن.مردا همه رفتن پایین کباب بزنن .ما هم نشتیم حرفای زنونه زدیم و تند تند سفره گذاشتیم.ساعت ۳ میشد که ناهار خوردیم. 

برا ناهار سالاد کلم خوشگلم رو که آوردم و در انتها ژله 4 رنگ که لابه لاش لایه هایی با بستنی داشت ، کف همه برید.بخصوص اون عروس خانم ها که گفتم ، سر سفره دستور ژله رو ازم خواستن که گفتم بعد غذا میگم بهتون. خدا روشکر غذا کم نیومد. همه سیر شدن.(از اونجا فهمیدم که وقت شام هم کسی غذا میل نداشت ) .

بعد از ناهار کادویی بچه ها را بازکردیم.که اینها بودن . + ، + ،‌ + ‌، ‌+ .

اولش زیاد خوشم نیومد ولی کنارهم که گذاشتم قشنگ شدن.

غروب دیگه بزور آقایون رو از خواب بیدار کردیم و رفتیم بیرون . آخ که چقد بیرون های دسته جمعی مزه میده . بخصوص که هم خودت با اکیپ خانم ها جور باشی هم همسر با آقایون .

جمعمون واقعاً جمع راحتیه . هر کس حد خودش رو می دونه و من از این خیلی خوشحالم . شوخی های بی مورد ، رفتارهای عجیب ،‌حرف هایی که جاش نیست ، خودرأیی ،  اصلاً این چیزا در کار نبود . چیزایی که منو خیلی آزار میده . جمع همکارا خیلی خوبه و ما خانم ها هم با هم خوش می گذرونیم .میشه گفت بین ما 5 نفر کسی نیست که اخلاق خاص داشته باشه نشه باهاش سر کرد.

شب کلی اصرار کردم که بچه ها شام هم بیان دور هم یه چیزی بخوریم اما چون فردا هم باید سرکار میرفتن وهم یکیشون 2 تا امتحان داشت رفتن.ساعت 9 شب بود که من و همسر هم رسیدیم خونه . واقعاً خوشحال بودم ازینکه 1 روز خوب رو داشتیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد