همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

دلتنگی های من

من دوتا داداش دارم که هردو ازم بزرگ تر هستن .

من کلا ً از بچگی ام با برادر بزرگم عیاق تر بودم  . شوخی هامون با همدیگه حال و هوای خاص خودمون رو داشت و برادر کوچیکم ، یه کم جدی تر ه . من و داداشی ( کوچیک بودیم به برادر بزرگمون داداشی می گفتیم ) بی اغراق بگم شب و روز تو سر و کله هم می زدیم و برادر کوچیکه فقط نظاره گر بود . من هرگز جرات نداشتم و ندارم شوخی هایی که با داداشی می کردم با اون بکنم .آخه از شوخی ها ناراحت میشد ولی من و داداشی هیچی از هم به دل نمی گرفتیم.

مثلاً یه روز  که واسه مامان تخم مرغ خریده بود ، شوخی شوخی یکی توسرم شکوند . یا مثلاً صورتم  رو یه روز توی یه کاسه بزگ ماست زد . هرجا مسافرت می رفت حتی کاری ، فقط واسه من سوغات می آورد . البته الآن هم همینطوره.

منم واقعاً از ته دلم حتی بیشتر از بابانم دوسش دارم. چون خیلی جاها برا من پدری کرد.

اون وقت هاه که دائم با هم سر و کله میزدیم و شوخی و ... مامانم همیشه می گفت : خدا کنه یه شوهری گیرت بیاد که مثل برادر کوچیکه جدی نباشه وگرنه دوروزه طلاق !!!

خدائیشم من تحمل یه آدم همیشه خشک و جدی رو ندارم .و خدا رو بینهایت بار شکر که همسری هم اهل شوخی و پایه شیطنت های من هست . اوایل هم که با هم آشنا شده بودیم کم کم که شیطنتهای منو می دید تعجب می کرد و خیلی خوشش می اومد که یه دختر اینجوری باشه . چون رابطه خودش با خواهرش مثل من و برادر کوچیکه بوده و رفتارهای من زیاد شبیه خواهرش نبود.

الآن دیگه بازیگوشی هام با برادرم رنگ و شکل دیگه گرفته و من به اقتضای زندگی ، شیطنت هامو با همسری تکرار می کنم.الآن دلم همون پریدن های  رو تخت ، میوه گاز زدن ها ، وشگون ها ، خیره شدن تو چشم هم ، بغل های محکم جوریه که نفسش بند میاد و ...خیلی کارهای مختص خودمون رو می خواد . دلم همسریم رو می خواد .

 کمی کلافه هستم .

حکایت دلتنگی من واسه همسر ، حکایت این عشق بازی هاست .که در ظاهر بازیگوشیه ولی تمام احساسم رو نثارش می کنم و انرژی ام صد برابر میشه . جایگزینی نداره آقای من . برا من تو دنیا یکیه و تکرار نشدی .

تنها کسیه که تنهایی من رو می تونه پر کنه .

این دور شدن ها هم بد نیست .قدر همدیگه رو بیشتر می دونیم. لااقل که واسه من اینطور .

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مونا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ

الهیییییی عشقتون مستدام! :)

مرسی مونا جون .ممنون که سر می زنی.خوشحالم می کنی. شما از خودت چیزی نمی گی بیشتر باهات آشنا بشم عزیزم

بهار (فرصت دوباره آفتاب) چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

هنوز از ماموریت نیومدند؟! چقدر خوبه این شیطنت ها

نه بهار من ایشالا آخر هفته . خیلی خوبه . بازهم از خاطرات بازیگوشی هام می نویسم

مینا چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

سلام..این چند جمله ی آخرت منو یاد شوهر خودم و شیطنت هامون انداخت..
ممنون که آرامشم رو بهم یادآوری کردی

خواهش می کنم مینا جون . خوش اومدی. وبت خوندم . هم سن هستیما !
بازم بهم سر بزن . بهت سر می زنم

مـریـَــــ♥ـــم 웃❤유 مــــ♥ــهد پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://classiclife12.blohga.com

تو شاهکار خالقی....

تو شاهکار خالقی....
تحقیر را باور نکن....
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش.......
زیبا و زشتش پای توست......
تقدیر را باور نکن.....
تصویر اگر زیبا نبود.......
نقاش خوبی نیستی . . . .
از نو دوباره رسم کن.......
تصویر را باور نکن....
خالق تو را شاد آفرید.....
آزاد آزاد آفرید......
پرواز کن تا آرزو........
زنجیر را باور نکن........

مرسی مریمی.می بوسمت

فنچ بانو پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

دوری و تنهایی فرصتیه برای فکر کردن به تمام لذت ها و قشنگیهای زندگی که شاید گاهی آدم قدرشونو ندونه و براش عادی بشن...
آخ... منم دلم تنگ شد چقدر برای حبه ام... ما هم خیلی شیطونی عشقولی می کنیم... الان تلفنی و ایمیلیه که اینجوری که نمیشه آدم خودشو بندازه تو بغلش یا فشششششششارش بده

الههههههههی. جانم فنچ بانوی مهربون . خدا حبه ات رو برات حفظ کنه .می بینم که کم کم همه دارن رو میکنن که شیطنت تو وجودشونه . باریکلا زندگی یعنی همین شادیها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد