همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

بازگشت به خانه

سلام . بعد از یک هفته برگشتم خونه .

الآن که سر کارم ، چشمام بدجوری از خواب  می سوزه ، اما کارهای عقب افتاده یک هفته شرکت و خونه ، رو سرم ریخته و فکر نکنم تا آخر هفته بتونم یه استراحت کامل داشته باشم.

دیشب که رسیدم ، خونه رو نگاه می کنم میبینم کثیف شده ، جالبه کسی هم که نباشه گرد و خاک همه جا تشریف داره .واقعاً نمیشه خونه رو حتی 1 هفته ول کرد .

از سفر بگم ، که خوش گذشت .تقریباً خیلی .استانبول شهر قشنگی بود و جاهای سیاحتی واقعاً قشنگی داشت اما متاسفانه بخاطر ارزش پائین پول ما ، هزینه ها فوق العاده بالا بود. اصلاً نمیشد خرید کرد. نه فقط من بلکه میشه گفت 95 ٪ کسایی که دیدم خرید نکردن . چون دقیقا ً هر چیزی که تو ایران خودمون هست اونجا 2 الی 3 برابر بود و به نظر من اصلاً ارزش نداشت که صرف خرید کردن ، آدم پولش رو حروم کنه . میشه گفت با هرکی که صحبت می کردیم متفق القول همه می گفتن حاضریم این پول رو تو مملکت خودمون خرج کنیم و اونجا خرید کنیم .

برندهای معروف هم که قیمتش معلوم بود . چون ما برای گردش رفته بودیم و هتلمون هم تقریباً قسمت گرون شهر بود تمام فروشگاه های اطرافمون برند های معروف دنیا بودن . ما هم که خرید کلی نداشتیم یا جاهای که بصورت عمده می فروختن نرفتیم واسه همین اصلاً اصلاً نشد که چیزی بخریم. الآن دیگه قدر همه فروشنده هامون رو می دونم و با سپاس تمام ازشون خرید می کنم و بجای چونه زدن واسه تخفیف ، یه پدر آمرزی بهشون می گم .

راستش حتی سوغات هم نخریدم . امروز باید برم واسه شرکت و مادر شوهرم اینا یه چیزی بگیرم و یه جورایی سمبل کنم که باور کنید سوغاتتون ته چمدون بود دیشب هم دیر وقت بود نتونستم از چمدون در بیارم. حال خدا رو شکر بقیه فک و فامیل ازم دور هستن تا ببینمشون فرصت دارم که برم سوغاتی براشون بگیرم !

در کل تجربه خوبی بود .سر فرصت توضیحات بیشتری می دم .

آخیش ... دلم واسه ایجا تنگ شده بود . هیچ کجا خونه آدم و شهر و کشورش نمیشه . با همه بدی ها و خوبی هاش .......


پی نوشت : دیشت دچار دوگانگی شخصیت شده بودم . نیمه های شب از خواب پاشدم . پرده رو زدم کنار هرچی فکر می کنم این ساختمان روبروم ، ساختمان کدوم هتل بود یادم نمیاد . عجیبه که تو اون خواب و بیداری با خودم می گم چه خیابون های تمیزی ، چه پنجره های شفافی ! که فک کنم بعد از دو سه ثانیه فهمیدم کجام . اینه که مرغ همسایه غازه . تو خواب و بیداری هم ذهنیتم این بود که خیابون های اینجا کثیفه ؟!

خوبه حال 4 روز اونجا بودما !!!.......

مثل اون دختره که تو فرودگاه استانبول می گفت یه هفته روسری سرم نبوده الآن برام سنگینه ! نمی تونم روسری رو سرم تحمل کنم . اون یکی هم گفت آره منم همین جوریم .


نظرات 3 + ارسال نظر
بهار (فرصت دوباره آفتاب) یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

سلام خوش اومدی.
من که هر وقت می رم مسافرت کسی بهم میگه سوغات چی شد! میگم من دائم السفرم سوغاتی بر من واجب نیست. به نظر من یه جعبه شکلات بگیر بگو شکلات های ترکیه خوشمزه است و بقیه چیزها هم گروون بود...

اتفاقاً خودم هم همین نظر رو دارم . واسه دفتر که حتماً شکلات میگیرم .آخه صورت خوشی نداره واسه دو تا همکار مرد که هردوشون هم مجرد هستن چیزی غیر از خوراکی بیارم . نتیجه اینکه فقط شکلات می گیرم . مرسی گلم

کلاسیکـــــــ چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ http://classiclife12.blogfa.com

بغض تو چشمام رو ببین

خدایا دلم گرفته بیا بریم قدم بزنیم....
بغض از من
بارون از تو...

ممنون . چقدر زیبا .........

کلاسیکـــــــ چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ http://classiclife12.blogfa.com

رسیدن بخیر دوست خوبم

مرسی دوست جون من . تو خوبی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد