همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

بازی وبلاگی


ممنوم از ساناز خوبم ، بخاطر دعوت من به این بازی

راستش من وبلاگ نویسی رو برای اینکه تنها نباشم و دوستانی جدید پیدا کنم شروع کردم و صد البته که الآن به اون مقصودم رسیدم و ازین بابت کلی خوشحال هستم .

من یه خواهر و دو تا برادر دارم که هرسه نفر ساکن تهران هستند .همسریم هم یه خواهر داره که اونم تهرانه .

یه عمه ، یه عمو و یه خاله دارم که هیچ کدوم توی شهر ما نیستن .

دوران دبیرستان تعدادی دوست همشهری بودیم که حلقه دوستیمون بعد از اتمام درس هرکدوم از ما یابه علت ازدواج یا کار از هم گسسته شد .چون یا دوستان از شهر ما رفتند یا از کشور .

دوستان دوران دانشجویی ام هم که در جریان هستین علیرغم میل باطنی ام به علت پاره ای مشکلات دیگه ادامه رابطه ام باهاشون میسر نبود .

محل کارم هم که همکار  خانم ندارم که لااقل با اون طرح دوستی بریزم .

در نتیجه من موندم و همسرم .

مدتها از اینکه دوست صمیمی نداشتم اذیت میشدم ، کسی که روزانه باهاش درد و دل کنم و سرم باهاش گرم باشه .با هم بیرون بریم ، خرید های زنونه ،‌ مهمونی های زنونه .اما کسی نبود و نبود.

مدتی که سرکار وقت آزاد داشتم اوایل وقتم رو صرف کارهای فتوشاپ عکس هام میکردم .یه دوره ای با اون کارهای فتوشاپی سرکار خودم رو مشغول میکرد و انصافاً به لطف عکس هایی که برادرم ازم میگرفت و خودم روش کار می کردم یه آلبوم جدید از عکس هام درست کردم . مدتی بعد از کار فتوشاپ خسته شدم و به دنبال اون ماههای متمادی هر روز وقت آزادم توی شرکت رو با خوندن سایتهای خبری میگذروندم .تا اینکه اتفاقی یه وبلاگی رو دیدم و شروع کردم به وبلاگ خوندن .

تا چندین ماه یه تعداد وبلاگی رو می پسندیدم به صورت خواننده خاموش دنبال میکردم .به معنای واقعی یعنی تمام آرشیو طرف رو می خوندم ، تمام نظرات رو می خوندم و خلاصه تعاملات اون وبلاگ نویس رو دنبال میکردم .که صد البته به دوستیهایی که داشتند غبطه هم می خوردم .تا اینکه خودم یه روز تصمیم گرفتم منم شروع کنم به نوشتن .اول فکر کردن باید منتظر زمان خاصی باشم برای شروع نوشتن ،‌که بعد دیدم زمان خاص یعنی چی ؟ این ما هستیم که زمانها رو خاص می کنیم .تا مدتی هم فکر میکردم مطلبی برای نوشتن ندارم .اصلاً فکر میکردم حتماً باید یه چیز خاص بنویسم ، که باز هم با خودم فکر کردم که چیز خاص یعنی چی ؟ خاطرات هر روزه ما اگر نگاهمون بهش عوض بشه میتونه یه اتفاق جدید و قشنگ توی زندگیمون باشه .

شروع کردم به نوشتن و کم کم تعداد دوستام بیشتر شد .

وقتی به همسریم گفتم خیلی خیلی استقبال کرد و کلی تشویقم کرد .

در کل اصلاً دنبال این نیستم که آمار بازدید وبم بالا باشه ، یا لیست دوستانم بالا بلند بشه . من دنبال یه تعداد دوست بودم که باهاشون حرف بزنم و حرف های اونها رو بشنوم که خدا رو شکر توی این دنیای مجازی بهش رسیدم . تو این مابین هم هر روز ممکنه با تعدا افراد بیشتری آشنا بشم که اون هم برام جای بسی خوشحالی و شعف هست .

من واقعاً دوستتون دارم . ازینکه راحت با شما حرف میزنم و ازتون کمک می خوام و یا می تونم بهتون کمک کنم احساس شادی درونی ام دوبرابر میشه .

حالا دلم می خواد بدونم فنچ بانو وفهیمه جون و شیوا خانم چرا شروع کردن به وبلاگ نویسی ؟

نظرات 10 + ارسال نظر
ساناز سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ق.ظ http://yek-mosht-khatere.blogfa.com

سلام.ممنون که تو این بازی شرکت کردی.امیدوارم بهترین خاطرات رو تو این وبلاگ ثبت کنی

مرسی سانی جون . منم امیدوارم شما هم همیشه خاطرات خوبی داشته باشی

محبوبه سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ب.ظ http://mzm70.blogsky.com

سلام عزیزم بازی جالبی بود و دلایل جالبی داشتی خیلی خوشم اومد

آره عزیزم .منم دعوت شدم به این بازی شاید بچرخه به شما هم برسه

شیوادالان بهشت سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ

انشالا روز به روز به تعداد دوستات اضافه بشه و همه صغحات وبلاگت پر باشه از خبرای خوش و موفقیت و سلامیت شما و خونواده ت .
چشم منم هم بازی میکنم دوست خوبم

مرسی عزیز دلم .ممنون که بازی رو دنبال می کنی

م(خط خطی) سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.khatkhati-92.blogfa.com

سلام عزیزم
وبلاگ نویسیتو خوندم
خوب کاری کردی
پس از تنهایی درومدی
راستی فهیمه رو من دعوت کرده بودما!!!

نمی دونستم شما فهیمه رو دعوت کردی .پس معلومه فهیمه کلی طرفدار داره

ارغوان سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.tashasho.blogfa.com

سلام عزیزم گفته بودی چطور لینگ کنی برو تو قسمت پیوندهای وبلاگ ااز سمته چپ اول ادرس وب سایت و بنویس خیلی دقت کن بعد هم سمت راست اسم خاطرات خانوم خونه رو با فارسی بنویس

منتظرتم بهم بگو چی کردی

نه گل من منظور من لینک توی گودر بود .امروز لینکت کردم .منتهی نمی دونم چه مشکلی بود که چند روز پیش اصلاً لینک وب شما رو باز خطا میداد

فهیمه سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:23 ب.ظ http://jojofahim.blogfa.com

من خودم یکی دربست مخلصتم و از طرفداراتم
چشم منم مینویسم خانومی

تاج سری خانم .ممنونم ازت عزیزم .امروز اصلاً وبتون نمی تونستن بازکنم و نظر بذار .ایشالا فردا میام نظراتم رو به سمع و نظرت میرسونم

مینا سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

سلام..
ماجرای جالبی بود
خوب چرا چند تا کلاس ورزشی و زبان و هنری نرفتی؟ آدم دوستهای خوبی از این جاها میتونه پیدا کنه!

سلام خانمم.
تایم کاری من سال گذشته 8 تا 12 و 2 تا 6 بود .دیگه بعد از تعطیل شدن رمقی برام نمی موند تا بخوام کلاس برم .اون زمان هم باید اختصاص می دادم به بودن کنار همسرم ، درست کردن ناهار و شام و کارهای خونه.امسال دیگه یک سره تا 5 سرکار می مونم بازهم غروب وقت زیادی ندارم .بخصوص که کار ما اونجور نیست که وقتی 5 شد همه چیو جمع کنیم بزاریم برای فردا .اگه کار عجله ای باشه باید تمومش کنیم .مثلاً تابستون من اگه زود تعطیل میشدم 6:30 بود .روزهایی میشد روزه هم بودم و تا افطار سر کار می موندم

مامان علیرضا چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

از خوندن نوشته هات لذت میبرم، میدونستی زیبا مینویسی؟ دلایات هم به نظرم وب و منظقی هستن و قابل تقدیر
موفق باشی دوست خوبم

میدونی چرا این وری دارم میخندم ؟
چون به شکل وارونه چسبیدم به سقف .بس که خوشحالم کردی و ذوق مرگ شدم از تعریفت خانم گل
ممنوم از محبت شما

ساناز چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ http://yek-mosht-khatere.blogfa.com

سلام.خوبی؟میدونم این چند روز انقدر تو حال خودشه که به اینجا سر نمیزنه اما لازم داشتم یه جوری حرفامو بهش بگم.هر چند که حضوری امکانش نیست .گفتم بزار اینجا واسه اروم شدنم فقط بنویسم.

خیلی کار خوبی کرده .دیر یا زود بخوبه ،‌باز هم خوبه و تاثیر میذاره روش .خیلی با آرامش نوشته بودی سانی .حرف دل بود

شیوادالان بهشت چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ

تو بازی شرکت کردم دوستم

ممنون عسیسم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد