همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

دنیای کوچک و زودگذر ما


امروز ،  از اون 24 ساعتهایی که کاملاً کوچکی دنیای اطراف و به طبع اون بی مقدار بودن این دنیا و دست و پا زدن های بی مورد خودم رو برای حوائج دنیوی ام رو حس می کنم و نادم هستم چه جور .....

پریروز که رفته بودیم خونه مادرهمسر ،‌خبر داد که یکی از اقوام پدر شوهر سکته مغزی کرده و الآن توی کما ست . پسرخاله بابای آقای همسر .من این آقا رو فقط یک بار اونم جلوی درب مسجد جمکران دیده بودم . منتهی تعریف زیادی ازش شنیده بودم .دیروز هم مادرشوهرم که داشت از سکته اش میگفت ،‌فقط حرفش این بود که انسانی به تمام معنا پاک و خداپرست هستش و آزارش به مورچه هم نرسیده .ما که اونجا بودیم با همسرش تلفنی صحبت کردن .گویا بنده خدا فشارخون داشته که نسبت بهش بی توجه بوده و همین باعث سکته اش شده .خانمش میگفت برای نماز شب بیدارش کردم که حالش بد بود و بقیه دردسرهاشون رو گفت .

خدا به همه شما و خانوادتون عمر با عزت بده ، دیروز به رحمت خدا رفت .

من معمولاً زمانیکه درگیر فوت یکی از آشناها میشم ، یه 24 ساعتی حالم یه جوری میشه .

بخصوص که دیشب با آقای همسر رفتیم دکتر برای درد کمرش که مدتیه داره آذیتش می کنه .دکتر گفت مشکوک به دیسک هست .یعنی تمام علائمی که آقای همسر خوبم براش توضیح داد نشانه های دیسک بود .و چون دیسک گردن هم داره گفت بعید نیست که دیسک کمر هم بگیره .دو سه روزی براش استراحت نوشت که بعدش بره MRI تا نظر قطعی تری بده .

دیشب تو راه برگشت ، دوستش زنگ زد و گفت برنامه هفتگی فوتبالشون  تغییر کرده .آخه همسرمن قبلاً به شکل حرفه ای فوتبال بازی میکرد .تا همین چند ماه پیش که کتفش آسیب دید و فقط هفتگی با دوستاش میرفت بازی .

گاهی اوقات همین فوتبال رفتن هاش منو اذیت میکرد .حتی برای مربیگری هم دعوت شد ،‌ یه مدتی هم برای تمرین نوجوانان رفت ولی چون با غرغر های من مواجه شد خودش کنسلش کرد . گاهی اوقات از نبودش اذیت میشدم اما میدونم که عاشق فوتبال و دست خودش نیست .دیشب که دوستش زنگ زد وقتی درجوابش گفت مشکلی ندارم جز دیسک کمر ! من زدم زیر گریه .

تمام زندگی مشترکمون اومد جلوی چشمم .که چقدر همسرم براش فداکاری کرده .تمام زحمتاش . جیگرم داشت کباب میشد.تصور اینکه بخواد درد بکشه یا مشکلش در آینده بیشتر بشه داشت دیوونه ام میکرد .بغضم تمومی نداشت.
فقط حرفم این بود که تو چرا ؟ تو که اضافه وزن نداری ،‌ورزشکار هم هستی .شاید بخاط اون چند ماه کار سختت توی کارگاه بوده . یا بخاطر جهاز آوردن من و بعدش هم 2 بار اسباب کشی که داشتیم .در مجموع 3 بار وسائل منو حداقل توی خونه که جابجا کردی . یعنی مسبب تمام دردات من هستم .

قربونش برم خیلی دلداریم داد ولی من آروم نمیشدم .

از قبل با پدر و عموش قرار گذاشته بودن ساعت 3 صبح حرکت کنن به سمت تهران برای تشییع جنازه پسرخاله باباش .با وجود اینکه می دونستم باید نیمه شب بیدار بشه اما ته دلم آروم نبود که بگذارم بخوابه. شب آنچنان بغلش میکردم که دلم نمی خواست  صبح بشه .دلتنگیم تموم نمیشد .فکر یه لحظه نبودش یا حتی یه لحظه بیماریش داره داغونم میکنه . دلم برای تک تک لحظه هایی که برای زندگیمون تلاش کرده میلرزید و اشک میریختم .همسر من به معنای واقعی بهم ثابت کرده که یه مرد باغیرت و تمام عیاره که برای زندگیش همه کار می کنه .

الآن هم که مثلاً روز استراحتشه رفته تهران .اون جریان فوت پسرخاله و کمر درد همسر ،‌واقعاً منو به فکر انداخت که تا تکون بخوری لحظه ها میگذرن و فرصت با هم بودن تموم میشه . و آدمی و جسم زمینی اش هیچ تضمینی نداره .

راستش دیگه برای سیزده بدر نمی خوام تاکید بکنم که با خانواده همسر نریم .داستانش طولانیه که از حوصله این پست خارجه . شاید بعداً مفصل تعریف بکنم فقط اینکه من از کسی کینه ای ندارم ولی دیگه حتی نمی خوام با رفتارم چیزهایی رو به دیگران بفهمونم .هرکس هرجور که میخواد از رفتارم استنباط کنه .

یادآوری  دلتنگی : امروز آخرین روزکاری است که من ساعت 2 تعطیل میشم و از بعد از تعطیلات دوباره تا 5 یا 6 باید سرکار باشم .

 

نظرات 10 + ارسال نظر
محبوبه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ب.ظ http://mzm70.blogsky.com

اول از همه خدا رحمتشون کنه و تسلیت میگم امیدوارم خدا بهشت رو براشون قسمت کنه

واقعا ناراحت شدم و میتونم بفهمم که چی میگی آخه همسری منم میگرن داره و چند وقت یکبار خودشو نشون میده و همسری خیلی زجر میکشه

ممنونم .خدا همه درگذشتگان رو بیامرزه .آره عزیزم سخته .من تازه دارم درک میکنم .ترسم از آینده است که بدتر ازین نشه

لبخند بانو یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:00 ب.ظ http://labkhandam.blogsky.com/

درکت می کنم رزماری جون...آدم وقتی به چشم یه ناراحتی و سختی رو می بینه واقعا درک می کنه که این دنیا خیلی بی ارزشتر از اونچیزیه که بخوایی براش خودت و اذیت کنی...البته منظورم بیشتر مال دنیاست و اینکه نسبت به دیگران کینه داشته باشیم و یا چیزای دیگه...
خدا پسرخاله پدر شوهرت و رحمت کنه...از آدمی یه اسم بد می مونه و یه خوب...پس چه بهتره که با خوبی آدم از این دنیا بره نه با نام بد...وقتی می شنوم یکی از دنیا رفت اونم با نام نیک خیلی براش خوشحال می شم...جدای از ناراحتی از رفتنش رضایت از خوشنامیش من و به آدما امیدوارم می کنه...و حتی به خودم می گم اگر اون تونست با خوبی کردن از دنیا بره پس منم می تونم و همین من و خوشحال می شکنه...
راستی ایشالا که واسه همسرت دیسک نباشه و با دارو این مشکل رفع بشه...رزماری توکل به خدا...خدا بزرگه...ایشالا که چیزی نیست...

دقیقاً همین طوره که میگی .خدا همه درگذشتگان رو بیامرزه .میدونی عزیزم خوب بودن و خوب مونده خیلی سخته .اینکه بتونی هم رضایت خدا و هم رضایت خلق خدا رو جلب کنی یه وقتایی واقعاً سخت میشه

پری یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:14 ب.ظ http://0o0o0o0o.blogsky.com

عزیز دلم درکت میکنم.ناخوشی عزیزترین هامون یکی از بدترین اتفاقاتی که میتونه بیفته.
امیدوارم همسریت روز به روز بهتر شه.ندار کار سنگین انجام بده.ورزش هایی هستن که مفیدن و فیزیوتراپی هم خوبه.درمان میشه خیالت راحت.
خوشحال میشم بهم سر بزنی

بله از بدترین مسایل میتونه باشه .
ممنونم بابت هم دردریت .منم امیدوارم چیز مهمی نباشه
چشم میام پیشت

مامان علیرضا یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
متاسفم خدا بیامرزشمون
احساس ترستو درک میکنم منم هر وقت کسی از نزدیکان فوت میکنن منقلبم تا مدتی
خدا همسرتو برات نگهداره
ایشالا بهتر بشه
نگرانیتو میفهمم اما ناراحتی کار ی رو درست نمیکنه عزیزم

ممنونم مهتاب جان .خدا پسر گلت رو براتون حفظ کنه .
ولی گاهی این تلنگرها لازمه ، مگه نه ؟ که به خودمون بیایم و حواسمون رو جمع کنیم.
بله ایشالا که بهتر بشه

ساناز یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
بابت فوت یکی از اقوام شوهرت بهت تسلیت میگم.
در مورد کمردرد همسرت هم ناراحت نباش .انشالله با چند روز استراحت خوب میشه و احتیاج به عمل و خوردن مسکن نیست.نگران نباش.
در مورد 13 بدر هم باید بگم عزیزم برو باهاشون.انشالله رفتاراشون عوض شده و باعث رنجش تو نمیشه.
عزیزم بابت به پایان رسیدن تعطیلات هم باید بگم انشالله سلامت و شاد باشی که ساعتهای کاریبرات زود بگذره.

مرسی ساناز خوبم ازین همه انرژی مثبتی که بهم میدی .ممنونم گلم

فنچ بانو دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه...
عزیزم... به خدا توکل کن... خدا همسریتو حفظ می کنه... من مطمئنم این فقط یه تلنگر بوده برای تو تا اون حس بد و کینه های قبلیتو از دلت پاک کنی... انشالله نتیجه MRI خوب باشه... نگران نباش و دعا کن...

خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه .
بله یه تلنگری که واقعاً لازم بود .میدونی احساس کینه نداشتم ولی میخواستم بهشون بفمونم که ناراحتم ولی انگار همین حس هم کینه بود که خدا رو شکر بیخیالش شدم
ممنونم فنچول من

سمیرا دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:09 ب.ظ http://dasthaee-namaree.blogfa.com

آخیییی.میدونم خیلی سخته ولی سعی کن با ابراز ناراحتی ی بار اضافه رو دوش همسرت نذاری.خیلی هم وحشتناک نیست شوهر خواهرمن توی 30 سالگی دیسک کمرشو عمل کرد الان هم خدا روشکر هیچ مشکلی نداره.

آره سعی کردم خودم رو محکم تر کنم . امیدوارم که به عمل نکشه و با استراحت خوب بشه

بلورین چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ق.ظ http://boloorin.blogsky.com/

سلام دوست عزیزم...
مدت هاست خواننده وبلاگتون هستم...اگر دوست داشته باشید من و لینک کنید من هم شما رو لینک کردم با اجازه...

سلام خانم بلورین .
ممنونم که مدتهاست وب من رو دنبال می کنین .حتماً شما رو لینک میکنم

کلاسیکـــــــ چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:27 ق.ظ http://classiclife12.blogfa.com

سلام عزیزم

خوبی؟

اول اینکه تسلیت میم این مصیبت رو.

و اینکه اینقدر خودت با فهم و منطق و کمالاتی که میدونم میدونی ونیازی نیست منم حرفی بزنم...

فقط میتونم باهات ابراز همدردی کنم و واست صبر و آرامش رو خواهان باشم

دنیا همیشه پستی و بلندی داره و هیچ چیز غیر ممکن نیست؛ ایشالا ه همه چیز درست میشه غصه نخور

همیشه مثبت بیندیش...

سلام مریمی .مرسی عزیزم
مریم جون اینقدر منو خجالت زده نکن خانم گل .لوس که بودم ، لوس تر میشما !

ارغوان جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.tashasho.blogfa.com

سلام عزیزم اولا بابت فوت اشناتون تسلیت میگم خانومی خیلی ناراحت شدم همسرت اینطور شده ولی تو هم با ناراحتیت دردشو دبرابر نکن خدارو شکر کن فقط یه دیسک کمره سادس اونم خوب میشه من مطمئنم اخه شوهر عمه وعمه من هر دو دیسک داشتن طوری که خم میشدن راه میرفتن ولی عمل کردن واز منی که جوونم قشنگ تر کار میکنن وراه میرن انشالله همسره تو کارش به اینجا نرسه وبا استراحت رفع شه واسش دعا میکنم نازنینم خودتو ناراحت نکن فقط مراقبش باش تا استراحت کنه شبها روغن زیتون براش بمال خیلی موثره تو درد کمر

مرسی عزیزم .دیروز رفتیم MRI .جوابش این هفته آماده میشه .انشاءالله که به دکترش نشون بده چیزی نباشه .توکل بر خدا .ممنونم ازت ارغوان جونم که اینقدر به فکری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد