همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

رکورد شکستم !

یوهـــــــــــــــــــــــــــو

رکورد زدم

دیشب تا ساعت 23:05 سرکار بودم

تا حالا ، تا 8 سرکار بودم ،‌ شب عید تا 9:30 هم وایستاده بودم اما تا 11 شب ،‌ دیگه خداییش محشر بود .حالا صبح از نگهبان پرسیدم بقیه ساعت 12 به بعد رفتن .

ما دیگه عادت کردیم به این حرکات قریب الوقوع . یکشنبه بعد از ظهر مدارک شرکت در یک مناقصه رو آوردن برامون و فهمیدم مهلت تحویل مدارک دیروز هست !

حالا یکشنبه هم آقای رئیس جلسه کاری داشتند و رفته بودن مسافرت .

من و همکارم زدیم تو سر مدارک و آخ چه کنم راه انداختیم .

تا حالا تو تکمیل مدارک دو تا مناقصه من حضور داشتم .قبلیه فقط پر کردن فرم ها و توضیحاتش لازم بود .اما این مناقصه به جز پر کردن جداول و فرمها که اطلاعات رو می خواست ،‌ تمام مدارک رو ضمیمه لازم داشت .جمع کردن اون ضمائم بسیار بسیار وقت گیر شد .

من خودم غروب یکشنبه یه نگاه انداختم و قسمت هایی رو که ابهام داشت مشخص کردم .دیروز که آقای رئیس اومدن ،‌ البته اونم نمی دونست عمق فاجعه تا چه حد هست .ساعت حدوداً 10:30 بود که شروع کرد به خوندش .من یهو گفتم من اینا رو دیروز خوندم ،‌ این و این و این .... رو باید تهیه کنیم ...... که همون شد .

مسئولیت اصلی با همکارم ، نیکی بود .چون سابقه اش از من بیشتره .اما من طبق معمول که اگه کاری از دستم بر بیاد انجامش میدم کار رو به عهده گرفتم . توی محیط بیرون از کار و شخصی ام هم همینطورم .محاله کاری ازم بر بیاد و بی تفاوت باشم .

خلاصه از صبح هر کس یه طرف داشت کاری میکرد .دیگه از ساعت 3 به بعد کار اصلی شروع شد و تا 11 که کار من تموم شد و آقای رئیس گفت شما دیگه برو ، ما دیگه بقیه رو انجام میدیم .

همسر گلم هم از حدود 8 اومد دفتر و اونجا منتظرم بود . بنده خدا مثل همیشه هیچی نگفت .خدا رو شکر اچید( اسمی که خود همسری تو پست قبلی باهاش کامنت گذاشت و ازین به بعد با همین نام صداش میکنم ) خیلی همراهی ام میکنه و تا حالا نشده غر بزنه .

این بود خاطره یه روز پر کار .اما خوب خوشحالم .تجربه ای بود برای خودش


پی نوشت : اَچید ( به فتح الف ) تلفظ اسم خود آقای همسر هست در کودکی اش که خودش اینجور اسمش رو میگفته ! منم اغلب با همین اسم صداش میکنم .

نظرات 22 + ارسال نظر
شیوا دالان بهشت سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ق.ظ

خدا قوت رزماری جان
یه کم راجع به اسم هاتون بنویس
اچید
رزماری

مرسی گلم .
چشم الآن توضیح میدم

بهار (فرصت دوباره آفتاب) سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ب.ظ http://yegran.blogfa.com

معلومه که از کارت احساس رضایت داشتی. غر نزدی. این اسمها برای من هم سوال شد ها

ببین بهار جون به یه جایی میرسی که دیگه حال غر زدن هم نداری .یعنی با خودت فکر میکنی تا جایی که میشه به همه چی لبخند بزنی تحملش راحت تر میشه . حکایت دیروز منم همین بود .خیلی عصبانی بودم ولی چه میشه کرد .کار دیگه .اون وقتهایی که غر میزنم دیگه به استخونم رسیده
اچید و رزماری رو میگی؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ب.ظ

واییییییییییییی خسته نباشی.
انشالا خدا به همسرت عزت بده. و خدا برای هم دیگه حفظتون کنه که انقدر با هم مهربونید. گلم با این دل مهربونت برای ی عالمه شادی تو ذهنمه.

شما که انقدر لطف داری چرا اسم ننوشتی ؟
گلی نکنه تو هستی آره ؟
ممنونم ازت دوست خوبم

مینا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

فکر کنم اسم شوهرش مجیده؟ نه؟

واقعا آفرین برتو! من بعد از ساعات اداری اگر کسی از شرکت بهم زنگ بزنه جوابشو نمیدم..
شرکتت باید تو رو حلوا حلوا کنه!

نه گلم .انگار واسه همه یه علامت سوال گنده شده این اچید .
آخه کلاً از شرکت بیرون نرفتم تا کسی بخواد زنگ بزنه و جواب ندم .یک سره تو شرکت بودیم تا پاسی از شب !
ای خواهر ، داغ دلم رو تازه نکن

مینا سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

راستی، من نمی تونم از لینکدونی های گودری درست کنم..نمیدونم اسمش رو هم درست نوشتم یا نه! می تونی لطف کنی کمکم کنی؟؟

منم از لینکی که توی یه وب نوشته بود مو به مو اجرا کردم .
آدرسش رو برات میگذارم
البته گودر 1 جولای امسال کلاً تعطیل میشه .هر از گاهی هم خود گوگل اخطار میده اطلاعاتتون رو سیو کنین تا وقتی گودر پرید بیچاره نشین !

آلیس سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ب.ظ

گلم اون متنی که اسم نداشت من بودم. نمیدونم چرا انقدر حواسپرت بودم که اسممو ننوشتم. ببشیییییییییییییید.

آخی آلیس جون شما بودی .معذرت
ممنونم ازین همه لطفی که داری خانم .
اتفاقاً به یادت بودم .الآن میام بهت سر میزنم

پری سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:58 ب.ظ

پس حسابی خسته نباشی دوستم

مرسی دوست جونم .قربونت برم

◕‿◕  Rainy heart◕‿◕ سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ http://Light-rain.blogfa.com

چه همسر بافهم وشعوری!
من خودم برا شوهرم هزار تااسم میذارم حالا تو یدونه گذاشتی
بیچاره مطمئنم اونم اروم میشه مازناهمش غر میزنیم
میگم طفلی شام چی خورد؟ اخه! من ترو میبینم از کار کردن بیرون دراینده میترسم
اخه دوست ندارم بخاطر کارم همسرمو خانوادم اذیت بشن
البته من دوست دارم معلم واستادبشم فکرنکنم زیاد اذیت بشن
خسته ی کارنباشی ابجی گلم
من جای توبودم یکادو مثل گل برا قدردانی وصبرش میخریدم

ممنونم گلی جون .نه منم هزار تا اسم دیگه هم صداش میکنم اما خوب هر 1000 تا رو که نمی تونم اینجا بگم . یکیش رو گفتم همه متعجب شدن .بقیه رو بگم که واویلاست
هیچی تا ساعت 11 موند با هم رفتیم خونه از شب قبل غذا زیاد درست کرده بودم گرم کردیم با هم خوردیم.
ایشالا تو هم یه کار خوب پیدا میکنی عزیزم .نترس

بلورین سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

چه قدر خوبه که همسرت همراهیت می کنه و غر نمی زنه...این یکی از نعمت های خوبه که مرد ادم غر نزنه...آدم صبور باشه زندگی با ارامش پیش میره حتی در بحرانی ترین لحظات...
اچید...چه بامزه

درست میگی .خیلی بخاطر این قضیه خدا رو شکر میکنم .
همسرم آدم عجولی هست ولی آرامش زیاد داره .می دونی کاری رو که فکر میکنه درست در لحظه انجام میده و دست دست نمیکنه .برخلاف من که خیلی بالا پائین میکنم .ولی تو شرایط فشار صبوری خیلی بیشتر ازمنه

مامان علیرضا چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:16 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام
خدا قوت عزیزم
خوبه که اینقدر همراهه باهات همسرت اچید خان
اسمشون همونه که بر وزن همینه دیگه؟

سلام .
دقیقاً همونه
ممنونم ازت مهتاب جون

شیوا دالان بهشت چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ق.ظ

آها اسمشون مجیده

نـــــــــــــــــه .اشتباه گفتی .شما به مرحله بعد راه پیدا نمی کنی

ساناز چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:29 ب.ظ

سلام عزیزم.خسته نباشی.انشالله تو ماقصه برنده شید تا خستگیتون در بره.
زود بیا بگو اسم همسرت چیه؟
تازه در مورد خودم باید بگم رزی گاهی سرطق بودن خوبه.

مرسی نازنینم .
آها .... انگار واسه همه علامت سوال شده
ای شیطون بلا

م- خط خطی . مرضیه چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ http://khatkhati-92.blogfa.com/

رزماری جان حسابی خسته نباشی عزیز
ساعت کاریت خیلی زیاده
و دیگه تا اون موقع شب بی انصافیه
پس چطور به کارات میرسی
میدونم خیلی برات سخته
ایشالا موفق باشی و کارت سبک بشه و خستگیت کمتر

مرسی مرضیه جان .هیچ طور به کارام نمیرسم
همین طور کارهام رو هم تلنبار میشه و میمونه برای جمعه .
ایشالا به دعای شما

ارغوان چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:18 ب.ظ

سلام زری جون خوبی انشالله همیشه سالم باشی بتونی کارتونو انجام بدی آخی همسری مهربون که باصبر وحوصله منتظرت بوده
راستی چرا کامنت منو تو پست قبلب جواب ندادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرسی ارغوان جونم .
عزیزم من هی کامنتی رو پاک نکردم و بدون جواب نگذاشتم .حتماً مشکلی پیش اومده .میشه دوباره بنویسی؟ خواهش میکنم

نازنین بانو پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ب.ظ http://madaresefrdaraje.blogfa.com

منکه حوصله یک ساعت بیشتر سر کار رو ندارم.

دیگه چه میشه کرد .باید تحمل کنم خوب

بهزاد و سمیرا شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ق.ظ http://namzady.blogsky.com

انشالله در کارت هر روز موفقتر باشی
دوست داشتی به ما هم سری بزن
صواب داره هااااااااا

شما الآن سمیرا خانمی یا آقا بهزاد؟
چشم حتماً

کلاسیکـــــــ شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ق.ظ http://classiclife12.blogfa.com


خیلی ماهی همین

قربونت برم مریمی جان

ساناز شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام خانمی.رزی اسم همسرتو بگو دیگه

هه هه یه رازهــــــــــــــــــــــــه

بهزاد و سمیرا شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:02 ب.ظ http://namzady.blogsky.com

سلاااااااااااام
خیلی خوشحال شدم اومدی وبلاگ ما
البته لایق باشیم و لایق بدونی
دوست ندارم از روی تعارف مجبور باشی بیای


کامنت قبلی هم من بودم
بهزاد

سلام .خواهش میکنم

neo یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ق.ظ http://cruel-life.blogsky.com/

قیافه ات دیدنی بوده ها......
حالا خوبه همسرت غر نزده چون تو اون شرایط بدتره آدم رو بیشتر عصبی میکنه....
هی دارم فکر میکنم اسمه همسرت چیه
رمزه قبلی ام یادم نمیاد

ببین دیگه میخندیدم یعنی نزدیک مرز جنون بودم که دیگه اخم هم نمی تونستم بکنم .
آره والا ،‌خدا رو شکر همسریم غر غر نمیکنه .
آها .......... اچید ه دیگه .بقیه اش یه رازه

آرمان دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:48 ق.ظ http://armankadeyeman.blogfa.com/

سلام
دقیقا منم واسه یه مناقصه تا 4 صبح شرکت بودم؛ بعد بعنوان نماینده شرکت؛ یه آژانس گرفتم تا مدارک رو برسونم شهرستان

سلام . خدا رو شکر که من مسئول رسوندم مدارک نبودم وگرنه بعید نبود که چنین برنامه ای هم می داشتم

سمیرا چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:35 ب.ظ http://dasthaee-namaree.blogfa.com

همچین صبوری فقط از عهده ی یک آچید بر میاد

صد البته .البته سمیرا جون اَچید هست .شما با آ نوشته بودی .اسم عجیب قریب شوهر منو عجیب تر نکن دیگه خواهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد