دیگه تصمیم رو گرفتم . می خوام از شرکت بیام بیرون.
ازچهارشنبه گذشته خیلی با خودم درگیر هستم .خیل حالم گرفته است .مدتی میشه ، تقریباً از شروع سال جدید ، به یه سری از مسائل مالی شرکت پی بردم که برام قابل هضم نیست .
واقعیتش اینه از خودم بدم میاد ،از خدا خجالت میکشم .فکر میکنم حماقت جبران ناپذیری کردم .اینکه از روز اولی که فهمیده بودم جریان چیه چرا خودمو کنار نکشیدم . توجیه ام این بود که من که کاره ای نیستم .فقط عین یه کاربر سیستم ، فاکتورهایی رو که به من ارائه میشد وارد برنامه حسابداری شرکت میکردم و به اصطلاح سند میزدم .
می دونستم که توی فاکتور ها دست می برن اما من کاری نمی کردم و از چند و چوندش بی اطلاع بودم . تا اینکه کم کم بعد از عید امسال که به قول معروف مهارتم توی کار بالا رفت که بخوره توی سرم این مهارت ، فهمیدم که ای داد بر من ...........
ببینید ما یه شرکت ساختمانی پیمانکاری هستیم .کار عظیممون هم در حال حاضر پروژه ساخت یه مجموعه تفریحی است که هنوز در مرحله جاده سازی زمین و حصارکشی و مشخص کردن حدود زمین مربوطه هست .زمین مال یکی از بانکهای خصوصی معروف کشور هست . ما به شکل صورت وضعیتی کار میکنیم .یعنی مثلاً توی یه برهه از زمان فعالیت هایی رو که انجام دادیم رو سند می زنیم و برای حسابداری اون بانک می فرستیم .این وسط مثلاً اگه 2 تا از کارگرهای شرکت کار کرده باشند ، برای صورت وضعیت 4 تا رد میشه . یا بر فرض کامیون و لودر سر زمین 2 روز کار کرده باشن ، 5 روز نوشته میشه .فاکتور مصالح خریداری شده بیشتر از واقعیت ، حساب میشه و ...
من این مسئله رو طی مرور زمان دستگیرم شد .حالا چرا اینقدر دیر فهمیدم . شاید برای اینکه حتی 1 بار هم سر پروژه نرفتم و فقط توی دفتر هستم .یعنی نمی دونم فاکتوری که میاد روی میز من تا چکش نوشته بشه یا سند بخوره ، چند درصد اون فاکتور صحت داره .اوائل فکر میکردم واقعیت اینه ولی کم کم چیزهایی دستگیرم شد که خیلی برام سنگین می نمود .
چهارشنبه ، رئیس بصورت ضمنی گفت که بعد این که آقای ن ، همکارم ، میره بندرعباس ، این فاکتورها دست شماست و ادامه کار رو شما باید دست بگیری .
دنیا روی سرم خراب شد . تحمل این یکی رو نداشتم که بخوام بخاطر دنیای دیگران آخرت خودم رو خراب کنم .نه پولی توی جیب من می اومد که حتی اگر هم میومد این کاره نبودم ، نه نفعی برای من داشت .همش بی تعارف میشد دزدی دیگه !
از خودم متنفر بودم .رسیدم خونه مثل همیشه برای گریه کردن رفتم توی تخت و ملافه رو کشیدم سرم و اشک ریختم .حالا اچید بیچاره مونده این وسط که آخه چی شده ؟؟؟؟
حتی نای حرف زدن هم نداشتم دلم میخواست تنها باشم .از خدا خجالت میکشیدم . از خودم بدم میومد . خلاصه سر بسته و مختصر براش توضیح دادم و اونم تشویقم کرد بیا بیرون از شرکت .موندنت توی شرکت به چه بهایی ؟
بهش گفتم شاید توی هر شغلی این مسائل باشه ، حتی شاید توی کار خود شما ولی مثل من درگیر مستقیم این مسئله نیستی که اذیت بشی .مثل من نباید خودت ازین به بعد فاکتورهای جعلی رو درست کنی و چه و چه ....
تصمیمم رو گرفتم و دیروز بعد ازظهر وقتی همکارم کمی زودتر از من تعطیل کرد و رفت ، برای چند دقیقه دیدم با رئیس تنها هستم .فرصت رو مناسب دیدم .سخت بود برام که بهش بگم می خوام بیام بیرون .بهونه ای نداشتم جز اینکه گفتم یه مسئله شخصی هست .
چندین بار پرسید کار پیدا کردی یا از وضعیت حقوق ناراضی هستی یا از یکی از بچه های شرکت حرکتی دیدی که میخوای بری ؟همه رو گفتم نه .یه مسئله شخصی هست .بهتر دیدم با دلخوری بیرون نیام .به هرحال ممکنه بعد ها چشم تو چشم بشیم . و دیگه این که نسبت به من لطف هایی هم داشتن .نباید اونها رو نادیده بگیرم .خلاصه هر چی بود دیروز اعلام کردم
گلم نمیدونم چرا من این پستتو ندیده بودم.
الهی بمیرم چه فشاری بهت وارد شده. خیلی برات سخت بوده گلم میدونم. نون حلال درآوردن جدا دشواره. گلم تو برای رضایت خدا این کارو کردی مطمئنم که خدا هم بهت ی هدیه خوب میده. مطمئنم.
همین طوره که میگی .خیلی سخته نون حلال در آوردن .
امیدوارم خدا از اشتباهاتم بگذره
آره به نظر منم کار درستی کردی و امیدوارم دوباره یه کار خوب پیدا کنی
مرسی محبوبه جون . انشاء الله
بمیرم برات خواهری...چه شرایط بدی....اصلا باورم نمیشه...چه حماقتی میکنن اون آدم ها که آخرتشون رو با همچین کاری تباه میکنن.چه کار خوبی کردی رزی جووووونم...ایشالا یه کار بهتر با حقوق با برکت تر برات بیدا میشه...
خدا نکنه .برام بمونی ایشالا دختر .
پری جون وقتی اعتقادی نباشه ، حماقت اونها از نظر خودشون باهوش بودنشونه.ایشالا
مرجع کد تقلب ، ترینر ، تریلر ، کرک ، عکس و ... بازی های رایانه ای .
www.pctrainer.ir
الهی عزیزم چرا خودتو ناراحت کردی
خب این یه حقیقته که توی خیلی از کارها و مساعل چه دزدی ها که نمیشه
چه حق هایی که نا حق میشه
متاسفانه منم خیلی دیدم و شنیدم
همینکه متوجه بودی و وجدان خودتو راحت کردی خدا حواسش به این حرکتت بود
و انشاالله یه کار چه بسا بهترم پپیدا خواهی کرد
توی اینکه ماه و خانومی شکی نیست
تو که فقط به من لطف داری مریم جون .
خیلی دنیای آشفته ای شده .منم خیلی اذیت شدم این مسائل رو فهمیدم
رزا جون عزیزم انشاالله از همگی قبول باشه
22 رو خواهرم بر داشت
چه عیبی داره
اگه قسمت بود دور بعد باز هم شرکت میکنیم
دستتم درد نکنه
هم دست تو و هم دست خواهرت درد نکنه .خدا از جفتتون قبول کنه
بهت تبریک میگم رزماری جان
به خاطر روح پاک و سلامت زندگیت
ایشاالا خدا همیشه پشت و پناهت باشه
و یه کار خوب با ساعات کاری کمتر پیدا کنی
چند سال سابقه کار داری؟ و چه رشته ای خوندی؟
متولد چه سالی هستی؟
ممنونم مرضیه گلم .
انشاء الله .به دعای خیر شماها .
تو این شرکت دقیقاً 2 سال .مهندسی نرم افزار خوندم و متولد 63 هستم
کار خوبی کردی.دلت خیلی پاکه رزماری.خدا هم یه کار بهتر برات جور میکنه ایشاله :)
مرسی صبا جونی .
نه بابا انقدر هم خوب نیستم که شما منو شرمنده میکنین
با این وضعیتی که گفتی خیلی کار خوبی کردی
افرین به دوست خوبم
ممنونم
عزیزم سلام
اول از همه باید بگم که کلی متاسفم که مثلا تو جامعه اسلامی زندگی مکنیم و اوضاع شرکتها و ادراتمون اینه، تازه این مورد ِ خوبشه،
خدا خودش ما رو حفظ کنه
دوما باید بگم واقعا خوشحالم که همچین دوستی چون شما دارم که مسائل شرعی انقدر براش مهمه، کاری که میکنی واقعا قابل تقدیره میدونم برات سخته که بیایی بیرون اما هدفت ستودنیه
برات بهترینها رو تو این بهترین روزها از خدا طلب میکنم
راستش همسر من همیشه میگه کاش میتونست کار آزاد راه بندازه چون به پولی که ادارات میدن شک داره، البته خودش کلی حواسش جمعه و مراقبه اما میگه اگه ذره ای از حق مردم تو پول دولت باشه حقوق اون هم مشکل دراه و اون هم درگیره بالتبع
باز هم میگم خدا خودش کمکمون کنه و ظهور منجیمونو برسونه
سلام مهتاب جون
وای دیگه نگو .وقتی به عمق فاجعه نگاه می کنم کله ام پر میشه ازهمین حرفها.
دقیقاً منم همین فکرها رو میکردم .که ایکاش کارم جوری بود که مسائل مالی سر و کار نداشتم .
ولی خوب توی هر کاری ، کم کاری کردن خودش میشه نوعی کم فروشی .کم گذاشتن و حق خوری.
خدا خودش با دیده عفو به اعمالمون نگاه کنه
راست میگی رزماری جان موندن تواون شرکت وقتی از واقعیت خبر داری خیلی سخته به قول شما آخرت خودت رو برای چه کسانی بفروشی؟همش داشتن کاری مهم نیست رضایت از شغل خیلی مهمه ببین بانک سینا از طریق آزمون استخدام داره مدیریت و حسابداری برو به سایتش سر بزن
ممنونم ازت نازنین جان .بله وقتی موندن سر یه کار روح آدم رو آزار میده دیگه اون کار فایده ای نداره .
مرسی گلم .چشم میرم سر میزنم
بهترین کار ممکن رو کردی...
خدا ایشالا به جاش توی یه جای مناسب و با ساعت کاری خوب و حقوق خوب و هر چیزی که باب میلته نصیبت کنه...
این کاری رو که به خاطر رضایت خدا انجام دادی کم چیزی نیست...و شاید خیلی ها نتونن کاری رو که کردی از پسش بر بیان...چون اونقدر ممکنه پولش براشون مهم باشه که توجهی به چیزایی که شما گفتی نکنن...
خدا اجرت بده ایشالا...می دونی؟ گاهی وقتا که این چیزا رو می شنوم پیش خودم می گم هنوز انسانیت نمرده...هنوز هم هستن کسایی که نه به خاطر منافع خودشون که منافع دیگران و رضایت خدا خیلی کارا رو نمی کنن..اونقدر کلاهبرداری و این چیزا رو شنیدم که با فهمیدنشون شوکه نمی شم...اما همین که می بینم یکی کاری کرده که واقعا در جهت رضای خدا بوده واقعا امیدوار می شم...
خدا رو شکر...
ممنونم بلورین خوبم .با این همه دلگرمی که بهم دادی .
تو همیشه حرف دل خودمو بهتر از خودم بهم میگی .چند بار اینجوری شده .انگار خوب درک میکنی احوالات منو.
خیلی خوشحالم که شماها رو دارم
خوشحالم که چنین دوستی دارم
خدا رو شکر :*
لطف داری
سلام عزیزم
کار خوبی کردی
امیدوارم هر چه زودتر کار دلخواهت گیرت بیاد
مرسی فهیمه جون من
سلام
این پستت رو خونم
کارت درسته. آفرین به تصمیمت اینا همه امتحانه
ان شالله که کار خوبی در میاری.
ممنونم دوستی که نمی شناسمت