واقعاً چرا برای بعضی ها همه خوشی ها یه جا جمع نمیشه ؟
هر وقت سوالات این چنینی از خودم می پرسم ، جوابم به خودم اینه که تا تفسیرت از همه خوشی ها چی باشه ؟
شاید همه خوشی برای یه نفر استراحت مطلق تو خونه است ، برای یکی کار کردن ،برای یکی مسافرت و ...
ولی به نظرم هیچ تفسیری نمی تونه توجیه کنه که داشتن همسر و در کنار اون داشتن پدر و مادر ، جمع شدن همه خوشی ها نیست .
حالا چرا اینو میگم ؟
طی این 2 سالی که تو شرکت کار میکردم یکی از مشکلاتمون این بود که رئیسمون مجرد بود و هرگز نتونست شرایط زندگی متاهلی رو درک کنه و بفهمه کسی که متعهد به یه زندگی هست نمی تونه و نمی خواد مثلاً از ساعت کاری به بعد توی شرکت وایسته ، یا جمعه صبح حتی بعد از خواب صبحش بیاد دفتر یه سری هم بزنه .
اگه یادتون باشه یه پست هم در مورد رئیس نوشته بودم که گفتم نمی دونم چرا ازدواج نکرده .فکر میکردم بخاطر مادرشه اما خوب این که دلیل نمیشه .الآن فهمیدم علت اصلی چیه .
بله علت همون مادرشه ، اما مخالفت مادر با ازدواجش !
حالا نمی دونم این مخالفت بخاطر اینه که رئیس بچه آخره و مادرش در نبود پدر رئیس ، ترس از تنهایی داره یا واقعاً دختره رو در شان خودشون نمی بینن که اینجور بهانه جویی کرده و پسر خودش رو که قریب به 15 ساله آمادگی کامل برای ازدواج داره تحریم کرده .
به نظرم این اصلاً انصاف نیست . یه جورایی شاید خودخواهی هم باشه .حالا بی تعارف این بیچاره باید بشینه تا مرگ مادرش برسه که بتونه به وصال یار برسه .یاری که نتونسته اند سالها از هم دست بکشن .قضاوت خوب یا بد بودنش رو بعهده نمیگیرم اما لااقل عادت که بینشون بوده که نگذاشته فرد دیگه ای رو جایگزین رابطشون کنن .
ما هم یه فامیلی داشتیم که داستانشون تقریباً همین بود .دخترعموی مادرم که توی بیمارستان کار میکرد سالها با یکی از همکاراش آشنا بود و قصد ازدواج داشتن . منتهی اون آقا (آلبرت) ، مسیحی بود . مادر آلبرت رضایت نمیداد که پسرش با یه دختر مسلمون ازدواج کنه . می دونین چیکار کردن ؟
هیچی منتظر نشستن مادر آلبرت به رحمت ایزدی رفت و بعد با هم عروسی کردن . توی سن حدود 45 سالگی دختر و 50 خورده ای پسره . الآن هم یه بچه دارن و بعد چند سال زندگی تو ایران که دیدن فامیل و آشنای زیادی ندارن رفتم آمریکا .
آلبرت اونقدر انسان با فهم و شعوریه که شهره فامیل مادرم شده .یکی دوباری هم قبل خارج رفتنشون اومدن منزل ما .خیلی هوای زنش رو داره . خانومش هم همیشه میگه فکر نمی کردم یه فرد مسیحی انقدر بزرگ و مهربون باشه . واقعاً این انصاف بود که مادر آلبرت جلوی این عشق رو میگرفت ؟
حالا حکایت رئیس ما هم فکر کنم به همین جا ختم بشه .
کاش پدرها و مادرها بعد اینکه تمام تمهیدات بزرگی شون رو درباره بچه هاشون اجرا کردن ، انتخاب رو بعهده فرزندشون بگذارن .درسته راهنمایی بزرگ تر لازمه اما نه برای افرادی که در سنی هستند که خوب و بد زندگیشون رو تشخیص میدن و به قول معروف دستشون توی جیب خودشون میره .
کاش بدونن که برای فرزندشون همیشه مهمه که همسرش رو در کنار خانوده اش داشته باشه . با هم .
خداروشکر دیگه قضیه ما به اینجا ها نکشید. خدایا صد هزار مرتبه شکرتتتتتتتتتتتتت
این حرفها چیه گل من .
شما که حرف نداری ، مطمئن باش پدر و مادر همسریت الآن دارن میگن کاش زودتر پسرمون رو داده بودیم دست این عروس گل
بعدشم من دقیقا نمیدونم رئیستون چرامادرش موافق نیست
خب وقتی یه جوون بزرگ وبالغ شدخودش بایدبرای زندگیش تصمیم بگیره واطرافیان فقط کمکش کنن
اما برای مطلع کردن بزرگامون از علاقمندی بکسی،باید یکم زیرک بود وخلاقیت بخرج داد
من یکی ازاقواممون یه نفردوست داشت که روش نمیشدمستقیم بگه..منم ازچهره آدمها خیلی زودمیفهمم نیتشون چیه
خیلی جالب بود اومد تو مهمونی وقتی همه ساکت شدن گفت:(به مثلادختر خالش که خاله ندارم) که من تازگیا به این نتیجه رسیدم بهترین دختر شهرمون فلانی
بعدش کلی تعریف سربزیر وخانوم وفلان
اونوقت گفتم دوست داری بریم برات خواستگاری اونم گفت :کی دوست نداره بهترین دخترشهرزنش بشه؟
خلاصه برای اینکه بخوای بکسی برسی بایدخلاقیت زیادی بخرج بدی
وبقولی خجالت بذاری کنار
اینجورکاراخجالت نداره کارهای بدخجالت داره
خب بطبع هرکسی توهرسنی نیازبه همدم داره
آدم بهترتوجوونی ازدواج کنه تا بیشترباهم باشن وبیشترهمدیگروبشناسن
اینجوری فرصتی برای بچه دارشدن وباهم بودن خیلی کم میشه
امیدوارم ازاین حالت عادت دربیان چون وقتی بصبرکردن عادت میکنن ییهومیبینن پیرشدن وکلی از فرصتارو بخاطر اینکه شجاعت بخرج ندادن وتسلیم زمان شدن ازدست دادن
بعدشم امروزه زنها خوب میمونن ومردا اکثراچون زیادبخودشون نمیرسن چهرشون پیرمیشه خیلی بدمیشه که پیربشن خداکنه زود اقدامی جدی صورت بگیره
ببین گلی جون ، گاهی این اتفاق برای بعضی ها می افته که پدر یا مادر پیرشون وقتی می بینن دیگه همسرشون مثلاً فوت کرده تکیه می کنن به یکی از بچه هاشون .روی هرکسی که طرف انتخاب کنه یه ایرادی می گذارن و یه دلیلی میارن که منطقی نیست اما خوب فرزندشون به لحاظ احترام و خیلی چیزهای دیگه مجبوره تحمل کنه .
ولو اینکه ممکنه سالها تنها بمونه یا مشکلات بعد ازون
گاهی پدر و مادر اونقدر نگران فرزندشون هستن که به خواسته های اون توجه نمیکنن و میخان هر چی که خودشون صلاح میدونن به فرزندشون تحمیل کنن
ایشالا رییستون هم هر چه زودتر به وصال یارش برسه
کاملاً درسته . این میشه جای دیگری تصمیم گرفتن و اصلاً هم خوب نیست .
رئیس که یه نمونه است .من موارد دیگه ای هم سراغ دارم .چه خانم چه آقا .
کاش مشکل همشون زودتر حل بشه
متاسفانه بعضی خونواده ها از سر خودخواهی بچه هاشونو بدبخت میکنن لذت یه زندگی عاشقونه رو ازشون میگیرن چرا باید پدر ومادرا کاری کنن که بچه ها مجبور بشن منتظر مرگشون بشن بعد ازدواج کنن؟؟!!امیدوارم که همه جوونا خوشبخت بشن وانتخاب درستی تو زندگیشون داشته باشن
منم امیدوارم .به نظر منم این رفتار خودخواهی و بی انصافیه در حق فرزندان
اره دیگه حق باشماس رزی جونم
میگم وب مانمیای؟؟
چرا خوجگلم .اومدم همین الآن
عزیزم با اجازه تون من لینکت کردم
خواهش میکنم .شما هم لینک شدی
به نظر منم اصلا کار درستی نمیکنه
اصلاً
طفلک رئیستون....گناه داره خوب....
عجیبه ها ...همه مادرا دوست دارس زودتر عروسی پسرشون رو ببینن آخه!!!!!!!!!
بعضیا پیر که میشن اخلاقشون هم عوض میشه .
خدا خیلی به ما رحم کرد گیر چنین پدر مادرهایی نیفتادیم
ولی رز جان نظر من اینه که خواستن توانستنه
بالاخره میشه مادر رئیستون راضی بشه اونم با سر سختی رئیستون ، من به چشم دیدم کسائی رو که خواستن و تونستن
حالا رئستون که میگی 15 سال از آمادگی ازدواجش گذشنه پس خیلی بالغ و با تجربس
باید بگرده و راه هائ که ممکنه مادرش راضی بشه رو پیدا کنه
نهایت نهایتش نشد آیا این درسته که صبر کنن تا مادرش .........
اومدیم و مادرش حالا حالا قصد رفتن نداشت
بعد تکلیف چی میشه؟
البته شاید سهل انگاری رئیس هم باشه .من رئیسمون رو فقط یه نمونه مثال زدم .منظورم اینجور رفتارهای بعضی والدین بود .
واقعاً به قول تو اگه مادره قصد رفتن نداشته باشه تکلیفی جز سرگگردونی ندارن اینا