همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

خونه مامانم


هفته گذشته مامانم گفت : که میخواد خونه شون رو بفروشن و برن یه جای دیگه .خیلی خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم .

دلیلش هم راه پله خونه مامانم هست که بیش از اندازه درد پا و زانوش رو تشدید میکنه .

هر بار که حرف از فروش خونه میزدیم و بهش میگفتیم بفروش برو یه جای دیگه زیر بار نمی رفت و میگفت سر پیری آواره میشم ، خونه گیرم نمیاد و پولم از دستم میره و ازین صحبتها.

اما اینبار انگار کار خدا بود که رضایت داد .این خونه ای که مامانم اینا ساکن هستن ،‌ زمینش از پدربزرگم بهمون ارث رسیده و موقعیت مکانی خیلی خوبی داره .ساختمونش رو خودمون ساختیم ، پایین پاساژ هست و چندین مغازه در اطرافش داره و روی آنها 3 طبقه مسکونی .اصلاً علت اینکه ما ازتهران اومدیم اینجا بخاطر ساخت همین خونه بود ، و بعدش هم ساکنش شدیم .بماند که طی این سالها سختی زیادی کشیدیم توی این خونه و خاطرات بد برام به جا مونده . مثل مریضی بابام و چند تا چیز دیگه .

متراژ واحدها زیاده ، برای همین فروشش یه کم سخت بود. ( واحد ما 130 متر بود )  اما مثل این بار خود خریدار پیغام فرستاده بود و البته این دلیلی برای رضایت مامان شد .

5شنبه معامله انجام شد و خونه به قیمت خوبی فروخته شده ، قیمتی که می تونن آپارتمانی با امکانات رفاهی بهتر البته با متراژ کمی پایین تر برای خودشون بگیرن .من که میگم هر چه کوچیکتر ، کار خودت کمتر ، نظافت و تر تمیزی خونه سبک تر .اما مامان به سالی یکبار دور هم جمع شدن بچه هاش فکر میکنه و میگه نباید خونم کوچیک باشه .

از اون هفته یه شادی خوب توی وجودم اومده .آخه نمی دونین خونه مامان که آسانسور نداشت ،‌ با وجود اینکه طبقه دوم بود ولی باعث میشد که هیچ وقت درمانهایی که برای پا و زانوهاش انجام میده میسر نباشه و همیشه از درد ناله میکرد .اما الآن خوشحالم که همه چی داره درست میشه .

فقط دلم میسوزه که تازه کابینتهاش رو عوض کرد و خونه رو رنگ آمیزی کرد و کلی درد سر کشیدیم .اما عیبی نداره .می ارزه به اینکه بعد این راحت زندگی کنه .

همه اینها مصادف شده با سفر حج مامان .4 مهر یعنی 2 هفته دیگه پروازش به مدینه است و ما در نبودش باید اسباب کشی کنیم .این مایی که میگم یعنی من و برادر بزرگم که کار اصلی فروش خونه رو دنبال کرد .ولی بازهم عیبی نداره .سختی اش رو به جون میخرم .

دیروز که با خواهرم تلفنی حرف میزدم گفتیم یه معجزه شده که خریدار خودش با پای خودش اومد و مامان و بابا هم راضی شدن . در هر صورت ازین معجزه ای که فقط کار خداست خیلی خوشحالم .

نظرات 12 + ارسال نظر
mahtab شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام گلم
چه تنوع خوبی!
من که عاشق اسباب کشی هستم
برای کمک کردن هم آماده ی آماده هستم عزیزم
ایشالا همیهش دلتون شاد باشه
سفر مامان گلت هم به سلامتی و خیریت

سلام خانم مهربون .
فدای محبتت عزیزم .قربون این همه لطفت
ایشالا همه چی خوب پیش بره

پری شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:48 ب.ظ http://0o0o0o0o.blogsky.com/

سلام رزی جونم....دلم خیلی برات تنگ شده بود خواهری.....
به سلامتی....خونه جدید مادریتون مبارک.....
چه خبرا؟؟؟اوضاع کاری چطوره؟؟؟؟؟؟

وای پری جون خوبی .
سلام به روی ماه و خوشگلت گل من .
سرم شلوغه ،‌ فرصت کردم میام برات مفصل حرف میزنم

آلیس شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:35 ب.ظ

نمیدونم این چه قضیه ای که مادرا وقتی توی ی خونه میشینن در نمیان که. نمیدونم متنای قبلی منو خونده بودی یا نهههههه؟؟؟؟ آآآآآآای مکافاتی داشتیم تا تونستیم مامانو از اون خونه ایی که سی و خورده ای سال میگذره درآوردیم بیرون... اما الان کلی خودش راضیه. مطمئن باش مامانتم کلی راضی مییسشه

آی آی آی ........
به اون خونه اینرسی مکانی پیدا می کنن انگار
ایشالا مامان منم بعدش راضی باشه

محبوبه شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:01 ب.ظ

خدا روشکر ایشالا تو این خونه تمام درداشو برطرف بشه

به دعای شما .انشاء الله

فهیمه یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ق.ظ http://jojofahimm.blogfa.com

چه خوب
با اینکه بیشتر سختی هاش میفته گردن تو اما ایشلا خیر باشه و خونه ی خوبی گیرشون بیاد
به مامان بگو رفت حج مارو فراموش نکنه

دعا کن فهیمه جون .
حتماً‌عزیزم

๑۩۞۩ راز صبح ۩۞۩๑ یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ق.ظ http://razesobh1.blogfa.comhttp://

زیباست

زهرا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ق.ظ http://negahetazeman.blogfa.com/

منم که خوندم به این فکر میکردم که بنده خدا تازه بهش رسیده واز طرفیم سفر در پیش رو داره میخواد چیکار کنه...خدا خیرت بده عزیزم ازینکه قلب رئوف ومهربونی داری ایشالله که همیشه سالم وسلامت باشی

فدای تو زهرا جان .ایشالا یه چیز خوب گیرش بیاد

بهزاد و سمیرا دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:53 ق.ظ http://namzady.blogsky.com

خوب حدا رو شکر
خوشحالم که خوشحالید
مراقب همدیگه باشید

ممنونم .شما هم همین طور

آزاده دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:15 ق.ظ http://tandis57.blogsky.com

مراقب باش؛

دست روزگار هلت میده ...

ولی قرار نیست تو بیفتی ...

اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...

به همین سادگی ...

ممون از کامنتت زیبات دوست من

مرضی دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:08 ب.ظ http://khatkhati-92.blogfa.com/

واسه فروش خونه مادرت و رها شدن از مشکلاتی که گفتی خوشحالم. انشالا پادردش بهبود پیدا کنه
سفر حجش هم ایشالا به سلامتی بره و برگرده

زهرا سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://negahetazeman.blogfa.com/

دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا
میلاد امام رضا (ع) بر شما مبارک باد[گل][گل]

دختر نمی دونی چه اشکی تو چشمام جمع شد اینو خوندم .ممنونم ازت
عید شما هم مبارک

مینا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:21 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

خدا رو شکر
صدقه بده

چشم عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد