همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

خانه امن

این مدتی که دنبال خونه برای مامانم بودیم و به دنبال اون چون تمیزکردن اولیه و چیدمانش دست خودم بود ،‌ به یه سری نکات ریز پی بردم .گفتم که دقیقاً از روزی که رفتیم دنبال خونه و خونه های مختلف رو نگاه کردیم ،‌ وقتی برگشتم خونه یه پدر بیامرزی به سازنده خونه خودم دادم و ازون روز به بعد خونه ام برام شده طلا .

روزهای اول بعد از اسباب کشی ، راستش رو بگم خونه دلم رو زده بود .هر ایرادی که میدیدم میخورد توی ذوقم .اصلاً میلی به خونه جدید نداشتم . اما کم کم که خونه مرتب تر شد به چشمم جلوه کرد .

حالا از دیشب دارم به این فکر میکنم که این خونه ها هستن که اون امنیت و آرامش روح رو به واسطه مدل ، نقشه ، رنگ آمیزی ، چیدمان وسایل ، طریقه نور پردازی و نوع نفوذ آفتاب یا مهتاب و خیلی چیزهای دیگه برای ما به وجود میارن یا آدمهای توی اون خونه ها هستن که احساس آرامش به آدم میدن یا تلفیقی ازین دو آیتم ؟

تا حالا شده فکر کنید بعضی خونه ها چقدر آرامش بخش هستن ؟

دلت میخواد همیشه توش باشی ، از بودن در اون خونه لذت می بری و آروم میگیری ؟

به خودم که نگاه می کنم میبینم این خونه من همون خونه ای که با بی میلی توش پا گذاشتم ، از اومدن در اون ناراضی بودم و از اچید قول گرفته بودم یا سر سال یا اولین فرصتی که پول اومد دستمون تا بتونیم خونه رهن کنیم ازینجا بلند بشیم ، اما حالا خیلی خیلی دوستش دارم .

شاید بخاطر انرژی های منفی که اون زمان در وجود من بود ازین خونه خوشم نمیومد .اما حالا نمی دونم چطور شده که قضیه کاملاً برعکس شده .

داستان این خونمون اینه که قرار بود بعد عروسی مستقیم بیام همین جا ،‌ اما به هزار و یک دلیل ساختش بعد 3 سال تموم شد .

این خونه نزدیک خونه مادرشوهرم هست و از خونه مامانم دور ِ .شاید ، شاید که نه مطمئناً بخش اعظم دلیلم برای رقبت نداشتن به اینجا همون دور شدن از خونه مامان و به طبع اون دور شدن از یه سری تنبل بازیهایی که بچه ها سر مادراشون پیاده می کنن بود . اما از طرفی چون خونه به محل کارم خیلی نزدیک ،‌ دیگه ازون رانندگی صبح و غروب با استرس دیر شدن و پشت ترافیک موندن و چیزهای دیگه خبری نبود .

با بی میلی تمام ، یعنی تماما ، اومدم توی این خونه. بارها پیش خودم میگفتم توش که هستم خیلی راحتم اما از مکانش ناراضی ام .کاش توی خیابون دیگه ای بود یا توی یه محله دیگه .اما به اجبار پذیرفتم .

کم کم توش آروم گرفتم و به محله اش عادت کردم .

نمی دونم چرا بعضی جاها هیچ وقت به دل آدم نمیشینه و بعضی جاها برای آدم راحته .

حکمت چیه ؟

خونه بعضی ها میری عین خونه خودت راحتی ، شب و روزت راحت میگذره و بعضی جا میشه زندون روح و تن .

با خودم میگم مطمئناً تاثیر مسائل معنوی در میونه .

مثل یه مسجد یا حرم معصومین که وقتی توش پا میگذاری آروم میگیری .

یا مثل خونه مادربزرگ پدربزرگها که 100 برابر بیشتر ازخونه خود آدم احساس آرامش میده .مطمئناً حضور یه منبع عشق همه این امنیت و آرامش رو به وجود میاره .

انگار در و دیوارها هم می فهمن عشق چیه . نه انگار واقعاً انرژی مثبت ، همه جا کارسازه .

فرش ،‌کمد ، کابینت ، میز ، تابلو ، همه و همه عشق رو از ساکنین یه خونه دریافت می کنن و به نفر بعدی ساطع می کنن .

من نظرم اینه ، شاید بخاطر همین مسئله باشه که یه خونه خالی هیچ وقت دلنشین نیست اما به محض اینکه پر شد ، وقتی صدای خنده ، محبت ، عشق تو تمام یه خونه پر بشه ، امنیت خاطر هم توی اون خونه پر میشه

نظرات 9 + ارسال نظر
آموزش خیاطی یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ http://shop7.9rang.com/product.php?id=125

سلام همکار گرامی

سیستم تبادل لینک هوشمند

*اطلاعات لینک ما:

عنوان: آموزش خیاطی

آدرس: http://shop7.9rang.com/product.php?id=125

پس از قرار دادن لینک بالا در سایت خود، از طریق سایت زیر لینک خود را درج کنید

http://link.9rang.com

*تبادل لینک باعث افزایش بازدید و ورودی گوگل میشود.

موفق باشید

ارغوان یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام رزماری جون آره از قدیم گفتن هیج جا خونه خوده آدم نمیشه میدونی چرا چون خودت باعث شدی اون آرامش به زندگیت وخونت بیاد .......اینکه میگی بعضی جاها آدم راحته وبعضی جاها نه نظر من اینه همش به صاحب خونه نیت و نوع نگرشش بستگی داره نه نوع وسایل وچیدمان اون طرف یا بهتر صاحب خونه اون آرامش درونیتو به اونجا داده......
اینو همیشه شکر کن که خدایا ازت ممنونم خونم برام یه مکانه امن وبا آرامش شده این یه نعمته بزرگه که خیلی ها آرزوشو دارن.....

آره ارغوان خوبم واقعاً‌جای شکر داره .
نیت صاحبخونه همون انرژی مثبتی هست که به مهموناش میده .همین دقیقاً اون دلیلی میشه که خونه بعضی ها که میریم خیلی برامون دلنشین و خوبه

پری یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:41 ب.ظ http://0o0o0o0o.blogsky.com/

آدم ها خونه خیلی مهم هستن خوب و همچنین خاطراتی که ساخته میشه تو اون خونه واسه آدم....
مثلا خونه پدر بزرگم اینا واسه من پر از آرامشه و واقعا دوسش دارم چون کلی خاطره دارم اونجا و یاد بچگی هام میفتم و دور هم جمع بودن ها.....اما مامانم دوسش نداره چون اوایل ازدواجش اونجا زندگی میکرده و بسی اذیت شده از جانب قوم شوهر....
و به نظر من آدم تو خونه ای که اهل اون خونه اهل معنویات باشه خیلی احساس راحتی و آرامش میکنه و اینم یه مسئله جداست که من مثال دارم از فامیلمون و اومده تو ذهنم واسه همین

خاطره های خوب ، یادآوری تمام لحظاتی هست که با آرامش کنار هم بودین .
حالا بنده خدا مامانت خاطره خوب نداره که دلتنگ اونجا نمی شه

مینا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://marriedwoman.blogfa.com

راستشو خوای من مثل تو فکر نمی کنم..بذار داستان خودمو بگم
ما سال 90 خونمون رو خریدیم اما چون مجبور شدیم رهنش بدیم، خودمون یه سال توی یه خونه 50 متری زندگی کردیم..خونه ای که تروتمیز بود اما برای من قابل قبول نبود که از یه خونه 76 متری به خونه 50 متری بریم..برای همین شبهای اول اسباب کشیمون همش گریه میکردم و دوست داشتم خونه نباشیم..اما کم کم عاشق خونه شدم، به حدی که وقتی مستاجر خونه خودمون رو تحویلمون میداد و ما باید میرفتیم، به شدت ناراحت بودم..هم خوشحال بودم از اینکه خونه خودمون میریم..هم ناراحت از اینکه از اینجا میریم..
بعدها به شوهرم گفتم دلیل اصلی ناراحتی من از خونه کوچیکه این بود که یک دنیا خاطره خوب با شوهرم ازش داشتم..و این خاطرات بود که من رو به خونه علاقه مند کرده بود، نه آجرها و نقشه هاش..
گاهی وقتها وقتی یادم میاد سر خونه خریدنمون ما چه وضعی کشیدیم، باورم نمیشه که اون دوران رو با صبر و تحمل فراوان گذروندیم..خدا رو هزار مرتبه شکر

خوب عزیز من نظر منم در انتها همین بود که خود خونه دلچسب نیست ، انرژی های خوبی که درونش جاری میشه یه خونه رو محیط آرامش بخش میکنه.
ایشالا هر جا هستی لحظات خوشی داشته باشی تا بعدها خاطره خوب داشته باشی

آلیس یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 06:25 ب.ظ

عزیزم خدارو صد هزار بار شکر که الان راضیی...
ی مامان بزرگ داشتم همیشه میگفت وقتی وارد خونه میشین به در و دیوارا و وسایل خونتون بلند سلام کنید و ۳بار سوره صمد رو بخونید هم روزیتون زیاد میشه هم پر از انرژی میشه. انصافا هم بی اثر نیست.

منم عادت دارم به خونه ام سلام میکنم .
اگه مادربزرگت زنده است که خدا خیرش بده اگه هم به رحمت خدا رفته ،‌ نور به قبرش بباره حرفش حرف حساب ِ

mahtab یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:10 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام عزیزم
یه عالمه لایک برا یاین پست زیبات

کاملا موافقم که خونه ها با وسایلشون و ادمهایی که درونشون نفس میکشن زنده میشن و انتقال انرژی و حس میکنن

حس خوب ما به محل زندگیمون، تمیز و مرتب نگهداشتنش، صحبت کردن با گل و ..و داخلش، قران خوندن و ذکر گفتن تو اون و هزار تا چیز دیگه که همشون به قول خودت معنوین عوامل بسیار مهم و تعیین کننده ای هستن در اینکه نهایتا یک جایی بسیار دلنشین باشه و جذاب و ارامش بخش و جایی دیگه نچسب و دلگیر و ...

سلام خانم گل گلاب.
ذکر و قرآن خوندن خیلی موثره .من به عینه دیدم .اما در کنار عشق ورزی اعضای خونه ، یه خونه رو سرشار از خوبی ها می کنه

شهره دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

منم دقیقا همین حس رو داشتم وقتی از اولین خونه مون اومدیم تو خونه فعلی. اینجارو دوست داشتم اما دل کندن از خاطرات اولین روزهای زندگی خیلی سخت بود. حالا هم بشدت به اینجا وابسته شدم و ..
اما همینطور که گفتی خودمون هستیم که این حس رو به خونه میدیم و میتونیم هر جا میریم با خودمون منتقلش کنیم و البته تقویتش کنیم

البته اون علاقه و عشقی که بهم میدیم باعث میشه اون حسه بیشتر بشه . یه جورای عشق در تمام اسباب و لوازم اطرافمون هم نفوذ می کنه

وبلاگچه خاطرات سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:17 ق.ظ http://veblogchekhaterat.persianblog.ir/

تو یه وبلاگی یه مطلبی خوندم که خلاصه اش اینه:
مادر بزرگها و قدیمیها کارهاشونو با شور و شوق و عشق انجام میدادن نه از رو زر و زور و این عشق و انرژی رو به همه چیز (کائنات)اون خونه انتقال میدادن ...واسه همینه که تو خونه های اونها همه چی متفاوته حتی طعم غذاهاشون خاصه...وقتی کائنات میتونن تا این حد روی آرامش ما تاثیر بذارن دیگه آدمها که جای خود دارن...

این همون نتیجه ای که من به شکل غیر علمی بهش رسیدم .این تفسیر شما بیان صحیح تر حرف منه.
ممنونم دوست جونی

غزل چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ http://atrechaeedonafareh.blogfa.com

سلام دوستم
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن دوست بشیم

سلام دوستم .بله لینک شدین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد