همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

تعطیلات پر ترافیک

سلام به همگی .

خوبید ، خوشید انشاء الله ؟

منم بد نیستم .الحمد لله .

انگار هنوز خستگی تعطیلات از تنم بیرون نرفته ، آخه با اجازتون رفتم تهران . با وجود اینکه همش به گردش گذشت اما چون ترافیک خیلی زیاد بود ، خسته کننده شد برامون .

البته باز هم جای شکرش باقیه که ما از سمت شمال می رفتیم تهران و ترافیک این ور خیلی کم بود .تنها زمانی که شدت ترافیک جهت مخالف زیاد میشد ، تمام مسیرها بصورت یک طرفه بسته میشد .

برگشتن هم از ترس اینکه پشت مسیرهای یک طرفه نمونیم ساعت 3 نیمه شب راه افتادیم .

تعجب می کنم ما تهران هم هرجا خواستیم بریم برای تفریح کلی ترافیک بود .

خدا رو شکر تو مسافرت اذیت نشدم .کلاً انگار من بیچاره فقط سرکار اذیت میشم .اون از شدت گرسنگی فقط .یعنی هرکاری می کنم سیر نمی شم .اما روزهایی که خونه هستم راحت ترم .

خیلی داره برام خسته کننده میشه .نمونه اش دیشب از 7 غروب شروع کردم تا خود 12 شب سرپا بودم .شام و ناهار فردا و میان وعده که حتماً اون باید از جنس غذا باشه .خبر دارید که تنها چیزی که منو سیر می کنه غذاست .نه نون و پنیر گردو ، نه نون و پنیر سبزی ، نه چای و کیک ، نه شیر و خرما .برای همین کارم زیاد شده .

عادت بدی هم داشتم و تشدید شده غذا تکراری نمی خورم .هر روز یه چیز جدید باید بپزم .گاهی سر ناهار و شام گیر می کنم چه برسه به میان وعده .

اشتهام هم نسبت به فست فود و غذای بیرون و ساندویچی در حد صفر رسیده .یعنی شدم یه کدبانوی تمام عیار که فقط غذاهای خونگی درست می کنم .

بالاخره سونو گرافی هم رفتیم .هم من هم مریم .اما دقیقاً 2 تا جواب غیر منتظره به دو تا مون داد .

به من که گفت 9 هفته هستم .یعنی 1 هفته بیشتر از اونی که فکر می کردم .که دارم کلافه میشم ازین بابت تا زنگ بزنم از دکتر بپرسم .

اما به مریم گفت : هفته ات کمتر ازونی که فکرش رو میکردی .بیچاره خیلی استرس گرفته آخه طبق محاسبات تاریخی که خودش داشت الآن دیگه باید ضربان قلب نی نی اش رو می شنید .اما نی نی اش ضربان نداشت .دکترش گفت 2 حالت داره یا تو تاریخ ها رو اشتباه کردی و هفته ات اونی که فکر می کنی نیست یا اینکه خدا به دور ، بارداری ات پوچ هست .

طفلک مریم پر از استرسه .دعا کنید که ایشالا درست بشه و چیز خاصی نباشه .

همسر پریروز به مادرش گفت .البته تاکید کرد لطفاً و خواهشاً تو بوق نکنین و همه رو خبردار نکنید .نیایم خونتون ببینیم پرده زدن سرکوچه و تبریک و تبریک و ازین صحبتا ، چون رزی خجالت میکشه .خداییش هم خجالت میکشم . تا الآن فقط مامان و خواهرم و خواهر زاده هام می دونن .

ازون جایی که خانواده شوهرن دیگه و غیرقابل پیش بینی هنوز به خود منم زنگ نزدن و تبریک نگفتن .فقط مادرشوهر یه اس ام اس داد .و خواهر شوهر زنگ زد به همسر و به اون تبریک گفت و ازش اجازه خواست به من زنگ بزنه یا نه ؟

اما تا حالا خبری از اخبارشون نیست

یا من خیلی حساس شدم یا اونا خیلی مراعات میکنن یا هر دو طرف اشتباه می کنیم .داستانی شده برا خودش والا 


بعداً نوشت : خواهرشوهرجان زنگ زد ....

نظرات 12 + ارسال نظر
mahtab دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:46 ق.ظ http://mynicechid.niniweblog.com

سلام عزیزم
چرا خبر ندادی بمونم تهران و در خدمتتون باشیم؟!
خوش گذشته ان شاالله...پس تو تعطیلات باز شلوغ بود این شهر شلوغ؟ ما که رفته بودیم...باید خلوت میبود
ان شاالله به سلامتی
ایشالا دل مریم خانمتون هم شاد بشه به زودی
پس خداروشکر صدای قلب نی نی نازتونو شنیدین؟
خونواده همسرت منظور بدی ندارن مطمینا...با تهدیدات همسرتون حتما دارن ملاحظه میکنن زیاد خجالت نکشی...به دنیا که اومد حتما بهت تبریک میگن
شوخی بود این حرفها...به دل نگیری گلم

سلام عزیزم .
راستش تا لحظه آخر تردید داشتم برم یا نه .چون می ترسیدم حالم خوش نباشه و اونجا بد بشه .اما الحمدلله خوب بودم .
آره مهتاب جان ، شلوغ بود چه جور .انتظار داشتم تهران خلوت باشه .
خانواده همسر از اون ور پشت بوم افتادن دیگه .

صبا دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:24 ب.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

رزماری نگران سونو نباش تا زایمانت هزاربار تاریخ پس و پیش میکنن.اما من از خدامه یه هفته جلو بیوفتم.اشتهای من دیگه کم شده و خداروشکر به بیسکوییت هم قانعم.به مریم هم بگو نگران نباشه.من آدم دیدم قلب نی نیش تو هفته 11 دیده شده.بسته به تاریخ لقاح داره.

راست میگی اشتهات کم شده ؟
صبا من دیگه کم مونده زمین رو گاز بگیرم .از بس میخورم سر نماز ، دولا راست میشم تنگی نفس میگیرم .
منم همش بهش میگم استرس رو از خودت دور کن ولی اونقدر استری داره که مدام خواب می بینه ؛ همش فکر های بیخود می کنه .
خدا خودش بهش آرامش بده

آلیس دوشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:34 ب.ظ

عزیییییییییییزم مبارکت باشه انشالا
انشالا هرروز بیای اینجا و هی خبرای قشنگ قشنگ بنویسی ما کیف کنیم
دست مادرشوهر و خواهر شوهر هم در نکنه که مهربونی از خودشون نشون دادم.
دلم برای مریم غمگین شد. از ته از خدا میخوام که بیای و زوده زود خبر خوبشو بدی عزیزم
تازه ی چیزی یادم رفت بگم دوست بی وفا تو تا تهران اومدی ی سر پیش ما نیومدی؟؟ اره این همه جاده ترافیک بود تهرانم خلوت نبود که نبوووود

ممنووووووووووووونم .
بی وفایی من بی نظیره .البته تقصیر خواهرم و خونواده اش هم هست .من حتی خونه خواهر شوهر و برادرم هم نرفتم .یعنی اونا اصلاً نگذاشتن گفتن فقط پیش ما بمون .
فکر کنم مادرشوهر داره تلافی این که خونه دخترش نرفتم رو سرم در میاره
آره خودم هم واسه مریم نگرانم .بیشتر ازین نارحتم که فهمید نی نی من نبض داره .همش میگم شاید قصه بخوره بنده خدا

ساناز سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام.به به .خیلی کیف داره وقتی صدای ضربان قلب نی نی رو میشنوی.
انشالله نی نی مریم هم سلامته و تاریخشو گم کرده باشه.خونواده همسرت چه ملاحظه کارن.

سلام .خوب بود ساناز .خدا قسمت همه آرزومندهاش بکنه .
آره ایشالا مریم هم مشکلی نداشته باشه .خدا پشت و پناه همه مادرها و نی نی هاشون بخصوص مریم باشه .
خیلی هوامو دارن .اما من یه کمی نارحت شدم اما سوء تفاهم رفع شد خدا رو شکر

محبوبه سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:31 ب.ظ

همیشه به مسافرت و تفریح عزیزم
وای امیدوارم مریم بارداریش پوچ نباشه و اذیت نشه . تو هم همین طور خانومی.

مرسی محبوبه گلم .انشاء الله به دعای شما عزیز دل

ال هام سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:00 ب.ظ http://sepehram.mihanblog.com

سلام دوستم
فکر نکنی چون پست نمیذاشتم نمیخوندمت هااااااااااااااااااااااااا
امروز دیگه واجب دیدم عرض اندامی کنم
نی نی مبارک
چه بامزه که با همسایه همزمان نی نی دارید همه احساساتونو با هم درمیون میذارید

آخی الهام جان کجا بودی بانو .
قربوت برم گلکم .مرسی دوست خوبم.
آره خیلی خوبه .دعا کن ایشالا نی نی مریم هم سالم باشه

مونا سه‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:16 ب.ظ

مبارکه عزیزم :*
واسه اون مورد هم باریکلا که ملاحظه میکنن. شما هم حساس نشو گلم...

مرسی مونا جونم .
آره من حساس شدم ولی از جانب اونها فقط ملاحظه بوده

شهره چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:59 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com

عزیزم دوباره تبریک میگم خدارو شکر مشکلی نبوده
من تا ماه هشتم هر بار سونو رفتم سن حاملگیم حداقل 5 روز تا یکهفته بیشتر میشد اما طبق نظر بیشتر پزشکا همین اولین سونو توی سه ماهه اول دقیقتر از مابقی هست و بهتر میشه تاریخ زایمانو تخمین زد
اطلاع رسانی هم برای خودش پروسه ایه. منم با خیلیها برخورد میکردم که باوجودیکه مطمعن بودم میدونستن اما به رو نمیاوردن و مستقیم از خودم میپرسیدن زیاد تو فکرشون نرو بالاخره همه بزودی باور میکنن

ممنونم شهره جان .نمی دونم والا من تجربه ام کمه از بالا پایین شدن تاریخش تعجب کردم .
راجع به اطلاع رسانی نمی دونم من خیلی حساس شدم یا نه .ولی به قول شما خودم هم به این نتیجه رسیدم بیخالی بهترین کار ِ اینجور مواقع

صبا چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:02 ق.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

راستی رزماری.منم تنگی نفس دارم گاهی شدید هم میشه.نمازم رو نشسته میخونم.چون من لکه بینی هم داشتم و نباید خم و راست میشدم.جنسیت نی نیم معلوم شد

راست میگی ؟؟؟؟؟؟؟؟
اومدم وبت .ای خدا فکر کنم دخمل باشه
در مورد تنگی نفس هم میگم بهت

مینا چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:29 ب.ظ http://minayidays.blogfa.com

سلام. من مجبور شدم دوباره ادرسم رو عوض کنم..
دلم برای نوشته های شیرینت تنگ شده بود..هنوز همشو نخوندم اما اومدم بپرسم از اون دختربچه چه خبر؟ پیداش کردند؟

سلام مینا جان .
قربونت برم گلم .نه عزیزم خبری نشد .الآن میام آدرس جدیدت ببینم در چه حالی

فهیمه پنج‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:42 ق.ظ

عزیزززززززززززززززم
منو یادته منم عین خودت با کلی خجالت و این دست اون دست به مامانم گفتم چه برسه به بقیه
گلم شما هر سونویی بری واست یه تاریخی میزنه و همه ی سونو ها یه هفته ای بالا پایین دارن
اصلا نگران این موضوع نباش
اصل اونیه که دکتر واست تاریخ زده که معمولا بر اساس تاریخ پ هستش

راست میگی فهیم .نمی دونم چرا من تو این جور مسایل اینقدر خجالتی هستم .
در مورد تاریخ هم مرسی که گفتی .خیالم رو راحت کردی .راستش یه کم نگران بودم

برای تو جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام خانومی
امیدوارم اوضاعت همیشه روبه راه باشه و از ویار بد رنج نبری که خیلی سخت
وای چه باحال شدی یک مامان خوشمزه که باید غذاهای خوشمزه بخوره
انشالله که یک نی نی ناز و سالم و با وزن خوب به دنیا میاری عزیزم
وای هفته 9 یعنی 7 ماه دیگه مونده تا ما خاله بشیم

سلام گلم . ممنونم
آره 7 ماه مونده .همش به خودم میگم 7 ماه چیز زیادی نیست اما بعد میگم نه شایدم خیلی بهم سخت بگذره که 7 ماه برام کلی بشه .
آی آی شدم مامان پاستوریزه .فقط غذا خونگی میخورم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد