همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

اخبار هفته گذشته

سلام دوست جونا .

انشاء الله هفته خوبی رو شروع کنید و براتون پر از خیر و برکت و خبرهای خوش باشه .

خدا این کامپیوتر شرکت رو از من نگیره .من اگه 4 روز هم خونه باشم چون تایپ با لپ تاب خودمون برم سخته ،‌ آپ کردن در کارم نیست .واسه همین الآن باید یه عالمه خبر بدم بهتون .

به ترتیب وقایع اتفاقیه شروع می کنم .

بنده به سلامتی و خدا رو شکر در صحت کامل رفتم دکتر .که خوب تقریباً همه چی خوب بود به جـــــــــــــــــــــز ......... وزن اینجانب .بنده در کمال پر رویی 5 کیلو اضافه کردم .اونم چی فقط تو ماه دوم ! خانم دکتر دعوام کرد .البته نفر اولی نبود که دعوا میکرد .نفر اول مامان خانم خودمه که هی دعوام میکنه .

مامان به شدت منو ترغیب کرده برای زایمان طبیعی .برای همین میگه وزن بالا اذیتت می کنه .دیگه کاملاً به مامانم ایمان آوردم .یه پا ماماست برای خودش .هر چی بهم میگه درسته خدا رو شکر .

البته با اون اشتهای سیری ناپذیر بنده دور از ذهن نبود اما خوب 5 کیلو هم یه چیز وحشتناکیه دیگه خوب .حالا من پ1روسه کم خوری رو دارم شروع کردم .البته ناگفته نماند خدا رو شکر دیگه مثل قبل اصلاً میلی به خوردن خامه و شیرینی و اینا ندارم .اما خوب حجم غذام بالا رفته .که باید اونم یه جوری حجمش رو کم کنم و کالری اش رو بالا ببرم .

خبر بعدی اینکه ما دوستان دسته جمعی با میخوایم مامان بشیم  .بله یکی دیگه از دوستام ، یعنی دوست دوران دبیرستانم که با هم تو یه سال عروس شدیم ، داره مامان میشه .شدیم سه تا مامان اسفندی .من و آیدا و مریم .

اما مریم ، خدا بهش کمک کنه و ایشالا هرچه زودتر خبرهای خوب بهم بده .طفلک بعد اینکه 10 رو روزشماری کرد تا بتونه بره سونوگرافی و ضربان قلب نی نی اش رو بشنوه ، دکتر سونو بهش گفت تازه تو هفته 5 هستی و باید یه 14 روز دیگه هم صبر کنی تا مطمئن بشییم رشد نی نی ات نرماله یا خدای نکرده متوقف شده .حالا من هرچی بهش میگم دختر هیچی نیست اما امان از دل مریم که فقط آشوبه و کار روز و شبش گریه است .هی میگم بابا جان بچه سالم رو هم تو با این همه گریه اذیت می کنی .بس کن میگه دست خودم نیست .جواب مردم رو چی بدم و ازین حرفها .ولی من بازم دلم روشنه .ایشالا که نی نی اش سالم باشه .

دوباره میرسیم به خودم .سه شنبه صبح از خواب که پاشدم پشت پاشنه پام به شدت درد میکرد .گرفته بود .جوری که تا خود شب من لنگ میزدم .گفتم خوب شب بخوابم بهتر میشه دیگه .اما امان از لحظه ای که برای نماز صبح بیدار شدم ، در حد جیغ و اشک و ناله درد میکرد پام ( الته فقط ناله کردما ....تقویت و افزایش آستانه درد و این صحبتا دیگه ).

نه میشد صاف بگذارمش نه خمش کنم نه دارز میکشیدم خوب بود نه سرپا می ایستادم . در همه حالت درد داشت .

با حال پریشون شب رو صبح کردیم و آقای همسر هم مرخصی ساعتی گرفت تا منو ببره دکتر .

آقای دکتر تشخیص ورم آشیل پا رو دادن و خدا رو شکر خبری از پارگی نبود .شروع کرد به دارو نوشتن که بنده اظهار مادر کردم .ایشون هم گفت به هیچ وجه نمی تونم ریسک کنم .فقط منو به فیزیوتراپ معرفی کرد تا برام تیپ بچسبونه .ازین چسب ها که ورزشکارها میزنن .اگه والیبال نگاه میکردین بیشترشون رو بازوهاشون زده بودن .

3 روز هم برام استراحت مطلق نوشت که فقط من 1 روزش رو نرفتم سرکار .فردایی اش صدای آقای رئیس در اومد که بیا و بیا .

الحمد لله روز همون روز خیلی درد داشتم اما فردایی اش کمتر شد .تا آلان که پام بهتره . فقط کمی پشت پام حالت گرفتگی داره .نمی دونم این درد از کجا قسمتم شد .فقط اینکه احتمال داره بخاطر بارداری و اینا باشه و شاید کمبود و یا زیاد بود ویتامین یا املاحی منجر به این دردهای عضلانی وحشتناک بنده گشته بود .

خدا رو شکر الان خیلی بهترم .

خیلی طولانی نوشتم .معذرت میخوام.

برای مریم دعا کنید لطفاً

نظرات 4 + ارسال نظر
وبلاگچه خاطرات شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:59 ق.ظ http://httpveblogchekhatrat.persianblog.ir

به به ماشا الله 5 کیلو...آینه بنده خدا حق داشته...
چرا دوستتون مریم از حرف مردم میترسه؟
ان شا الله که بچش سالمه...
هوررررررررررررررررا زایمان طبیعی...ان شا الله که بتونید...

نگو پنج کیلو بگو پــــــــــــــــــنج کیلو .یه ذره دو ذره نیست که خواهر .
خدا به دادم برسه .
همش می ترسه به بقیه چی باید بگه

ساناز شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام.عزیزم انشالله که تا الان پات بهتر شده باشه.شاید فعالیتت زیاد بوده و عرق کردی و نمک خونت پایین اومده که باعث درد عضلاتت شده.
انشالله بابت مریم هم خبر خوب بهمون میدی.میگم چه جالب اسفند کلی نی نی به دنیا میاد.
مراقب خودت باش

سلام .نمی دونم یا نمک خون یه قول تو پایین اومده بود یا کلسیم یا هر چیز دیگه ای .
الحمدلله الآن بهترم .
آره اسفند یهو رشد جمعیت زیاد میشه

mahtab شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:01 ب.ظ http://mynicechild.niniweblog.com

سلام عزیزم
منظر بودم از گفتن خبر خوبتون به مادر همسرت بنویسی!
بلا دوره ایشالا...امیدوارم هرچه زودتر خوب بشه درد ِ پاهات...بارداریه و دردهای بدون ِ علت ِ خاص
امیدوارم به سلامتی بگذره این روزهای انتظار ِ شیرینتون

سلام گلم .
راستش اون قضیه اونجوری که فکر میکردم نشد .زیاد هم نمیخوام در موردش حرف بزنم .اونطور که انتظار داشتم نشد .
ممنونم مهتاب جونم

صبا یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:42 ق.ظ http://maokhoda.persianblog.ir

ایشاله هر چه زودتر با خبرهای خوب درباره مریم میای. رزماری منم دائم کف پاهام درد میکنه.یه بار تو نت دیدم نوشته به خاطر هورمون بارداری سیاهرگها در بدن زن باردار گشاد میشن و باعث پادرد میشن و در ماههای بالا که وزن زیاده هم باعث واریس میشن که باید جوراب ضد واریس پوشید.گاهی از درد نمیتونم کف پامو زمین بذارم.تازه در طول شب هم چون به پهلو میخوابم دائم اونجا خواب میره و با درد وحشتناکی تو اون ناحیه بیدار میشم که با ماساژ رفع میشه.شکر خدا طبق وزنگیری خودم البته من الان 6 کیلو زیاد کردم و هفته دیگه 5 ماهم پر میشه.تو هم نگران نباش اشتهات کمتر هم میشه

آره صبا جان شبها انگار همه دردها سراغ آدم میان .
مطمئناً بخاطر تغییرات هورمونی و املاح بدن هستش این چیزها .
خدا رو شکر اشتهام کم شده .دارم کمتر میخورم .حالا کم کردن وزن که فکر نمی کنم اما سعی دارم حداقل ثابت نگهش دارم .میام وبت ، ازت سوال دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد