همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

همسرم ، منم دوستت دارم

این ها یادداشت های منه . روزهای زندگی منه

روزهای تند تند

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام .الهی که شنبه خوبی داشته باشین و تا آخر هفته پر انرژی باشین.

وای که چقدر این هفته زود گذشت .از وقتی اومدم سرکارکلاً  روزهای شلوغی رو دارم میگذرونم .کار ما که به خودی خود همیشه زیاد و پر مشغله بود ، تازگی ها هم یکی دو تا پروژه جدید شروع کردیم که کار ما رو مضاعف می کنه .هنوز رو غلطک نیفتادم .هنوزم" بزن در رو" دارم زندگی میکنم .دلم میخواد زندگی ام نظم بگیره .انصافاً یک روز تعطیلی برای یه هفته کمه .فعلا تونستم برنامه غذایی رو یه کم مرتب کنم که ناهار و شاممون به جا باشه اما هنوز رو مرتب کردن خونه و نظافت و اینا هیچ جای خالی به غیر جمعه پیدا نکردم .

یه جمعه است و استراحت و گردش و تفریح و کارهای منزل و نظافت و سرزدن به خانواده هامون .واقعاً مجبور میشم چند تاشو از قلم بندازم .یه جمعه برای این همه کار با یه پسر سحر خیز که ساعت 7 ، 7:30 بیدارمیشه خییییییییییییییلی کمه .

یونا جانم اگه این بیداری شبهاش رو کنار بگذاره خیلی خوش به حال من میشه .

هنوزم یونا رو هر روز میبرم خونه مامانم .من یه کم دلخورم که چرا کسی غیر از مامان خودم مسئولیت نمی پذیره .( این کسی دقیقاً منظورم با مادر همسر هست ).

حساس که بودم حساس تر هم شدم ، مثلاً پنج شنبه عمه اش از تهران اومده بود و گفت یونا رو بیارین من نگه دارم تا دلتنگی ام تموم شه .

بشین و بفرما یه منظور رو میرسونه اما چه خوبه همیشه از بفرما استفاده کنیم ، نگه داشتن یونا هم میگذره اما کاش به جای اینکه بچه رو بیارین من ببینم گفته میشد حالا که امروز هستم بچه رو بیارین نگه دارم یه استراحتی برای مامان رزی بشه .

هنوزم اون حرفها و حرکات خنده دار دار ادامه داره ، عمه همسر میاد خونه مادربزرگش و زنگ میزنه بچه رو بیارین اینجا من ببینم ، این رفتار و حرکات یه خنده تلخ نیاز نداره ؟

باشه میخندیم ، به این هم میخندیم .

حرف زیاد دارم ، حرفهایی که فقط  اینجا می تونم بگم ، سرفرصت بیام و یه دل سیر غر بزنم .فعلا

نظرات 7 + ارسال نظر
اتی شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام عزیزم .
عزیزم خیلی درکت میکنم چون شرایطمون مثل همه . اصلا فکر نکن فقط خودت هستی که شرایطت اینطوریه کار ، بچه داری ،همسر داری ، خونه داری ....واصلا جایی و لحظه ایی رو نمی تونی که پیدا کنی که فقط در حد امکانات اولیه به خودت برسی یا یه ورزشی که دوست داری ادامه بدی یا یه روز تو هفته استخر بری ....حرفای دیگران و زخم زبوناشونم که دیگه به کنار ...
آره عزیزم اینا شده کلیات زندگی منم ، فقط توی این شرایط از خدا سلامتی و صعه صدر می خوام هم برای خودم هم برای شما و هم برای همه مامانای مثل خودم
به مادرامونم که تن سالم و عمر با عزت بده که همیشه باید زحمت مارو حتی توی این سنم بکشن .
رزماری عزیز شاد باش ، خوبی کن چون بازخوردش به خودت برمیگرده من هر روز اینا رو به خودمم میگم . هفته خوبی داشته باشی من هر روز به وبت سر می زنم ولی انگار خیلی کم می نویسی

سلام اتی جون .آره کم می نویسم چون وقت نمی کنم .از ساعت 2:30 که میرسم خونه ،‌یونا تا شب فقط 1 بار میخوابه .اونم من به استراحت یا کارهای خودم مثل ناهار خوردن یا نماز میگذرونم .بنابراین خونه وقت نمی کنم بیام نت .
آره کاملا حق با شماست .شرایط همه مادرهای شاغل همینه .
این تمرین های کلامی حرف نداره .تو روح آدم تاثیر میگذاره .منم باید مثل شما هر روز تکرار کنم

ساناز شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام رزی جونم.واقعا منم معتقدم یه جمعه برای مامانهای شاغل خیلی کمه .مخصوصا اگه بخوان همه کارها رو به نحو احسن انجام بدن.
رزی دقیقا این حرکاتهای قوم شوهر یه وقتایی منو ازار میده اما من انقدر قسمت پر لیوان رو دیدم که سیراب شدم
حالا یونا کوچیکه.کل هفته مادرشوهر بنده که تو خونه بیکاره همش میگه فرنامو بیار اینجا با کلی التماس بعد که یه 2 ساعت میزارم پیشش که به کارام برم برسم وقتی میرم انقدر غر میزنه که اینکارو کرد اونکار و کرد که کلافه میشم. وهربار تصمیم میگیرم بگم نمیارم ولی باز گول میخورم
مراقب خودتو و همسرتو و شازده پسرت باش.بوس.بوس

سلام سانی جانم.
امان از بعضی حرکات و رفتارها ونه فقط از قوم شوهر .
تا من و تو باشیم که گول نخوریم
همیشه به خودم میگم من یه وقت دل دیگران رو اینجوری نشکنم .
فدای تو

بلورین شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:15 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

خوش اومدی رزی جون بعد از مدت ها
نی نی من صدو هشتاد درجه با نی نی تومتفاوته...هر بچه ای یه مدل هستش انگار...

قربون تو و نی نی ات بلورین مهربونم .
بله نی نی ها خیلی با هم متفاوت هستن .فقط نباید مقایسه اشون کرد .

mahtab یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:26 ق.ظ http://mynicechild.niniweblog.com/

رزی جان سلام
ایشالا روزهای شلوغتون همیشه پر باشه از سلامتی
پس در این زمینه شبیه همیم خیلی؟! دلگیری از خونواده ی همسر رو میگم
چه میشه کرد
راستی جای کامنتهای شما خیلی وقته خالیه ها
دیگه تو وبلاگ علیرضا زیاد نمی نویسم
به وبلاگ خودم سر بزن ایشالا

آخ عزیز معذرت که اینقدر کم پیدا شدم .
با خودم وعده کردم روزی یه وبلاگ دوستان رو بخونم تا تاخیراتم جبران بشه .اما واقعً وقت نمی کنم .
آخ مهتاب جان ، نگو .من دلم نمیخواد سربار بشم ، دلم نمیخواد خودم بچه رو ببرم اونجا ،‌لااقل یه بفرمایی یه پیشنهادی .اما دریغ ......
ولش کن .دیگه دارم بی تفاوت میشم

شیوا دالان بهشت سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:24 ق.ظ

خب چه اشکال داره بچه رو ببری اونجا؟ مگه ایشون بزرگتر نیستن؟

شیوا جان مشکل اینجا که نمیگه بچه رو بیارین .و چون کارها و برنامه های دیگه اش رو کنسل نمی کنه واقعاً وقتی برای بچه داری براش نمی مونه

شهره چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 09:58 ق.ظ http://ourlovelyhut.blogsky.com.

خدا عمر با سلامتی به مادرت بده که اینقدر زحمت میکشن
حق داری حساس باشی بخصوص با این همه مشغله آدم حساسیتش بیشتر میشه ولی اصلا ارزش نداره این روزهاتو درگیر این حس ها بکنی. بزار فکرت آزاد بشه و بتونی توی فراغتت انرژی ذخیره کنی
خوبه که داری روی نظم و کارهای خونه مدیریت میکنی موفق باشی
براتون روزهای شاد آرزو می کنم

سپاسگزارم ازت شهره جانم .
شما که خودت با تجربه ای تو زمینه .هزار ماشاالله هم شاغل هستین و هم بچه کوچیک دارین .
بله دیشب باز هم بهم ریختم اما یه برنامه برا خودم گذاشتم که فقط رو خودم کار کنم و خودمو به سکوت دعوت کنم

صبا چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:21 ب.ظ

ای خواهر هم دردیم.خاندان شوهی ما هم دست کمی ندارن.کلا بچه رو فقط میبینن انگار مامان بابا نداره و فقط متعلق به اوناست.بالاخره روزی روزگاری اونام طعم این رفتار رو میچشن عزیزم

ای صبا جان واقعاً چه باید کرد ؟
گاهی موندم با این رفتارشون چیکار کنم ، حرص بخورم یا اینکه بی تفاوت باشم.یه داستانی شده برای خودش این رفتارها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد