-
سال 93 مبارک
جمعه 8 فروردینماه سال 1393 12:33
سلام دوستای گلم ، عزیزای دلم . ایشالا که همتون سال خوبی رو شروع کرده باشین و امسال یه سال پر از شادی و خیر و برکت براتون باشه . من که خیلی دلم روشنه ، روشنه که برای همه بهترین ها پیش میاد . به دو دلیل ، 1- سبزه هایی که سبز کردم امسال خیلی خوب شد .نمی خوام خرافه پردازی کنم اما فکر می کنم برکت داره سبزه هام خوب سبز شدن...
-
چهارشنبه سوری شما مبارک
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 08:39
این چند روز آخر واقعاً وقت نکردم بیام نت . صبحها از ساعت 7:30 میزدم بیرون ، یا بانک یا تامین اجتماعی یا دارایی و بعدش هم غروب گاهی حتی تا 8:30 هم سر کار بودم تا همه حساب کتاب ها جور دربیاد و راست و ریست بشه .جداً و واقعاً که دست تنها سخته .آخرش هم که همکار عزیزدلمون مزد منو خوب گذاشت کف دستم و پیغام و پسغام فرستاد که...
-
ترافیک پایان سال
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 10:25
باز هم روزهای آخر سال شد و کار ما دوبل و سوبل شد . نه اینکه در بقیه مواقع سال کارم سبک و کمه ! این دوهفته آخرم تحمل میکنیم همسر جان هم از اول هفته دارن اضافه کاری وایمیستن .اونم خلاصه پایان سال و کارهای عقب موندشون رو باید انجام بدن . اینجوری که فقط آخر شب دوتامون میرسیم خونه و بی نفس می افتیم تو تخت . از شنبه تا همین...
-
میلاد اسوه صبر
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 16:12
سالروز ولادت خانم حضرت زینت رو بهتون تبریک میگم . انشاءالله که همه شما دوستای گلم به حوائج قلبیتون برسین .به مدد این خاندان پاک و مکرم . امروز سالگرد ازدواجم به تاریخ قمری هم هست . 4 سال و خورده ای گذشت .... هی ............. به همین زودی . همسر نازنیم همیشه در کنارتم . با تمام بد اخلاقی هام ؛ غر غرهام ؛ لبخندهام و...
-
از یزد تــــــــــــــــــــــــــــــــا کیش
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1392 09:44
ما خیر سرمون اومدیم امسال مثل مرفهین بی درد جامعه ، یک سفر نوروزی تو تعطیلات داشته باشیم که قسمت نشد . الآن داستانش رو میگم براتون . حالا ما که اونچنان هم مسافرت برو نیستیم .ولی معمولاً سعی می کنیم زیاد سخت نگیریم و هرجا میریم بهمون خوش بگذره .اما پارسال که کاشان رفته بودیم ، شب اول اصلاً جای خوبی نتونستیم پیدا کنیم و...
-
جایزه همسر
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1392 13:05
رفتم ام آر آی و همونطور که فکر میکردم ترسیدم .یعنی تماماً دلهره بودم . ولی خدا رو صدهزار مرتبه شکر زانوم بود ، اگه گردن یا سرم بود که دیگه فکر کنم زهره ترک میشدم . همش احساس رفتن تو قبر بهم دست میداد . چند دقیقه اول ام آر آی فقط داشتم با خدا حرف میزدم که ای خدا قبر هم عین همینه دیگه .دسترسی به جایی نداری و تو یه جای...
-
MRI
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 08:36
امروز نوبت ام آر آی دارم برای زانوم . نمی دونم چجوریه . راستش یه کم نه ولی خیلی زیاد از دستگاهش میترسم .یعنی وحشت دارم . کابوس تمام بچگی ام تا حال همین رفتن تو اون تونل وحشت بوده ( همین دستگاه ام آر آی رو میگم ) حالا زانو که خوبه، سر یا گردن اگه باشه دیگه بد تره به نظرم . بگذریم از ترس .هیچ اطلاعاتی هم راجع به نحوه...
-
دکتر و کنسرت
شنبه 3 اسفندماه سال 1392 15:10
پنج شنبه گذشته که شکرخدا زود تعطیل شدم که تصمیم گرفتم با مامان برم برای خرید پرده جدید . مبلشون رو که عوض کردن ، رنگ پرده قبلی نمی خورد .رو این حساب میخواست پرده جدید بگیره . اونقدر خسته بودم که به چرت نیم ساعته ام تبدیل شد به 1 ساعت خواب عصر .بلند شدم و نماز خوندم و با مامان قرار گذاشتم و راه افتادیم . خرید کردن...
-
یه کار جالب کردم
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 12:09
یه کاری کردم ، در نظر خودم کارستون . حالا جریان چی بود ؟ همسرجان من ، همیشه زودتر از من تعطیل میشه .مدلش هم ازون تیپ هاست که کمی تا قسمتی خوابش بیشتر از منه .یعنی بارها و بارها وقتی میاد خونه ، اول میگیره می خوابه ، بعد پا میشه ناهار میخوره . وقتهایی که من دیر کنم اون دیگه حسابی 1 ساعت یا 1/5 ساعت می خوابه ، تا من...
-
دوست جدیدم
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1392 11:12
خدا رو شکر یه دوست خوب پیدا کردم . روز جمعه بعد مدت ها طعم یه دوستی و یه گپ دوستانه رو چشیدم . چیزی که تقریباً با اتمام دانشگاه و بعد اون با شروع نامزدی ام و به دنبال اون عروسی ام ، کمتر و کمتر شد . نمیدونم رابطه این دوستی ها رو من خودم به شخصه از خودم دریغ کردم یا جبر زمونه منو محروم کرد . حالا دیگه واجب شد توی یه...
-
هفته گذشته
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 15:05
انقدر سرم شلوغه که حد نداره . البته این جمله انگار جمله تکراری هم شده ، اما به جهت نبود همکارم در پی تصادفی که 1 ماه پیش براش اتفاق افتاد و تنها بودن من در شرکت ، واقعاً روزها وقت نمی کنم آپ کنم یا حتی نظرات دوست جونام رو جواب بدم . غروب هم که میرم خونه ، انقدر درگیر خانه و خانواده هستم که حد نداره . هفته گذشته شنبه...
-
داستان روزهای برفی ما
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 09:48
خوب عزیز های دل من , بنده دیشب تشریف آوردم خونه خودم .حالا کجا بودم ؟خونه مامانم حالا چرا ؟ چون گاز خونمون قطع شده بود ماجرا ازین قراره که روز شنبه رفتم سرکار , لحظه به لحظه بارش برف شدید تر شد , جوری که ساعت 3:30 که همسرجانم اومد دنبالم , به سختی تونستیم با ماشین برگردیم خونه . یکشنبه صبح که فکر کنم بهتون گفته بودم ,...
-
آخ جون
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1392 08:26
آخ جووووووووووووووووووووووون امروز از شدت بارش برف تعطیل شدیم کلی خوش به حالم شد . آقای همسر رفت سرکار و من تو خونه تنها هستم . دیروز بعد از ظهر که از سرکار برگشتیم , بعد می استراحت زدیم بیرون . آی حال داد , نزدیک 2 ساعتی بیرون چرخیدیم و شب که رسیدم خونه از خستگی داشتم میمردم .شام و ناهار هم باید درست میکردم که با...
-
انصافه ؟
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 09:07
آخه انصافه ، بعد از 2 سال به اندازه 10 سانت برف بیاد ، همه جا سفید بشه ، بعد محبور باشی بیای سرکار ؟ تعطیل نباشی تا بتونی زیر برف قدم بزنی و از دیدن بارش اون لذت ببری ؟ آخ چی میشد این برف 24 ساعت قبل تر می بارید تا روز جمعه ای ، با همسر جان بریم بیرون ، قدم زنان ، عشق کنیم . راستش تا حالا نشده بعد ازدواجمون ، یه برف...
-
دلم خیلی چیزها می خواد
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 11:21
دلم یه زنونگی میخواد . خیلی وقته ازش دور شدم .بخاطر خیلی چیزها شاید محیط کارم ، اولین دلیلم باشه . یه زنونگی از جنس لاک زدن ، از جنس کفش پاشنه بلند پوشیدن ، از جنش پیرهن پوشیدن ، از جنس مش کردن موهام ، از جنس النگو انداختن ( که هیچ وقت نداشتم ) ، از جنس گوشواره و انگشتر انداختن ، از جنس عطرهای خوشبو ، از جنس رژ لب های...
-
بازگشت همسر جان
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 08:44
همسر جانم امشب میاد .بعد از 5 روز کامل که ندیدمش ، دل تو دلم نیست برای دیدارش . وای که چقد نبودش بهم سخت گذشت ، بخصوص اول هفته که هم سرماخوردگی ام خوب نشده بود هم حالم اونجوری خراب شد .فشار کار رو هم دیگه نگو . روز یکشنبه که دلم درد میکرد و بخاطر اینکه کسی نبود نمی تونستم مرخصی بگیرم ، از کلافگی زنگ زدم به اچید و فقط...
-
تمام این دو هفته
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 11:55
هفته پیش دوشنبه صبح ساعت 6:40 که از خواب بیدار شدم دیدم اچید جونم داره با تلفن صحبت میکنه .معمولاً چون زودتر از من میره سرکار زودتر هم بیدار میشه ، بلند شدم ازش پرسیدم کی بود ؟ گفت : مامانم .گفته حال بابا خوب نیست ، براش دکتر بیار خونه . من کمی ترسیدم ، یعنی چقدر حالش بده که دکتر ببری خونه براش ؟؟؟؟ خلاصه همسرجان رفت...
-
برگشتم اما ....
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 14:31
برگشتم اما باز هم سرما خوردم . اونقدر شدید که فقط تونستم بیام همین قدر براتون بنویسم . جای تک تکتون توی حرم امام رضا ( علیه السلام ) خالی بود .ایشالا به زودی زود قسمت کسانی که مشتاق هستن بشه . هفته قبل رفتنمون پر از ماجرا بود که الحمدلله همگی به خیر گذشتن .اونقدر بدنبال هم و سریع اتفاق افتادن و منم مشغول راست و ریس...
-
داستان سفر ما
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 08:29
ماجرا ازون جا شروع شد که از سال گذشته همین موقع ها برادرم و خانمش که داشتند می رفتن دبی ، به ما هم گفتن که همسفرشون باشیم . ولی ازونجایی که ما پارسال آبان رفته بودیم ترکیه و دیگه در توان ریالی ما نبود به فاصله 2 ماه سفر خارجه داشته باشیم ، بهانه آوردیم . از طرفی به علل و عواملی که نگم تا خدای نکرده غیبت نشه ، نمی...
-
عید ولایت مبارک
جمعه 20 دیماه سال 1392 20:58
روز نهم ربیع اول: این روز، روز عید بزرگ و روز عید بقر است و روایتی نقل شده که: هر که در این روز چیزی انفاق کند گناهانش آمرزیده شود. و گفته اند که: مستحب است در این روز اطعام برادران مؤمن و خشنود گردانیدن آن ها و توسعه دادن در نفقه و پوشیدن لباس های نو و شکر و عبادت حق تعالی، و این روز، روز، برطرف شدن غم ها است و روز...
-
سالگرد مادربزرگ
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 08:33
در راستای فکری که هفته پیش در مورد تاریخ سالگرد فوت کرده بودم ، دیروز یهو یادم افتادم تاریخ 10/18 هست و میشه شب سالگرد فوت مادربزرگ مادری اچید . از هفته قبل تصمیم داشتم یه خیرات کوچیک بدم .برای همین سر راه برگشت خونه ، آرد خریدم تا بساط حلوا روو راه بندازم . غروب هم زنگ زدیم به مادرشوهر که شب شام میایم پیشتون . دروغ...
-
فردای دیشب
دوشنبه 16 دیماه سال 1392 09:26
امروز فردای دیشبی است که دندونم به لقاء الله پیوست . خدا رو شکر درد زیادی نداشتم و خونریزی اش هم شب کم شد .اما فقط این طعم دهنم داره اذیتم میکنه و این که گهگاهی کمی خونریزی داره . مُردم از بس تو سرما بستنی خوردم . تو خونه ، کنار شوفاژ ، زیر دو تا پتو ، داشتم بستنی می خوردم . آخه این زمستون چه ها که با من نمی کنه ....
-
گاه شماری برای عزیزان
شنبه 14 دیماه سال 1392 11:22
من ازون تیپ افراد هستم که تاریخ روزهای گذشته خوب به یادم می مونه .البته این به یاد موندم برای خودم هم مهمه .و همیشه سعی میکنم تاریخ سالگرد مناسبت های مختلف رو فراموش نکنم . تولد اطرافیانم ، سالگرد ازدواجشون ، تاریخ بعضی آشنایی ها و .... معمولاً اول هر سال که تقویم جدید میگیرم ، حتماً حتماً یه تقویم دیواری یا رومیزی...
-
دندونم !!!!!!!!!
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 08:50
من دندونم رو . . . نکشیدم . نه از ترس ، نه ، از سر لجبازی ، اونم با دکتر ! فکر نکنید این دو روزه نیومدم نت بخاطر دندون درد و این حرفا بوده ، نخیر از تنبلی خودمه که روزهای تعطیل خودم رو وقف خانه و خانواده می کنم . اما از دوشنبه بگم براتون که وقت دکتر داشتم . راستش روز قبلش مثل آدم متشخص زنگ زدم تا نوبت بگیرم ، منشی...
-
دندون عقل
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 12:23
دیشب رفتم دندون پزشکی ! بله مشکل دندون عقل عزیزم بود که سوراخ گشته بود و بعد از یک ساعت ، دقیقاً یک ساعت که منتظر نشستیم تا نوبتم بشه آقای دکتر فرمودند که باید بکشی دندونت رو منم کشیدن دندون رو چند سالی هست کنار گذاشتم زحمت بکشین بفرمایین طبقه پایین پیش همکارم . حالا ازین یک ساعت بگم که منتظر بودم .وای خدا چقدر استرس...
-
سلام ، من برگشتم
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 09:16
سلام به دوستای خوشگل و نازم . دوستای عزیزم ، همراه و همدم من . کامنتهای پر از مهربونی تون رو خوندم . کم کم جواب میدم .ببخشید . امروز بعد از 2 روز مرخصی به آغوش کار بازگشتم .مراحل رفتنمون هم اینجوری شد که یکشنبه خودم تا 4:30 سرکار بودم و همسر جان تا 6 .وقتی اومد خونه بازهم مردد بودم که بریم تهران یا نه .تو این هاگیر...
-
یلدای 92 مبارک
شنبه 30 آذرماه سال 1392 16:01
یلدای همتون مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک دوسن جونای خوبم . میدونم که نمی تونم بیام و برای تک تکتون کامنت بگذارم یا اینکه حتی نرسم بیام وبهاتون رو بخونم . چون واقعاً سرم شلوغه . کامنت های قبلی تون رو خوندم اما فرصت نکردم جواب بدم .شرمنده روی ماه همتون شدم . این سومین یلدایی هست که تو این شرکت هستم و سومین...
-
تا تجربه نکردید ، نهراسید
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1392 08:50
تا حالا برام چندیم بار اتفاق افتاده که وقتی درمورد چیزی پیش داوری کردم ، بعدها پشیمون شدم .حالا این پیش داوری در مورد هر چیز و هر رفتار و کاری ممکنه بوده باشه . گفتم کار ، کلاً تیپی هستم که در ظاهر اعتماد بنفس پائینی ندارم ، معمولاً هم کاری رو که حداقل 10٪ از عهده ام بر بیاد و احتمال به سرانجام رسوندنش رو بدم قبول می...
-
خدایا ایشون رو از ما نگیر
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 18:08
دیروز اگه ریا نباشه ، من و آقای همسر روزه بودیم . رسیدم خونه ، به ذهنم رسید آش درست کنم . نخود و لوبیا رو که از شب قبل خیس کرده بودم .سریع آش رو بار گذاشتم . تایم ناهارم رفته بودم پلیس + 10 برای اثر انگشت الکترونیک .رو این حساب نماز نخونده بودم . حالا دهن روزه و ساعت 4:30 بعد از ظهر تازه دارم نماز ظهر رو میخونم . اچید...
-
خدایا این رو از من بگیر
دوشنبه 25 آذرماه سال 1392 09:26
با وجود اینکه تابستون رو همیشه به زمستون ترجیح میدم اما در کنار سرماش که اذیتم هم میکنه ، شیفته خوراکی ها و میوه های زمستونی هستم . نمی دونم چرا اینجوری شدم .قدیم ها خستگی کار مجال هیچ کاری بهم نمیداد ، اما ازوقتی که تایم کاری ام رو کم کردم بجای اینکه به خودم و سلامت جسمم برسم ، که یکی از اهداف کم کردن ساعت کاری ام...