-
مربای لیمو ترش
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 14:01
نمی دونم شما ازین مربای لیمو ترش بدون پخت تا حالا درست کردین یا نه ؟ من یه شیشه کوچیک خالی پیدا کردم بعد دیدم لیمو ترش تازه هم دارم ، به فکرم رسید ازینا درست کنم . ببخشید کیفیت عکس هام خوب نیست چون از نزدیک عکس گرفتم دوربین رو تنظیم درستی نکرده بودم . حالا بریم سر توضیحات درست کردنش : لیمو ترش ها رو از وسط نصف می کنین...
-
ممنونم دوست جونای گلم
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 11:51
-
کادوی تولد
یکشنبه 22 تیرماه سال 1393 10:34
-
ملالی نیست جز بی خوابی
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1393 12:17
اگه پستی نمی نویسم و چیزی نمیگم ، فکر کنم بخاطر ماه رمضون و روزه داری و بی حالی و کسلی اش باشه . وگرنه خدا رو شکر زنده ام و روزگار هم بر وفق مراده . همش کمبود خواب دارم ، چون شبها معمولاً زود زود بخوابم میشه 12:30 ، سحر هم بیدار میشم ، بنابراین در تمام روز بی حس و حالم . نماز روزه های شما قبول دوست جونای گلم . راستی...
-
اما فردا
شنبه 14 تیرماه سال 1393 09:46
فردا هم تولد عشقمه ، همسر نازنینم ، همیشه مهربون من . به امید خدا فردا هم سپری بشه ، زندگیمون یه روال عادی به خوش بگیره . ناشکری نباشه ، اما از ابتدای ماه رمضون بنده کاری به جز روزه داری نکردم .نه دعایی نه قرآن خوندن مرتبی نه هیچی ، چرا ؟به علت مهمونی های پیاپی. روز اول ماه رمضون مهمونی دوره ای مامانم بود .40 یا 45...
-
سال ها پیش ازین
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 08:39
امروز صبح که اومدم دفتر ، تقویم رو ورق زدم دیدم امروز ، روز صنعت و معدن ِ . بعد یه لحظه به این فکر کردم اول روز صنعت و معدن بود بعد تولد من یا اول تولد من بعد روز صنعت و معدن نام گذاری شد . هه هه هه اینم یه شوخی بیمزه برای اول صبحتون . بله امروز تولدمه . اون سال های پیش که روز دهم تیر ، عید سعید فطر بود ، من به دنیا...
-
من از چی می ترسم ؟
شنبه 7 تیرماه سال 1393 11:02
آخه من از چی می ترسم ؟ ازین که همسر از کار بیکار بشه ؟ ازین که بی دلیل تعدیل بشه ؟ مگه نه اینکه روزی هر کس دست خداست ؟ مگه غیر ازینه که خدا خودش هوامونو داره ؟ آخه ترسم از چیه ؟ الحمدلله ، خونه ای در حد وسع خودمون داریم ، ماشین داریم ، من سرکار میرم ، دیگه این همه دلهره برای چیه ؟ اگه جای اون بنده خدایی بودم که هم...
-
ختم قرآن
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 08:25
وای خدا این عمر چقدر زود میگذره .کمتر از یک هفته به شروع ماه رمضون مونده . ولی جای شکرش باقیه که خداوند امسال هم بهمون توفیق داد تا ماه مبارک رمضان رو ببینیم . بچه ها ختم قرآن بگذاریم ؟ اگه بشه هر 10 روز یه ختم جمعی داشته باشیم که در مجموع 3 بار باهمدیگه بخونیم . مثل دفعات قبل هرکس یه جزء یا بیشتر ، اول به نیت سلامتی...
-
تولد بدون کادویی
شنبه 31 خردادماه سال 1393 13:17
کاش میشد و می تونستم جبران زحمت هات رو بکنم . کاش میشد و می تونستم رنجی که برای من کشیدی ، درک کنم که تحمل اون از توانم خارجه . کاش میشد و می تونستم حتی به اندازه یه ساعت خستگی هاتو ازت بگیرم . من خواستم ، انشاء الله که تونسته باشم . پنج شنبه شب ، تمام این حرف ها تو ذهنم می چرخید و می چرخید تا اینکه خیلی خیلی...
-
از هر دری سخنی
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 09:48
ـ این چند روزه که روزهای پایانی ماه بود خیلی بهم سخت گذشت . لیست بیمه و دارایی و صورت وضعیت و چه و چه .یعنی 2 روز کامل داشتم کارهای دفتری اش رو انجام میدادم دیروز هم اداره تامین اجتماعی و دارایی بودم . پریشب قربونش برم رفتیم عید دیدنی خونه دوست همسر . واقعاً تعجب هم داره ، 27 خرداد و عید دیدنی ؟ اما آخه چه کنم با این...
-
روزهای همین جوری
شنبه 24 خردادماه سال 1393 10:24
سلام به روی ماه همتون .صبح شنبه بخیر باشه .هفته خوبی رو آغاز کنین انشاء الله . نمی دونم چرا از هفته قبل هیچ حرفم نمیاد ، بهتر بگم چیزی به ذهنم نمیاد تا بخوام پستی بگذارم . روزها همین جوری دارن میگذرن . مثل همیشه .نمیگم اتفاق خاصی نیفتاد ، چون اتفاقی بهتر از این نمیشه که امروز صبح هم از خواب بیدار شدیم و آفتاب زیبای...
-
یه تیر و دو نشون
شنبه 17 خردادماه سال 1393 11:16
بله دوستای خوبم ، با توجه به تمایلات قلبی خودم و توصیه اکید شما ، تصمیم بر این شد که ما رهسپار یه سفر کوچیک بشیم تا یه کم خوش بگذرونیم . کجا بریم کجا نریم ما باز شروع شد . همسر گفت یک روز بریم گیلان گردی ، شب بیایم خونه ، یه روز بریم مازندران گردی و شب بیام خونه .که باز من گفتم نه ، دلم میخواد شب یه جا بمونم . گفتم...
-
دو راهی ِ تصمیم
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 10:29
تعطیلات در راهه . خیلی دلم میخواد یه جایی بریم . یه سفر بیشتر از یک روز و ترجیحاً خارج از استان . البته که نزدیک هم باشه ، چون تعداد روزهامون کمه برای فاصله دور . از طرفی یه نگاه به خونه ام می اندازم می بینم بیشتر از هر زمان دیگه به من که خانم خونه هستم نیاز داره . نیاز داره تا ی دستی به سر و گوش کمد دیواری و اتاق...
-
آخر هفته و شروع به کار مدیریت
شنبه 10 خردادماه سال 1393 12:50
اول بگم که هنوز اون دختربچه پیدا نشده و هیچ اطلاعی از نحوه مفقود شدنش به دست نیومده . ترس و غم و دلهره تو وجودمون هنوز هست . شایعه های زیادی هم شنیده میشه که درست یا غلط ، باعث ناراحتی و ترس بیشترمون میشه . پنج شنبه ، همسر خوبم امتحان داشت ، من که ساعت 4 رسیدم خونه ، سریع رفتم آرایشگاه و بعد برگشتم و همسر جان که اومد...
-
به بچه ها بگوئید : مواظب باشید
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1393 11:21
تمام دیروز پر از یه بغض بزرگ بودم که گاه و بیگاه ، اشک هامو سرازیر میکرد . روز یک شنبه ، تو شهر من ، حوالی محل سکونتمون ، از یه مدرسه تو خیابون خونه مون ، یه دختر بچه 8 ساله رو دزدیدن و تا حالا هم خبری ازش نشده . فقط تصور اینکه اون مادر بیچاره چطور سه شبانه روز رو بدون هیچ اطلاعی از دخترش گذرونده ، دیوونه ام می کنه...
-
کلافه ام
شنبه 3 خردادماه سال 1393 12:37
امروز اونقدر کلافه ام که حد نداره . از همه چیز خسته ام .از کارم ، از محیطش ، از اینجا موندن ، ازینکه ازم سوال بپرسن ، از گرما ، از کارهای عقب افتاده ، از همه چی . نمی دونم چم شده .مخم درد می کنه . بی حوصله ام . چهار شنبه عصری زنگ زدم مریم ( همسایه بالایی ) اونم همسرش شب کار بود ، اومد پیشم و به بهانه یه چایی حرف زدیم...
-
سارق به دام افتاد
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 10:24
یکشنبه عصر که وقت دندونپزشکی داشتم .تا نشستم رو یونیت تلفن مامانم زنگ زد و خدا برا هیچ کدومتون نیاره ، خبر فوت یکی از اقوام را دادن .بنده خدا مرد بینوا همش 2 هفته از شروع بیماری و دردش میگذشت اما شدت مریضی اش به قدری بود که سریع اون رو از پا انداخت . این دوتا دندون بر خلاف قبلی ها کمی درد داشت .البته سری قبل که دندون...
-
التماس دعا
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1393 08:33
دوستای گل و مهربونم سلام . یه خواهش ازتون دارم . مهتاب جونم ، یکی از دوستای وبلاگی ام تو وبش از مشکلی حرف زده که شیرینی زندگیش رو داره کم می کنه . من که جداً و واقعاً به این معتقدم که وقتی دست های دوستی مون رو با عشق به سمت هم دراز کنیم محبت تو دل هامون جوونه میزنه . از دیروز همش دارم فکر می کنم چطور میتونیم کمکش کنیم...
-
همسرم هرکجا هستی ، سلامت باشی
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 14:32
پنج شنبه بعد از ظهر که رفتم خونه بالاخره رفتن آقای همسر قطعی شد .چون تا لحظه آخر رئیسشون میگفت با من هماهنگ نکردن و بعد معلوم شد اصلاً هماهنگی با رئیس لازم نیست و اسم آقای ما تو لیست بود و باید می رفت . از همون موقع یه غم سنگین تو دل من و اچید نشست .چیزی که کاملاً تو رفتار و چهرمون پیدا بود . همون شب تولد خواهر شوهر...
-
آخ جون آخر هفته و تعطیلی و استراحت
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 09:03
وای که بالاخره پنج شنبه رسید و امید تعطیلی فردا کمی بهم انرژی میده .البته اگه بشه فردا بمونم خونه و فقط به کارهای خونه خودم برسم . که فکر نمی کنم با وجود اومدن برادرم از تهران و دختر وروجکی بتونم خونه بمونم . یه چیز دیگه هم هست که به امید خدا امروز مدیرعاملمون میره دبی سر خونه زندگیش و ما تا 2 هفته در امانیم .هر دفعه...
-
قفل ها نشکستند
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 08:51
بالاخره نایل به خرید یک دستگاه پرینتر اسکنر کپی شدیم . دیروز که رفتم خونه آقای همسر جان تحویل گرفته بود و آورده بودش خونه .اینم از کادوی مشترکمون . یه چند روزی میشه که سعی می کنم صبح و عصر یه بخشی از مسیرم رو پیاده برم .فاصله خونه ما تا محل کارم با ماشین متوسط 5 الی 7 دقیقه است .چیه خوب تعجب نکنید ، یکی دو تا میانبر...
-
امان از آلرژی های فصلی
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 08:53
بعد از یک روز گردش در دل جنگل های گیلان ، فقط دلم میخواد بخوابم فکر کنم آلرژی فصلیه که انقد خوابم میاد پنج شنبه مریم زنگ زد تا اگه خونه باشیم شب بعد شام برای عید دیدنی بیان خونمون .منم گفتم قدمتون رو چشم . ساعت 1/5 ، 2 که شد اچید جانم زنگ زد که دارم از سرگیجه کلافه میشم .گفت دارم میرم درمانگاه .خواستم مرخصی بگیرم زود...
-
هزارتا تبریک به مهربونم
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 10:19
امروز هم هوا مثل اردیبهشت 5 سال پیش سرد شده . آخ ........... که واقعاً 5 سال گذشت ؟؟؟ 5 سال با هم خندیدیم ، دعوا کردیم ، آشتی کنون راه انداختیم ، گریه کردیم ، دلمون برا هم تپید ، قربون همدیگه رفتیم ، پرستار همدیگه شدیم ، تکیه گاه شدیم واسه همدیگه و ... زندگیمون رو چرخوندیم و چرخوندیم تا رسیدیم به اینجایی که هستیم ....
-
بوسه به دست مادر
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 16:08
بچه ها فکر کنم همتون تو بچگی هاتون بازی های کامپیوتری انجام داده باشین . حالا نسل ما که بچگیمون با آتاری و میکرو و ... اینا همراه بود .تو بعضی این بازی ها که معمولاً هم سرعتی و فکری هستن دیدین بعد چند مرحله یه مرحله آزاد میگذاره با تایم مشخص ، که فقط می تونی امتیاز کسب کنی ؟ یه مرحله که از گیر و گرفتاری های اصل بازی...
-
مامانهای خوشگل ، روزتون مبارک
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 11:43
مامانهای مهربون ، خانم های گل ، روزتون مبارک باشه . ایشالا خدا شماها رو برای همسراتون و بچه هاتون حفظ کنه . میلاد خانم حضرت زهرا علیهما السلام رو بهتون تبریک میگم . به مامانهاتون هم تبریک میگم .الهی که خدا همه مادرها رو برای بچه هاشون حفظ کنه . اگر هم مادری در بین ما نیست و فرزندش رو تنها گذاشته رفته ، خداوند همین...
-
فقط من نبودم که نرفتم
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1393 14:41
خوب بچه ها پست های دنباله دار من شروع شد . خواهشاً اگه اول این پست رو دارین می خونین دست نگه دارین و برین اول پست قبلی رو مطالعه کنید بعد اینو . دیور به شکل کاملاً یهویی ، وسط یه خیابون نیمه شلوغ که داشتیم من و آقای همسر تند تند می رفتیم تا جواب آزمایشم رو برسونم به دکترم تا تعطیل نکرده ، آقا جان ما ازم پرسید راستی تو...
-
فقط به شما میگم !
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 09:16
از خاطرات کیش میخوام براتون تعریف کنم . شاید یه کم مفصل تر ازون که برای دیگران تعریف کردم خوب ما روز اولی که رسیدیم بخاطر اینکه وقتی از تهران راه افتادیم بارون شدیدی می بارید و به طبع هوا هم سرد بود لباس زیاد پوشیده بودم ، گفتم که وقتی رسیدیم کیش من از گرما اصلاً اذیت نشدم اما خوب بهر حال گرمای هوا و خستگی راه باعث شد...
-
در ادامه قبلی با همون رمز
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 09:40
-
همون رمز قبلی
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 09:43
-
دوباره اومدم
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 08:26
سلام به دوستای گلم ، عزیزان دلم می دونم غیبتم خیلی طولانی شده .شما تنبلی منو به بزرگواری خودتون ببخشید . سفر نوروزی ما هم به اتمام رسید و الان بعد از یک هفته دوباره به آغوش کار برگشتم و از شرکت دارم این پست رو نگارش می کنم . خیلی مختصر بگم که ما نیمه شب چهارشنبه یعنی 13 فروردین حرکت کردیم و ساعت 9:30 رسیدیم تهران ....