-
باز هم سوغاتی
شنبه 23 آذرماه سال 1392 09:08
سلام .صبح همگی بخیر . بدون فوت وقت میریم سراغ عکس هایی که قولش رو داده بودم ( قبل ازون بگم که از لحن صحبتم کاملاً معلومه امروز صبح رادیو گوش کردم ، مگه نه ؟ ) خوب عکس ها ، بازهم سوغاتی هست . بهله .حالا کی آورده برام .میگم براتون . می دونید که تنها خواهر شوهر بنده ساکن تهران هستند . تقریباً با اومدن مامان جانم از حج ،...
-
پراکنده
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 12:25
اتفاقای این چند روزه شاید کلاً بی ربط باشه ولی خوب دیگه .... اول اینکه می خواستم یه پست عکس دار بگذارم که وقت نکردم . نمی گم عکس های چیه که تو فکر فرو برین . بعدش این چند روزه هوای شهر من شدیداً سرد شده و رو به سردی بیشتری هم داره میره . ما که برف نداریم ، اغلب بارون میاد، امروز صبح خدا خدا میکردم که فردا صبح هم بارون...
-
سینوزیت
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 14:43
وای امان از جمعه و شنبه های شلوغ . جمعه که برای بنده ، اکثراً روز شلوغ و پرکاری هست .مامان جانمان هفته گذشته رفتند تهران ، منم که حس مادرانه فوق العاده ای دارم این چند روزه سعی کردم برادرم که تنها بود رو شام دعوت کنم خونه ام .البته پنج شنبه شب آقای داداش ما رو بیرون مهمون کردن و من هم در راستای قدر دانی و هم در راستای...
-
دوستان سلام
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 13:45
دوست جونای خوبم سلام . جند روزه سرم خیلی شلوغه ، بعد از ظهر هم که میرم خونه مستقیم میرم سر کار و بار خونه ، بعد نماز مغرب ، میرم لا لا ، تخت میخوابم دیگه بیدارم نمیشم .شب ازون ور تا 1 بیدار می مونم .خیلی برنامه ام بهم خورده و ازین بابت بسیار بسیار ناراحتم . از صبح وقت نکردم زودتر بیام این پست رو بگذارم . امروز اول ماه...
-
سوغات مکه
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 08:40
دوستان جان سلام . بفرمایید به دیدن عکس ها مادرم بنده خدا برای خودش هیچ چیز نیاورد از مکه حتی یه دونه جوراب نگرفت .همش برای ما خرید کرد . برای خواهرم و دو تا دخترهاش ، چون چادری هستن ، چادر مشکی آورد . خانم برادر هم گویا به مامانم گفته بود روتختی براش بیاره ، که اونم انصافاً یه روتختی خیلی خیلی خوشگل براش آورد .به من...
-
گاهی عاشق تر میشم
شنبه 2 آذرماه سال 1392 10:32
الآن مدتی میشه رو خودم که تمرکز می کنم می بینم هی در حال تغییر هستم . از ذائقه ام گرفته تا رفتارم. قبلنا وقتی کوچیک بودم عاشق ماکارونی و سوپ بودم .جوریکه مامانم توی فریزر نگه میداشت تا هر لحظه که اراده کردم ماکا و سوپ داشته باشم . تا گذشت و از ماکارونی و سوپ فراری شدم .سوپ که برام غذای بیمارستانی محسوب میشد ، ماکارونی...
-
دوباره سرماخوردگی
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 09:31
ببخشید و ببخشید که اینقدر بی وفا شدم . خوب از کجا بگم ؟ آها از 2 تا جمعه قبل ؛ من که یک ماه پیش یه سرمای سخت خورده بودم و در پی اون سینوزیت هام چرکی شده بود و بعد کلی عذاب بهتر شدم با ورود مادر جان ما ، چون ایشون هم سرماخوردگی رو با خودشون سوغات آورده بودن تک تک اعضای خانواده به نوبت مریض شدن .جوری که هر کدوممون بعد...
-
بارون پاییزی
شنبه 18 آبانماه سال 1392 10:27
چقدر این بارون خوشبوی امروز داره حالمو جا میاره . چقدر بوی کودکی برام داره .بوی تازگی . بارون ریز و تند و بی صدا . آخ کاشکی امروز میز کارم ، تو حیاط شرکت بود تا بوی بارون و علف های خیس شده جون تازه بهم میداد .دلم یه چکمه میخواد ، از همونا که بچه بودم داشتم . بنفش بود مال من . اون وقتا که ساکن تهران بودیم هر وقت...
-
تسلیت ایام شهادت
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 09:09
سلام بر دوستان گلم . این روزها رو بهتون تسلیت میگم . . التماس دعا از همتون دارم و انشاء الله که حاجات همه شما برآورده بشه . غم ماه محرم و صفر ، یه غم شیرینه. جای همتون خالی دیشب رفتیم مسجد . اونقدر بهم چسبید و خوب بود که حد نداشت . البته از اون هفته بنده خدا اچید می خواست بره اما مگه این کار خونه مامان من تمومی داره...
-
خانه امن
شنبه 11 آبانماه سال 1392 08:57
این مدتی که دنبال خونه برای مامانم بودیم و به دنبال اون چون تمیزکردن اولیه و چیدمانش دست خودم بود ، به یه سری نکات ریز پی بردم .گفتم که دقیقاً از روزی که رفتیم دنبال خونه و خونه های مختلف رو نگاه کردیم ، وقتی برگشتم خونه یه پدر بیامرزی به سازنده خونه خودم دادم و ازون روز به بعد خونه ام برام شده طلا . روزهای اول بعد...
-
بازگشت یک حاجیه خانم
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 09:30
بچه ها ایشالا زیارت خونه خدا قسمت همتون بشه . وقتی مامانم از خاطراتش میگه ، گاهی میشه مو بر تنم سیخ میشه و اشک همین جوری از چشم هام جاری میشه .وای خدا همش میگم کی میشه صاحب الزمان بیاد و صدای تکبیرش تو کل جهان بپیچه و ..... وای خدا کاش ما اون روز زنده باشیم . حالا بگم ازین چند روز ، دوشنبه بعداز ظهر خواهرم و برادرم و...
-
تعطیلات خوش گذشت ؟
شنبه 4 آبانماه سال 1392 08:48
دوستای خوبم ، عزیزای دلم تعطیلاتتون خوش گذشت؟ برای من هم بسی خاطره انگیز شد ........ بله اسباب کشی کردیم . از چهارشنبه که تعطیل شدم یک سره دارم کار میکنم تا دیشب که خسته و کوفته اومدم خونه خودم . چهار شنبه نصاب پرده اومد و پرده ها رو نصب کرد .چقدر هم خوب شد .سر فرصت عکسشو میگذارم . صبح عید که اصلاً نفهمیدم عیده ( بس...
-
عید غدیر مبارک
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 08:43
چه نعمتی بالاتر از شیعه بودن ؟ فخر به عالم می فروشیم که شیعه مرتضی علی هستیم . خدایا این نعمت رو از ما نگیر . عید همه تون مبارک
-
اسباب کشی شخصی
شنبه 27 مهرماه سال 1392 16:38
هیچ فکر نمی کردم روزی برسه که تمام خاطرات دوران مجردی ام توی 2 تا کارتن و 3 تا ساک دستی جمع بشه که بر دارم بیارمشون خونه خودم . یعنی اصلاً فکرش رو نمی کردم که واقعاً تمام اون سالها جمع بشه و هی کم بشه و کم بشه و کم بشه تا برسه به 2 الی 3 تا جعبه . دیشب اسباب کشی اتاق مجردی ام به خونه متاهلی ام بود . دیشب دفتر خاطرات...
-
اینم سوژه جدید
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 09:18
صبح که از خواب پاشدم یهو یاد وبم افتادم . گفتم خوب از پست قبلی ام که چند تا خبر داده بودم چند روزی گذشته و اتفاق خاص و جدیدی هم نیفتاده که برای بچه ها تعریف کنم . جز باز هم خرید یه سری دیگه از وسیله های خونه مامان و جمع کردن تعدادی از ظرفهای خونه قبلی اش . روز عید هم که قربونش برم با وجود اینکه هوا آفتابی و گرم بود تا...
-
احوالات روزهای اخیر
یکشنبه 21 مهرماه سال 1392 11:52
از پنج شنبه دیگه رسماً شروع کردیم به خرید وسایل جهت منزل مامان جون . آیینه و باکس دستشویی (معذرت ) و پرده اصلی خونه رو پنچ شنبه خریدم اما پارچه دکور پرده رو هنوز نخریدم چون باید چند تا پرده فروشی مختلف سر بزنم . کتیبه بالای پرده رو هم سفارش دادم . امیدوارم مامان خوشش بیاد . رفتیم یخچال هم دیدیم .انشاء الله اون رو...
-
روانداز قلاب بافی
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1392 10:49
من از شمال ایران با شما صحبت می کنم . امروز چهارمین روز بارانی است . سرما به شدت زمستان ، گریبان ما را گرفته است .به حدی که بدون استثنا همه خانه ها ، وسایل گرمایشی خود را به راه انداخته اند . اونقدر سرما در مغز استخوانم نفوذ کرده که امیدی به دیدن دوباره آفتاب و گرمای حداقل نسبی هوا هم ندارم . با این تفاسیر ، در صدد...
-
همون رمز قبلی
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1392 10:30
-
سرما خوردگی
سهشنبه 9 مهرماه سال 1392 11:19
شنبه عصر ، در عرض 1 ساعت ، گلودردی گرفتم که بیا و ببین . تعجب کردم .تا حالا اینجوری سریع گلو دردم شروع نشده بود . یکشنبه حالم خیلی بد بود و بیشتر روز خواب بودم .به عبارتی بیهوش بودم .یعنب اصلاً چشم هام باز نمیشد . دکتر هم که رفتم ، دو تا پنی سیلین داد بهم . امروز کمی بهترم .ولی کامل خوب نشدم .دیروز با مامی ام تلفنی...
-
صبح امروز
شنبه 6 مهرماه سال 1392 14:24
صبح تمام شبهایی رو عشقه که با دلخوری از هم می خوابیم اما وقتی آفتاب میزنه ، با اونکه خاطره دیشب رو تو ذهن داریم باز هم ، همدیگه رو بغل می کنیم . تو بهم میگی بد اخلاق و من مثل همیشه گله می کنم چرا دیشب بغلم نکردی موقع خواب ؟
-
سلام بر دوستانم
شنبه 6 مهرماه سال 1392 09:11
خوب ................... الآن دیگه وقتشه سر صبر بشینم براتون حرف بزنم .این مدت بس که کارهام هول هولکی بود خودم هم در عذاب بودم . راستش چهارشنبه و پنجشنبه گذشته رو مرخصی گرفتم . چهارشنبه که به کارشخصی خودم رسیدم که بعداً میگم براتون و بعدش رفتم پیش مامانی ام . ساعت پروازش هم مشخص شد ،پنج شنبه صبح ساعت 9:30 . مسئول...
-
زود میام
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 12:57
شرمنده روی ماه همتون هستم . مامانم رو راهی کنم به امید خدا ، میام پیشتون .
-
خونه مامانم 2
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 13:34
وای خدا چقدر پیدا کردن خونه سخته ........ بیشتر خونه ها نمای لوکس و شیکی دارن اما یه سری اشکال اساسی دارن که تا نری توش زندگی نکنی دستت نمیاد و ازون جایی که بنده خودم 3 تا خونه عوض کردم ، ریزکاریها دستم اومده . حالا که چند تا خونه رو همراه مامان اینا رفتم دیدم ، عاشق خونه خودم شدم .البته ازش بدم نمیومد ، منتهی یه سری...
-
خونه مامانم
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 11:29
هفته گذشته مامانم گفت : که میخواد خونه شون رو بفروشن و برن یه جای دیگه .خیلی خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم . دلیلش هم راه پله خونه مامانم هست که بیش از اندازه درد پا و زانوش رو تشدید میکنه . هر بار که حرف از فروش خونه میزدیم و بهش میگفتیم بفروش برو یه جای دیگه زیر بار نمی رفت و میگفت سر پیری آواره میشم ، خونه گیرم...
-
خدایا شکر
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 13:17
پنج شنبه همراه آقای همسر بدون قصد خرید رفتیم خیابون گردی . چندتا فروشگاه لوکس رفتیم که انصافاً اجناس زیبا و چشم نوازی داشتن . حقیقتش پول هم به اندازه کافی همراهم بود اما دلم نیومد خرید کنم . دلم نیومد برای یه بسته دستمال کاغذی طرح دار سایز کوچیک 11 هزار تومن بدم .یا برای چه جا شمعی که فقط شمع وارمر توش جا میشد و استیل...
-
در آستانه تولد 1 سالگی
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 09:59
چند روزی بیشتر نمونده تا یک سالگی این دفتر خاطراتم . یه دفتر خاطرات با همه دوستای خوبی که مخاطبش هستن . به نظرم خیلی هیجان انگیزه حرفهای دلت رو بنویسی و بعد یه عده بخونن و در مورد اونها باهات حرف بزنن . باهات دوست بشن و برات هم فکری و هم دردی کنن . اینجا رو برای فرار از تنهایی ام شروع کردم و الآن احساس خیلی خوبی دارم...
-
تصمیم
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1392 12:41
مادرم به امید خدا قراره امسال بره حج تمتع . ایشالا قسمت همه کسانی که دوست دارن بشه . رو این حساب از یه ماه پیش شروع کرده به مرتب کردن خونه اش . ماه رمضون که کابینت هاش رو عوض کرد .هفته پیش هم شروع کرد به نقاشی منزل . من که بچه آخر هستم و خواهر و برادرهام هم تهران هستن . خود مامان و بابام هم دچار کهولت سن هستن در نتیجه...
-
دلم گرفته
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 09:14
دلم یه تنوع میخواد . یه چیز جدید .خودم هم کلافه ام . دلم میخواد عکس قاب عکسها رو عوض کنم اما حوصله ام نمیگیره . دلم میخواد دکوراسیون خونه رو عوض کنم اما می بینم بهترین حالت ممکن قرار داره .دلم یه خونه تکونی عظیم وجودی می خواد . امروز ازون روزهاست که بی دلیل دلم اشک میخواد و پر از بغضم . گوشه ذهنم ، خروج از کارم داره...
-
نیروی جدید
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 09:27
این مدت خودم هم خسته شدم بس که از کارم و مشکلاتش نوشتم حالا شما دیگه چی مکشین از دست من ،خدا می دونه . آخرین خبرها اینه که آقای نیکی به سلامتی و میمنت از شنبه دیگه سرکار نمیان و میرن شرکت جدیدشون . بعد اونکه آقای رئیس فرمودن شما با هم تبانی کردین که میخواین برین و من اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم فقط اینکه گفته بودم تا...
-
کاش تو باشی تا من کنار عشقم باشم
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 17:14
واقعاً چرا برای بعضی ها همه خوشی ها یه جا جمع نمیشه ؟ هر وقت سوالات این چنینی از خودم می پرسم ، جوابم به خودم اینه که تا تفسیرت از همه خوشی ها چی باشه ؟ شاید همه خوشی برای یه نفر استراحت مطلق تو خونه است ، برای یکی کار کردن ،برای یکی مسافرت و ... ولی به نظرم هیچ تفسیری نمی تونه توجیه کنه که داشتن همسر و در کنار اون...